۲-۱۶-۱- تعریف رضایت زناشویی
بر طبق تعریف، رضایت زناشویی به عنوان عملکرد و رفتار مناسب زوجین بر اساس وظایف سنتی و عرفی و قانونی تعیین شده برای هر کدام از آنان در قالب قانون خانواده و خرده فرهنگ است (نقل دانایی، ۱۳۹۱).
رضایت زناشویی به عنوان عملکرد و رفتار مناسب زوجین بر اساس وظایف سنتی و عرفی و قانونی تعیین شده برای هر کدام از آنان در قالب قانون خانواده و خرده فرهنگ است. این کتاب درجنبههای رفتاری، شناختی وعاطفی مطرح میشود. رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (سینها و ماکرجی۱، ۱۹۹۱؛ به نقل عطوفیسلمانی، ۱۳۸۲). و ینچ۲ و همکاران او (۱۹۷۴) معتقدند که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایت زناشویی زمانی محقق میگردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد. هم چنین الیس۳ در ۱۹۸۹ بیان میکند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر میگیرند (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
مطابق با نظر هادسن (۱۹۹۲ ؛به نقل ثنایی، ۱۳۷۹) ادراک زن یا شوهر از میزان، شدت و دامنه مشکلات وجود در رابطه منعکس کننده سطح رضایت زناشویی آنهاست.
۲-۱۶-۲- عوامل تعیین کنندهی موفقیّت ازدواج و رضایت زناشویی
در پژوهش بنی جمالی و همکاران (۱۳۸۳) علل از هم پاشیدگی خانواده ها و نیز موفقیت ازدواج زوجهای جوان را شامل موارد ذیل عنوان کردند: ۱- کمی سن جوانان به هنگام ازدواج، فقر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کم بودن سواد، پایین بودن سطح شغلی، دخالت بی مورد اطرافیان، پدیده طلاق والدین زوجهای ناموفّق، وابستگی مالی زوجین به والدین، همه از عوامل تهدید کنندهی زندگی مشترک زوجین جوان بودند؛ ۲- عدم همسویی زوجین در جهات مختلف موجب اختلاف زناشویی بین زوجین میشود؛ ۳- تشابه نظرات زوجین به عنوان عامل تداومبخش زندگی مشترک شناخته شد؛ ۴- وجود بیماریهای جسمی، روانی و اختلالات رفتاری اعلام نشده از سوی همسران و خانواده های آنها عامل سستی روابط بین زوجین تلقی شد.
در ادامهی مطلب به ارائه نظرات پژوهشی در مورد برخی از مهمترین عوامل شناخته شده در بهبود کیفیت زندگی زناشویی و افزایش رضایت از آن به تفکیک اشاره شده است.
-
- مهارتهای ارتباطی[۴۳]
ارتباط نقش مرکزی در ازدواج ایفا میکند (بورلسون و دنتون[۴۴]، ۱۹۹۷) به گونهای که از لحاظ ویژگیهای زناشویی مشخّص شده است که ارتباط موثر و کارآمد میان شوهر و همسر مهمترین جنبهی خانواده های دارای عملکرد مطلوب میباشد (گریف، ۲۰۰۰). بک وجونز[۴۵] (۱۹۷۲؛ به نقل ساپینگتون، ۱۳۸۲) متوجه شدند که رایجترین مشکل در ازدواجهای نا آرام و پر دردسر همانا ارتباط ضعیف است. به عبارت دیگر موضوعات ارتباطی ممکن است نگرانیها و دل مشغولیهای اولیهی برخی زوجهای مراجعه کننده برای درمان باشد (کار، ۲۰۰۰). رویکردهای ارتباطی اغلب با سه فرض اساسی به بررسی ازدواج و روابط زناشویی میپردازند: ۱- تعارضهای زناشویی غیر قابل اجتنابند، هدف درمانهای ارتباطی حذف کامل این تعارضها نیست بلکه تلاش میکنند تا به آنها جهت دهند و آنها را در مسیرهایی سازنده به کار اندازند؛ ۲- ارتباط در دو سطح کلامی و غیر کلامی روی میدهد و یکی از دلایل اصلی بروز اختلافهای زناشویی، ناهماهنگی پیامهایی است که به طور همزمان توسط این دو سطح منتقل میشوند؛ ۳- همسران در شیوه های برقراری ارتباط با یکدیگر تفاوت دارند (سهرابی، ۱۳۸۲). در کل، یک فرض عمومی این بوده است که علّت بسیاری از مشکلات ارتباطی زناشویی، مهارتهای ارتباطی ناکارآمد از طرف همسران میباشد و مطابق با این دیدگاه ادونوهیوو کراچ[۴۶] در ۱۹۹۶ بیان کردند که آموزش ارتباط به عنوان کوششی جهت ترمیم رابطه مسئلهدار، مؤلفهای مهم در بسیاری از رویکردهای درمان زناشویی است (بورلسون و دنتون، ۱۹۹۷).
