« ودر آن وقت سلطان برکیارق بن ملکشاه امیر خراسان داد بک حبشی بن التونتاق را در ممالک خویش نیابت مطلق فرموده بود.»(عطاملک: ج۲ ، ۲)
« کتبی که از آن حسن قطّان در مرو ضایع شده بود و تصوّر آن داشت که وطواط تصرّف کرده است این مکتوب ثبت افتاد»(عطاملک: ج۲ ، ۶)
« همانچه به اول وهلت به ادا رسانیده بود واز مضمون سیرت ایشان بازنموده باز می گردانید ، آن کلمات در سمع خان جای نمی گرفت وبدان التفات نمی رفت وکشک همان مبالغت می نمود واضطراب وقلقی درنهاد او مشاهده می رفت وسکون خان بر قرار می بود.»(عطاملک: ج۲ ، ۴۲)
« و چون صنایع الهی نهال پادشاهی را در جویبار و جعلناکم ….. ثابت اصل و سامی فرع گردانیده بود با تو چنانک رسم مغولان باشد برخاست وتمامت پادشاه زادگان ونوینان بر موافقت او چوک زدند.»
(عطاملک: ج۳ ، ۲۱)
۵-۱-۱-۶- ماضی التزامی
ماضی التزامی آن است که شک و تردیدوخواهش و دودلی و مانند آن را برساند ؛ مانند : باید رفته باشد، شاید شنیده باشید.(پنج استاد:۱۶۰)
گذشته التزامی ازصفت مفعولی وحال التزامی (باشیدن) ساخته می شود.
۵-۱-۱-۶- ۱-مهمترین موارد استعمال ماضی التزامی
۱- بیان وقوع فعل درگذشته همراه با شک وتردید
« وتوالد اولاد آروغ چنگز خان آن چه در نعیم ملک ونعمت اند از بیست هزار گذشته باشد .»
(جوینی: ج۳ ، ۶۸)
گذشته باشد= بیش تر است
۲- بیان فعل همراه با شرط
« و بعد ازآن در کار تفویض خانیّت به کسی که اهلیّت داشته باشد ونیک وبد وخیر وشر کار دیده وحلو ومرّ روزگار چشیده ولشکرها با قاضی وادانی کشیده ودر بزم نامدار ودر روز کامگار آمده کنکاج کردند.»
(جوینی: ج۳ ، ۱۷)
«و نقض میثاق ونقص وفاق تا در اثنای طوی وجشنی که بر سبیل مبارک باد خواهند ساخت چون عقال عقول گسسته شده باشد وشیوخ وکهول از سر مستی دست بسته شده پای از حریم حرمت بیرون نهند و…»(عطاملک: ج۲ ،۴۰)
« اگر اندیشه روی نماید تتّبع حزم واحتیاط فرو نگذارد وکار دشمن هرجند ضعیف باشد وخوار نشمرد تا اگر گمان برد او حقیقت شود از معّرت وغایله آن ایمن تواند بود واگر اصلی نداشته باشد هیچ مضرّت ومفسدت صورت نبندد.»(عطاملک: ج۳ ، ۴۲)
« و نقض میثاق و نقص وفاق تا در اثنای طوی وجشنی که بر سبیل مبارک باد خواهند ساخت جون عقال عقول گسسته شده باشد پای از حریم حرمت بیرون نهند .»(عطاملک: ج۳ ، ۴۰)
« و بعد از این پادشاه زادگان در کاری که تعلّق به مصالح ولایات داشته باشد بی اصطلاح و استدلال نوّاب حضرت مثال ندهند وایلچیان بزرگ تر زیادت از چهارده سر اولاغ ننشینند واز یام به یام روند ودر هیچ دیه وشهر که در آن جا به تعیّن مصلحتی نداشته باشند.»(عطاملک: ج۳ ، ۷۶)
۳- بیان فعل در مقام لزوم یا صواب
« وامثال این کمتر آورده باشند این هر دو مروارید را بحضرت او می برد .»(همان:۱/ ۱۶۸)
« و از مضایق و مداخل و مخارج تفصّی تواند نمود که یاسای چنگز خانی و رسوم قاآنی دانسته و دیده باشد.»(عطاملک: ج۳ ، ۱۹)
« و برادر زادگان باتو جمعیّتی بزرگ ساختند و روزها طوی کردند و بعد از آن درکار تفویض خانیت به کسی که اهلیّت آن داشته باشد.»(عطاملک: ج۳ ، ۱۷)
« و از این اصناف که تقریر رفت جماعتی که سنّ ایشان بالا گرفته باشد و از کسب وکار عاجز شده یهود این حکم بشنید.»(عطاملک: ج۳ ، ۷۸)
۵-۱-۲- مضارع
صیغه مضارع درفارسی برای بیان انجام یافتن فعلی یا وجود داشتن حالتی درزمان حال یا آینده به کار می رود و نشان مى دهد که آغاز تحقّق معناى فعل، در زمان حال یا آینده است. برای زمان حال در فارسی صیغهی مخصوصی ندارد و فعل مضارع گاهی به زمان حال و گاهی به آینده دلالت میکند.
