۵- « مسلمانان اهتمام بسیار زیادی به جمعآوری و نوشتن روایات داشتند و آنچه که نزد دیگران هم بود، جمع میکردند. مخصوصاً بعد از آنکه عدهای از علمای اهل کتاب، مسلمان شدند مانند وهب بن منبه و کعب الاحبار آن گاه اصحاب رسول خدا(ص) و تابعین یعنی طبقه دوم مسلمانان همه از اینان اخذ کرده، ضبط نمودهاند و هر خلفی از سلف خود میگرفته و با آن همان معامله اخبار موقوفه را میکرده که با دیگر روایات اسلامی مینمودند و این سبب بلوا و تشتت شده است.[۳۱۲]» (سهلانگاری در نقل روایات و حذف اسانید و همزیستی مسلمانان با اهل کتاب)
۶- «علت عمده این اختلافات این بوده که مخصوصاً ناقلان روایات نبوی از جهت اینکه در قرن اول هجری از ناحیه حکومت، ممنوع از نوشتن حدیث بودند، لذا از روی ناچاری شنیدههای خود را نقل به معنا میکردند …[۳۱۳]» (ممنوعیت نگارش حدیث)
۷- «بر هر دانشپژوه خردبین روشن میشود این احادیث مانند احادیث دیگری که در مطاعن انبیاء و لغزشهای آنها وارد شده از دسیسههای یهود خالی نیست و کشف میکند که یهود تا چه پایه و با چه دقتی خود را در میانه اصحاب حدیث در صدر اول جا زدهاند تا با روایات آنان بهر جور که بخواهند بازی کنند وخلط و شبهه در آنها بیندازند. البته دیگران نیز یهودیان را در این خیانتها کمک کردهاند.[۳۱۴]» (کینه و دشمنی یهود نسبت به مسلمانان)
خلاصه اینکه اهل کتاب قبل از اسلام محل رجوع اعراب بودند و بعد از اسلام تا حدی این روحیه بین مسلمانان وجود داشت. به علاوه روش گزیدهگویی قرآن در داستانها که نقطه مقابل روش تورات و انجیل بود موجب میشد برخی از صحابه و تابعین که تمایل داشتند از جزئیات داستانها آگاه شوند و مسلمان شدن برخی از اهل کتاب این فرصت را برای آنها فراهم کرده بود، با اشتیاق به سخنان آنها گوش دهند و ثبت و ضبط نمایند. در نهایت این مطالب به عنوان روایت به تفاسیر راه یافتند. البته نقل به معنا در دوره منع کتابت حدیث و به ویژه دشمنی یهود نیز از عوامل این امرند.
بخش سوم: اقسام اسرائیلیات
اسرائیلیات به لحاظ محتوا، درستی و نادرستی و کیفیت نقل به انواع متعددی تقسیم شده است که هر یک حکمی خاص دارد. ابن تیمیه این روایات را بر اساس صدق و کذب به سه دسته تقسیم کرده است:
۱) روایاتی که درستی آنها معلوم است و شاهدی بر صدق آنها وجود دارد.
۲) روایاتی که نادرستی آنها معلوم است و شاهدی بر کذب آنها وجود دارد.
۳) روایاتی که بر درستی یا نادرستی آنها دلیلی وجود ندارد و اسلام درباره آنها سکوت کرده است.
وی قسم اول را پذیرفته، قسم دوم را رد کرده است، قسم سوم را نه میپذیرد و نه رد میکند و نقل آنها را برای استشهاد جایز میداند[۳۱۵].
نظیر این تقسیمبندی را ذهبی و ابوشهبه با اندکی تفاوت آوردهاند[۳۱۶]. ذهبی نقل دسته سوم را بیاشکال میداند زیرا اغلب آنها به قصص و تاریخ مربوط میداند نه عقاید و احکام[۳۱۷].
تقسیمبندی دیگری که بر اساس موضوع روایات اسرائیلی صورت گرفته، اینگونه است:
اعتقادی؛ احکام؛ غیر این دو.
اما چنانچه ذهبی گفته است اقسام یاد شده قابل تداخلند مثلاً روایتی داستانی میتواند با امور اعتقادی مثلاً عصمت انبیاء یا ملائکه مربوط باشد یا حاوی اندرز یا حکمی فقهی باشد[۳۱۸]. آیت اله معرفت(ره) اسرائیلیات را به دو قسم نقل شفاهی و غیر شفاهی تقسیم کردهاند. ایشان بیشتر منقولات شفاهی را مطالبی ساختگی و بدون اصل میداند. منقولات غیر شفاهی را نیز به سه دسته تقسیم میکند:
۱- در اصول و فروع موافق شریعتند که قابل قبولاند.