۲- تقابل[۴۷]
یک منبع بسیار با اهمیت رضایتمندی در ازدواج عبارت است از پاداشهایی که طرفین به یکدیگر میدهند. زن و شوهرهای شادکام در عوض پاداشهایی که از یکدیگر دریافت میکنند به همدیگر پاداش میدهند، اما رفتارهای تنبیه کننده طرف مقابل را نادیده میگیرند. آنها در مورد رفتار خوب تقابل دارند اما رفتار ناخوشایند طرف مقابل را تلافی نمیکنند، بر عکس، زوجهای ناراضی رفتار پاداش دهنده یکدیگر را نادیده میگیرند اما دائماً با تنبیه کردن رفتار نامطلوب طرف مقابل، دست به مقابله به مثل میزنند (ساپینگتون، ۱۳۸۲) به عبارت دیگر تعاملها در زوجهای گرفتار، اغلب با رفتار منفی متقابل مشخص میشود. اگر یکی از طرفین، رفتاری منفی از خود نشان دهد، طرف دیگر نیز پاسخی شبیه آن میدهد و بدین ترتیب، زنجیرهی تعامل منفی پیش رونده آغاز میشود (اشمالینگ و دیگران، ۱۳۸۳).
۳- مهارتهای حل مسئله[۴۸]
تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است (برنشتاین و برنشتاین، ۱۳۸۲) بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه اداره و حلّ اختلاف ها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد (ساپینگتون، ۱۳۸۲). ظرفیت قبول اختلاف نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. اختلاف سالم و خوب، سازنده است، و لیکن در خانواده های مسئله دار، مسایل را انکار میکنند یا میپذیرند که با هم مخالفت نکنند، یا لب از سخن فرو میبندند و منزوی میشوند (برادشاو[۴۹]، ۱۳۷۲). زوجهای ناراضی ظاهراً مشکل را نادیده میگیرند. اما این زوجها، مشکلات خود را از یاد نمیبرند، در عوض آنها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ میکنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجدّداً آن را به جریان بیندازند (ساپینگتون، ۱۳۸۲). این در حالی است که در خانواده های دارای کارکرد خوب، زوجها نه تنها به وجود تعارض زناشویی اذعان دارند بلکه این تعارض و مشکلات به شیوه موثّری حل میشوند (گریف، ۲۰۰۰).