موارد استعمال آن چنین است:
۱- فعلی که درزمان گفتار درجریان وقوع است.
۲- فعلی که برحسب عادت انجام می گیرد.
۳- قضایای عقلی یا علمی
۴- امور طبیعی دائمی که درهر زمان گفته شود درحکم حال است.
۵- معانی کلی که متضمن حکمت واندرز یا مثل است.
۶- فعلی که درزمان گذشته آن جا گرفته اما اثر آن تازمان گفتار وهمیشه باقی است. این شیوه استعمال بیشتر در ذکر اوامر الهی ،نقل آیات قرآن ،احادیث پیغمبر ، اقوال ائمه وبزرگان تصوف وعلمای بزرگ به کار می رود. فعل هایی که در این مورد معمول است :گفتن، فرمودن، نوشتن ، آوردن، و…
۷- فعلی که درزمان آینده روی می دهد یا انتظار روی دادن آن هست .(خانلری،۱۳۸۲ :۲۷۱)
۵-۱-۲-۱- مضارع ساده
« دیگر شخصی او را پیالۀ حلبی آورد جماعتی که در بارگاه نشسته بودندد بستدند وبی آنکه آرنده را در بارگاه آرند بخدمت او نمودند .»(جوینی: ۱/ ۱۷۷)
« و نزدیک سلطان پیغام و رسول متواتر کرد تا سلطان پیشتربه هرات گرایدو ملک آن را با ملک دیگر مضاف گرداند.»(عطاملک: ج۲ ، ۶۲)
« لشکر سلطان پیش از ان که بر خود بجنبند چون شیر که در سر شکار نشیندوباز که بر کبک دری حمله کند»(عطاملک: ج۲ ، ۶۲)
« و چون صنایع الهی نهال پادشاهی را در جویبار وجعلناکم ….. ثابت اصل و سامی فرع گردانیده بود باتو چنانک رسم مغولان باشد برخاست وتمامت پادشاه زادگان ونوینان بر موافقت او چوک زدند.»
(عطاملک: ج۳ ، ۲۱)
« واگر به سزا درین کار بنظر فکر وعاقبت اندیشی تأملی وتأنفّی کنند معلوم شود که رعایت جانب پسران ونوادگان قاآن رفته است»(عطاملک: ج۳ ، ۲۲)
« تا به حدّی که امثال خیرات او بر آنچه اسم شی بر آن واقع بود ازحیوانات غیر عقلا و جمادات فایض گرداند.»(عطاملک: ۲/۳۳)
« به طالعی که سعود فلک خوشه چینان آن سعادت باشند ومشتری مشتری آثار او وناهید مستضئ انوار او گردند»(عطاملک: ۲/۲۹)
« نسیم شمال که ازخوابگاه وَرد وزد به نگاه ریحان جنبان گردد دروزیدن و حرکت آمد و بِرکه های دست تنگ که پای دام سرمای دی بودند ومانند بهمن در بند بهمن مانده به سعی باد صبا دل فراخ وعنان گشاده گشت.» (عطاملک:۲/۲۵)
« وتفصیل آن شمّه هم در اثنا ءذکر جلوس مبارک او داخل شده امّا تأکید را یک حکایت که مستجمع داد وجود است اثبات می رود.تا جهانیان را معلوم ومحقق گردد.»(عطاملک:ج۳، ۸۳)
« و چون صنایع بدایع الهی نهال پادشاهی را در جویبار وجعلناکم ملوکاً ثابت اصل وسامی فرع گردانیده بود با تو چنان که رسم مغولان باشد.» (عطاملک: ج۳ ، ۲۱)
« روز نهم ربیع الاخر سنه ی تسع و اربعین وستمأیه را اختیار کردند به طالعی که صعود فلک خوشه چینان آن سعادت باشند.»(عطاملک: ج۳ ، ۲۹)
دانلود فایل ها در مورد : مقایسه ی کاربرد افعال در تاریخ جهانگشای جوینی وتاریخ بیهقی- ...