- ۴۱٫ ۶٫ لغت
غَرضٌ: هدف. تنتضلُ: ترتمی: تیر اندازی میکند. المنایا: ج: المنی: آرزوها. نَهْبٌ: غارت. شرقٌ: الاغتصاصِ بالماءِ: گلوگیر شدن با آب. أکله: لقمه. ج: أکلات. غصَص: ج: الغُصه: الشّجی فی الحلقِ: آنچه در گلو گیر کند، اندوه. المَنون: ج: المُنیه: مرگ. نَصبٌ: چیزبر پا شده. الحَتوف: ج: الحَتف: هلاکت.
- ۴۱٫ ۶٫ توضیحات صرفی
تنتضلُ: فعل، مضارع، غائبه، ثلاثی مزید (باب افتعال). المنایا: اسم، جمع مکسر، معرفه به “ال"، مقصور، معرب. شرق: شرقَ-شرقاً: اسم، مفرد، مذکر، جامد، نکره، معرب. غصَص: غصَّ ـ غصصاً: اسم، جمع مکسر، جامد، معرب، نکره. اُخری: اسم، مفرد، مونث، مذکر آن الاخر، جمع مونث آن اُخراه و اُخریات، مشتق (اسم تفضیل)، غیر منصرف، مقصور. المنون: اسم، جمع مکسر، جامد، معرفه به"ال"، معرب. الحتوف: اسم، جمع مکسر، جامد معرب، معرفه به"ال.” الکره: اسم (مصدر مرّه از کرّ)، مفرد، مذکر، معرفه به “ال"، معرب.
- ۴۱٫ ۶٫ توضیحات نحوی
إنّما: ادات حصر. المرءُ: مبتدا و مرفوع با اعراب ظاهری. غرضٌ: خبر مفرد، مرفوع با اعراب ظاهری. تنتصلُ: جمله وصفیه و مرفوع محلاً به تبعیت از غرضٌ. المنایا: فاعل و مرفوع تقدیراً. نهبٌ تبادرهُ المصائبُ: معطوف به جمله قبل. مع کلِّ: جار و مجرور، خبر مقدم و ًمرفوع محلا. شرقٌ: مبتدای مؤخر. فی کلِّ أکلهٍ غصصٌ: معطوف به جمله قبل. لاینالُ: فعل مضارع. العبدُ: فاعل و مرفوع با اعراب ظاهری. نعمهً: مفعول به و منصوب با اعراب ظاهری. إلّا: ادات استثنا. بفراق اُخری: مستثنی. لایستقبلُ: فعل و فاعل آن ضمیر مستتر«هو.» یوماً: مفعول فیه و منصوب بااعراب ظاهری. إلّا: ادات استثنا. بفراق آخر: مستثنی. نحنُ: مبتدا و مرفوع محلاً. أعوانُ: خبرمفرد. انفسنا نصب الحتوف: معطوف به جملهٔ قبل. نرجو: فعل و فاعل آن ضمیر مستتر«نحن.» هذا: مبتدا و محلاً مرفوع. اللیلُ: عطف بیان و مرفوع. النهارُ: معطوف. لم یرفعا: خبر جمله و مرفوع محلاً. شرفاً: تمییز و منصوب. الکرهَ: مفعول فیه و منصوب. ما: مضاف الیه و مجرور محلاً. تفریق ما جمعا: معطوف به جمله «هدم ما بنیا.»
- ۴۱٫ ۶٫ توضیحات بلاغی
معانی: یک جمله انشایی و بقیهٔ جملات خبری هستند. در این حکمت چهار مورد قصر صورت گرفته است، یک مورد با «إنّما» و سه مورد دیگربه روش نفی صورت گرفته است.
بیان: مجاز عقلی به کار رفته است زیرا فاعل حقیقی رنجها و مصائب همانند لذتها و راحتیها خداوند است که به آن اشاره شده است و مرگ سبب واقعی نیست و در عبارت « لَمْ یَرْفَعَا مِنْ شَیْءٍ شَرَفاً إِلَّا أَسْرَعَا» اسناد مجازی به کار رفته است. در عبارت «َنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ» و نیز در عبارت «نَصْبُ الْحُتُوفِ» استعارهٔ مکنیه به کار گرفته شده است. درعبارت «مِنْ اینَ نَرجُو البقاءَ» مجاز مرسل مرکب به کار رفته است زیرا جمله از معنای حقیقی که استفهام است خارج شده و برای استبعاد به کار رفته است.[۱۹۳] هم چنین در عبارت «المرءُغرضٌ» و نیز در عبارت« أَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ» تشبیه بلیغ به کار رفته است.