۲- مخالف با شریعت اسلامند که مردودند.
۳- آنچه اسلام دربارهاش سکوت کرده است، نه رد میکنیم نه قبول[۳۱۹].
علامه طباطبایی(ره) بعد از بحث روایی راجع به داستان بناء کعبه و فضایل آن، در نهایت منقولات را اینگونه تقسیمبندی میکنند:
«یکی آن دلیلی که باید قبولش کرد … یکی آن دلیلی که باید ردش کرد و آن عبارتست از روایتی که مخالف با کتاب و سنت باشد، دیگر آن روایاتی است که نه دلیلی بر ردش است و نه بر قبولش و آن روایتی که نه از نظر عقل دلیلی بر محال بودن مضمونش هست نه از جهت نقل یعنی کتاب و سنت[۳۲۰]»
ایشان درباره دو قسم اخیر میگویند:
« نظایر این معانی در روایات خاصه و عامه زیاد است و چون یک یک آنها خبر واحد است و نمیشود به مضمونش اعتماد کرد و از مجموع آنها هم چیزی استفاده نمیشود، لذا نه تواتر لفظی دارند نه تواتر معنوی ولیکن چنان هم نیست که در ابواب معارف دینی مشابه نداشته باشند … اصراری نیست آنها را طرد و به کلی رد کنیم اما روایاتی که میگوید کعبه قبلاً قبهای بود که برای آدم(ع) نازل شد و … و امثال این مطالب از باب کرامت و خارقالعاده و حوادث غیر طبیعی است که هیچ دلیلی بر محال بودنش نداریم. علاوه بر اینکه تنها معجزهای نیست که قرآن کریم برای انبیاء خود اثبات کرده، بلکه آنان را به معجزات بسیار و کرامات خارقالعاده زیادی اختصاص داده که در قرآن ثابت شده است.[۳۲۱]»
بخش چهارم: عناصر اصلی پدیدآورنده اسرائیلیات
آیت اله معرفت(ره) معتقدند پس از تفحص در کتب تفاسیر و اخبار و ملاحم درمییابیم که اسرائیلیات روایت شده، از هشت نفر سرچشمه میگیرد.
اقطاب ثمانیه که اساس شیوع اسطورههای اسرائیلی میان مسلمانان میباشند، عبارتند از: عبدالله بن سلام، کعب الاحبار، محمد بن کعب قرظی، وهب بن منبه، تمیم بن اوس داری، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح، عبدالله بن عمروعاص، ابوهریره[۳۲۲].
به نظر برخی محققان، بسیاری از اسرائیلیات را کعبالاحبار (م ۳۴ ق) و وهب بن منبه (م ۱۱۴ ق) نقل کردهاند[۳۲۳]. چنانچه علامه طباطبایی در مواردی به نقش این دو اشاره کرده اند: مثلاً در بررسی اختلاف روایات در داستان ذوالقرنین میگویند:
«اگر پژوهشگر نقاد، آنها را با هم مقایسه کند و مورد دقت قرار دهد، هیچ شکی نمیکند که مجموع آنها خالی از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست و از همه غریبتر روایاتی است که علمای یهود که به اسلام گرویدند – از قبیل وهب بن منبه و کعب الاحبار- نقل کردهاند[۳۲۴]»
علامه(ره) در نقد روایات داستانی مربوط به حضرت سلیمان(ع) معتقدند:
«روایاتی که در این داستان وارد شده و اخباری که در قصص آن جناب و مخصوصاً در داستان هدهد و دنباله آن آمده بیشترش مطالب غریبی دارد که حتی نظایر آن در اساطیر کمتر دیده میشود مطالبی که عقل سلیم نمیتواند آنها را بپذیرد بلکه تاریخ قطعی هم آنها را تکذیب میکند و بیشتر آنها مبالغههایی است که از امثال کعب و وهب نقل شده است … داستان پی کردن اسبان و گردن زدن آنها با شمشیر مطلبی است در چند روایت … همه این روایات به کعبالاحبار برمیگردد…[۳۲۵]»
ایشان در داستان حضرت الیاس(ع)[۳۲۶] نیز اسرائیلیاتی از آنها آورده است[۳۲۷] و درباره روایات بهشت ارم میفرماید:
«داستان بهشت ارم یکی از افسانههای معروف قدیمی است که از وهب بن منبه و کعبالاحبار نقل شده است.»[۳۲۸]
برخورد علامه با این دو راوی را، باید برخوردی کاملاً منحصر به فرد تلقی کرد. زیرا ایشان در سراسر مباحث روایی خود در مواردی به ضعف طریق یک روایت یا مجموعهای از روایات اشاره کرده اما هیچ گاه بر ضعف یک راوی انگشت تأکید ننهاده و نفس قرار گرفتن او را در طریق روایات، موجب وهن و ضعف روایات ندانسته است [۳۲۹]، ولی در مواردی_چنانچه گذشت _ در مواجه با کعبالاحبار و وهب بن منبه، خلاف رویه مذکور از علامه دیده شده است.
