به طور خلاصه میتوان گفت دیوان نشانهی بدی، زشتی، سنگدلی و در برابر یزدان و نیروی اهورایی قرار دارند.
۴-۵-۳- اهریمن رهبر گروه دیوان
«این واژه در فارسی میانه زردشتی Ahreman بدل شده و در فارسی امروز اهریمن شده است. اهریمن رهبر گروه دیوان در آیین مزدیسنان است. بنا به سنت دین زرتشت «انگر مینو» که نامش به صورت اهریمن در فارسی میانه در میآید رهبر گروه دیوان است. هدف او ویران کردن و تخریب جهان است. او در جایگاه شرارت یعنی دوزخ اقامت دارد. پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و ایزدان و فروها پدید آمدند. اهریمن هم بیکار ننشت و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر هر ایزدی دیوی به کار گماشته شد.» (واحد دوست: ۱۳۷۹: ۲۸)
۴-۵-۴- خاستگاه دیوان
از اساطیر آیینی چنین بر میآید که شاید، بدان سان که ضحاک اشاره شد، بسیاری از دیوان نماد مردماند. در ادبیات شفاهی دیو گاهی به معنی عفریت و گاه مترادف ابلیس و در ادبیات عرفانی نیز از معنی شیطانی برخوردار است. «جایگاه دیوان، کوهساران فرض شده است. در اساطیر چنین نقشی از ظروف سنتی چین به هیأت کوهسار پریان است که در افسانه ها، قلل فرعی این کوه در مه گم شده و این مه ناشی از تنفس موجودات ساکن این کوه است.»(زمردی، ۱۳۸۲: ۲۷۹)
در آئین زردشت دیوان را با وجود بسیاری؛ سلسله مراتبی است اما چنان که گفته شد نمود آنان هم تای ایزدان و به روشنی آنان نیست.
به نقل از هینلز از کتاب بندهشن
این دیوان عبارتند از:
دیو دروج: این دیو دهشتبارترین دیوی است که انسان را گرفتار قهر خویش میسازد و تباه کننده زندگی و جهان است و در پرتو فروهر نیکان است که دروج شکست مییابد. در این روایتها خواندن کلام مقدس بیش از هر چیز دروغ را میراند.
زرمان: در بندهشن زرمان دیوی است که مردمان را بد دم کند و به معنی پیرو پیر اندیشه است.
چشمک: دیوی است که با به هم زدن یک چشم زمین لرزه و با به هم زدن چشم دیگر گردباد ایجاد میکند و به پتیارهگی، دشمنی، ابر میشود.
ورن: دیوی است که بد مالی، هم جنس بازی، کند و مردم را گمراه سازد.
بوشاسب: بوشاسب در اوستا بوشیاسته و به معنی آن چه پیش آمدنی است. وقتی سروش در شبگیر خروس را به خواندن وا میدارد تا مردمان را بیدار کند بوشاسب تلاش میکند تا همه را در خواب نگه دارد. این دیو در اوستا ماده دیو خواب سنگین است و غالباً با صفت در از دست آمده است.
هیچ یا هیز: هیچ در اوستا هیچ دیو قحطسالی و خشکسالی و واژه هیچ فارسی شاید از همین واژه است.
سیز: به معنی درد و ویرانی و دروجی است که برای انسان نابودی آورد و در بندهشن آمده است که سیز در هر خانهای که کودکی باشد به نابودی او میکوشد.
بوت یا بود: بوت در اوستا بویتی و کار او تباه کردن است بوت از دشمنان زردشت و در بندهشن آمده است که بوت را در هندوستان نیایش کنند و شاید چنین برداشتی از کارکرد بُت یا صنم گرفته شده است.
ملکوس یا مرکوس: دیوی است که در پایان هزار او شیدر سرما و زمستان سخت را پدید آورده است.
اَپوش: دیو خشکسالی و دیوی است که در تیشتر یشت با ایزد باران به ستیز بر میخیزد.
اپسنجگر: دیوی است که به هنگام آذرخش و در نبرد اپوش و تیشتر بر میخیزد.
آگاش: در اوستا و ائی تاش نام دارد و مردم را به چشم بد زند و چشم زخم رساند.
میتوخت: میتوخت به روایتی بدگمانی و نخستین آفریده اهریمن است و دیوی است که بد گمانی آورد.
اشموع یا اهلوغ: اشموع در آیین زرتشت دیو بدعت گذار و از دیوانی است که در پایان جهان سوشیانت با او به ستیز بر میخیزد و او را در سوراخی زندانی میکند.
اودَکَ: اودک ماده دیوی است که کماریگان را هستی داد و هم او بود که جم را به لذتجویی واداشت و مردم را به ژاژخواهی و سخن گفتن در جایی که نباید سخن گفت وا میدارد.
یدیمتی: دیو زن نخوت و از دشمنان سپندارمذاست.
تروَّمت: دیو آفریننده تکبر و گستاخی و سرانجام به دست سپندارمذ که نماد تواضع است نابود میشود.
استویداد یا اَستوهِات دیو مرگ: برای انسان دهشتناکترین فرجام و در اوستا نیز دیوان مرگ بسیار ترس بارند.
استویداد که نام وی به معنی شکننده و پراکنده کننده استخوانها و وی را کمندی که قربانی خود را با آن به دام میاندازد و با دست زدن بدو قربانی را در خواب کند و بوشاسب آید و هنگامی که برقربانیان خود سایه میافکند آنان را گرفتار تب و چون به آنها بنگرد مرگ را بر آنان جاری میسازد.
نَسو یا نَسوش: دیوی است که تن انسان را به هنگام زنده بودن مورد تهاجم قرار دهد و تن او را میگنداند و چون تن فساد گرفت روان از آن به در میشود.
پنی و آز: دیو خست است و مردمان را به انباشتن و نخوردن وا میدارد و آز دیو را زور از آن کس است که به زن خود خرسند نیست وزن دیگران را نیز برباید.
اِسپزَک: دیو سخنچین و مردمان را به ستیز با یکدیگر وا میدارد.
وای بد: وای بد بخشی از فضا را که روان مردهگان از آن میگذرد در اختیار دارد و جان را از تن جدا میکند و … (هنیلز، ۱۳۸۳: ۱۶۳-۱۶۰)
در شاهنامه فردوسی اهریمن در زمان کیومرث به شکوه کیومرثی حسد میبرد و با کیومرث به دشمنی میپردازد و سرانجام سیامک پسر کیومرث را کشت ولی تهمورث به کین خواهی برخاست و اهریمن را به افسون گرفتار ساخت. در دورهی ضحاک در چهرهی ابلیس آشکار گشت و بسان نیکخواهی نزد ضحاک رفت و او را فریفت و گمراه ساخت.
نمودگاری دیو و اهریمن:
در میان اشعار شاعران مذکور، سبزواری ابیات بسیاری دربارهی دیو و اهریمن آورده است.
گرمارودی در تصویر زیر دشمنان ایران را دیو پنداشته که در ظاهر انسانند ولی در باطن همانند اهریمن ناپاک و تباه کارند.
با که باید گفت باری، کزمیانه خصم ما | دیو یا اهریمن است اما به هیأت چون بشر | |
(صدای سبز گرمارودی،۱۳۸۹: ۳۷۱) |