- ۴۱٫ ۶٫ ترجمه حکمت
امام (×) فرمود: «همانا انسان در دنیا تخته نشان تیرهاى مرگ و ثروتى است دستخوش تاراج مصیبت ها، با هر جرعه نوشیدنی، گلو گرفتنی و در هر لقمه اى، گلو گیر شدنى است و بنده نعمتى به دست نیاورد جز آن که نعمتى از دست بدهد و روزى به عمرش افزوده نمىگردد جز با کم شدن روزى دیگر! پس ما یاران مرگیم و جان هاى ما هدف نابودى ها، پس چگونه به ماندن جاودانه امیدوار باشیم؟ در حالى که گذشت شب و روز بنایى را بالا نبرده جز آن که آن را ویران کرده و به اطراف پراکند.»
- ۴۱٫ ۶٫ شرح
۱ـ امام (×) در عبارت«ِإنَّمَا الْمَرْءُ فِى الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ» تشبیه جمع را به کار برده است از آن جهت که خود انسان مقدمات مرگ و مردنها و وسایل آن را از قبیل بیماریها و عوارض کشنده، فراهم مىآورد. و صفت تیراندازى را براى این عمل انسان از آن جهت آورده است که گویى مرگها خود تیر بلاها را مىاندازند.
۲ـ این عبارت «معَ کلِّ جُرعهٍ … غصَصٌ» را کنایه آورده است از در هم شکستن لذایذ دنیا به وسیله رویدادها و بیماریهایى که با آنها آمیخته و مخلوط مىشود.
۳ـ بنده به نعمتى نمىرسد مگر با از دست دادن نعمتى دیگر زیرا نعمت درست همان لذّت است و هر وسیلهاى که باعث لذّت شود، خود نمىتواند نعمت باشد و بدیهى است که نفس آدمى ممکن نیست که در دنیا در یک زمان از دو لذّت برخوردار شود، بلکه تا از لذّت نخست فارغ نشود و به لذّت جدید توجّه نکند، این لذّت را درک نمىکند.
۴ـ با روزى از عمر خود روبرو نمىشود، مگر این که از روز دیگر عمرش جدا بشود، زیرا طبیعت زمان گذشتن و عبور کردن است.
۵ـ ما خود به مرگهایمان کمک مىکنیم از آن رو که هر دمى و حرکتى از آدمى باعث نزدیک شدن او به مرگ است گویى او خود به طرف مرگش مىشتابد و به آن کمک مىکند.
۶ـ در این جمله (جانهاى ما در معرض نابودیهاست) مجاز عقلی به کار رفته است.
۷ـ استفهام در مورد جاودانگى، استفهام انکارى است. زیرا که شیوهٔ زمانه آن است که چیزى را بالا نبرد و هیچ پراکندهاى را جمع نکند مگر این که دوباره آن را ویران و پراکنده خواهد کرد.
پس چنین نتایجی از این سخنان گهر بار مولا برداشت شد و دیگر اینکه، این حکمت فصل خوبى از پند و موعظه است، به این معنا که در این عالم آسایشی بدون رنج و نعمتی بدون تحمل مشقت وجود ندارد بلکه هر خوبی و بدی،کاستی و فزونی، زشتی و زیبایی با هم در آمیخته و اینها همه دلایلی هستند بر اینکه این دنیا محل عبرت است برای کسانی که اهل خرد و بینشند.
- ۶٫ حکمت شماره ۱۹۲: پرهیز از زراندوزى (اخلاقى، اقتصادى)
- ۴۲٫ ۶٫ متن حکمت
«یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ.»
- ۴۲٫ ۶٫ توضیحات صرفی
آدم: اسم، مفرد، مذکر، معرفه به اسم علم، غیرمنصرف (علم غیر عربی) معرب، مجرور با اعراب فرعی.
- ۴۲٫ ۶٫ توضیحات نحوی
یا: حرف ندا. ابنَ: منادای مضاف و منصوب. آدمَ: مضاف الیه و مجرور با اعراب فرعی به جای کسره فتحه پذیرفته است.[۱۹۴] ما: مفعول به و منصوب محلاً. فوقَ: مفعول فیه. أنتَ: مبتدا و مرفوع محلاً. خازنُ: خبر مفرد و مرفوع.
- ۴۲٫ ۶٫ توضیحات بلاغی
معانی: ازسه جمله تشکیل شده است یک جملهٔ ندایی و دو جملهٔ دیگر خبری هستند، هدف ارشاد و تحذیر مخاطب از مال اندوزی است.
بیان: درعبارت «أنتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ » تشبیه مشروط به کار رفته است.