بخش پنجم: اسرائیلیات و گونه های روایات داستانی
بند اول: آفرینش
الف: آفرینش حوا
در آیات بسیاری از قرآن کریم از آفرینش آدم و حوا سخن به میان آمده است[۳۳۰]و مفسران با کمک روایات تفسیری به تبیین و تفسیر آنها پرداختهاند.
طبری ذیل آیه « وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّه…»[۳۳۱] روایاتی نقل کرده است از جمله:
۱- وقتی شیطان از بهشت رانده شد، آدم به تنهایی در بهشت به سر میبرد تا اینکه به خواب رفت. وقتی از خواب برخاست زنی را دید که بر بالینش نشسته است. خدوند او را از دندهاش آفریده بود. پرسید: تو کیستی؟ گفت: یک زن. گفت: برای چه آفریده شدهای؟ پاسخ داد: برای اینکه با من به آرامش برسی.
۲-وقتی خدا از مجازات شیطان فارغ شد … خواب را بر آدم افکند - بر اساس آنچه از طریق یهودیان اهل کتاب و غیر آنان از اهل علم، از ابن عباس و دیگران به ما رسیده است – سپس دندهای از دنده های پهلوی چپ او را برداشت و جای آن را از گوشت پر کرد؛ در حالی که آدم همچنان خواب بود تا اینکه خدا همسرش حوا را از دنده او آفرید و او را به صورت زنی آراست تا آدم در کنارش آرامش یابد. وقتی از خواب برخاست، حوا را در کنار خود دید.- بر اساس آنچه میپندارند، والله اعلم – گفت: او گوشت و خون من و همسر من است. پس در کنار او آرامش یافت.[۳۳۲]
طبری ذیل آیه « وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها…»[۳۳۳] خلقت حوا را از یکی از دنده های آدم(ع) دانسته و این دو روایت را آورده است اما اینجا در روایات سخنی از طرد و مجازات شیطان نیست[۳۳۴].
ابن کثیر درباره «خلق منها زوجها» میگوید: منظور حوا است که از انتهای دندهی چپ آدم(ع) خلق شد در حالی که او خواب بود … و در حدیث صحیح آمده است: «اِن المرأه خلقت مِن ضلع و اِن اعوج شیء فی الضلع اعلاه فاِن ذهبت تقیمه کسرته و اِن استمتعت بها استمتعت بها و فیها عوج» وی روایات عجیب دیگری هم نقل کرده است…[۳۳۵]
فخر رازی راجع به خلقت حوا از آدم(ع) دو قول آورده است:
- قول مشهور که قائلانش به حدیث نبوی «اِن المرأه خلقت من ضلع …» استناد میکند.
- «خلق منها زوجها» یعنی «من جنسها» مثل قول خدای تعالی:
«والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً …»[۳۳۶] و «لقد جائکم رسول من انفسکم …»[۳۳۷]
وی نظر اول را ناسازگار با قرآن و مردود دانسته است. [۳۳۸]
محمد عبده میگوید: در مورد آفرینش حوا، نصی در قرآن کریم وجود ندارد. لازم نیست آیه «خلق منها زوجها» را به علت مطابقت با سفر پیدایش،بدان حمل کنیم؛ زیرا داستان، آنچنان که در تورات فعلی آمده، وارد نشده است، بلکه قرآن تنها بخش عبرتانگیز آفرینش آدم(ع) را بیان کرده است. اگر بگویی پیامبر(ص) در حدیث ابوهریره در صحیحین فرمودهاند: «فان المرأه خلقت من ضلع …» میگوییم : این حدیث نظیر آیه «خلق الانسان من عجل …»[۳۳۹] است.[۳۴۰]
ابوالفتح رازی دو قول آورده است:
دانلود پایان نامه آسیب شناسی روایات تفسیری در تفسیر المیزان- فایل ۱۱