۴- عوامل شناختی
شواهد فزایندهای وجود دارد که شیوه های درک، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابطشان اتفاق میافتند، تأثیر مهمی بر کیفیت روابط آنها میگذارد (باوکام، اپستین، سایر زوشر[۵۰]، ۱۹۸۹؛ به نقل عطوفیسلمانی، ۱۳۸۲). آلبرت الیس[۵۱] (۱۹۷۶؛ به نقل اپستین و دیگران، ۲۰۰۵) تأثیر منفی “باورهای غیر منطقی” یا در نهایت معیارهای غیر واقعنگرانهای که افراد در مورد روابط صمیمانه دارند را بر الگوهای تعامل و رضایت همسران مورد تأکید قرار دارد. سلیمانیان (۱۳۷۳) دریافت که میزان تفکرات غیر منطقی باعث نارضایتمندی زناشویی میگردد. هالفورد (۱۳۸۴) بیان میکند زوجین مشکلدار، بیشتر مشکلات رابطهشان را به همسرشان نسبت میدهند و فکر میکنند وی از روی عمد به گونهای ناخوشایند با آنها رفتار میکند. در مقابل، زوجین خوشبخت، احتمالاً بیشتر رفتارهای منفی را به شرایط محیطی موقت نسبت میدهند.
۵- هیجان و مهارتمندی هیجانی[۵۲]
همان گونه که کردوا، گی و وارن[۵۳] (۲۰۰۵) بیان میکنند پژوهش در زمینه هیجان، در حیطه اتفاق میافتد. حیطه اول وقوع، ظرفیت و شدت پاسخدهی هیجانی را در ازدواج بررسی کرد. مثلاً بررسی گاتمن در ۱۹۹۴. در این حیطه مشخص شده است که زوجهای آشفته نسبت به غیر آشفته، تقابل و عاطفه منفیتری را نشان میدهند. حیطه دوم، نقش هیجانات مختل از قبیل افسردگی و اضطراب را در سلامت زناشویی بررسی کرد. این حیطه پژوهشی یک رابطه نیرومند میان عاطفه افسرده و آشفتگی زناشویی را نشان داده است مثلاً پژوهش بیچ[۵۴] در ۲۰۰۱. حیطه سوم، نقش هیجانات را در زوج درمانی بررسی نمود. از نظر این حیطه پژوهشی اصل یا ریشه آشفتگی رابطه در عواطف منفی است که در تعامل با همسر آشکار میشود.
یافته های پژوهش تیرگری، اصغرنژاد، بیان زاده و عابدین (۱۳۸۵) و نیز پژوهش رحمانی و قیصری پور (۱۳۸۵) رابطه معنیداری بین هوش عاطفی (هیجانی) و رضایتمندی زناشویی نشان دادند، یعنی به طور کلی زوجین باهوش هیجانی بالا از رضایتمندی زناشویی بالایی برخوردارند.
۶- صمیمیت و خود افشاسازی[۵۵]
نتایج پژوهش اسدبیگی و سپاه منصور (۱۳۸۵) در زمینه رابطه میان عناصر سبکهای عشق (صمیمیت، شهوت و تعهد) و رضایت زناشویی زنان نشان دهنده رابطه معنیدار میان عنصر صمیمیت و رضایت زناشویی بود.
اگر چه همسران مایلند دیدگاه های مشابهی در مورد صمیمت و خود افشاسازی در رابطه زناشویی داشته باشند، لیکن معلوم گردیده است که میان زنان و مردان در صمیمیت و رضایت زناشویی تفاوت وجود دارد (گریف و مالرب، ۲۰۰۱). به عبارت دیگر تجربه صمیمیت در میان زنان و مردان متفاوت است. زنان خود افشایی در زمینه احساسات را به عنوان صمیمیت زیاد میدانند و مردان داشتن فعالیتهای مشترک با همسر را نشانهی صمیمت میدانند (مارکمن و کرافت[۵۶]، ۱۹۸۹؛ به نقل هالفورد، ۱۳۸۴). نتایج پژوهش اسدبیگی و سپاه منصور (۱۳۸۵) در زمینهی رابطه میان عناصر سبکهای عشق (صمیمیت، شهوت و تعهّد) و رضایت زناشویی زنان نشان دهنده رابطه معنیدار میان عنصر صمیمیت و رضایت زناشویی بود.
۷- عملکرد جنسی[۵۷]
رابطه جنسی با رضایت مداوم از رابطه پیوند دارد (هالفورد، ۱۳۸۴). همسران رضایتمند، همخوانی بیشتری میان فعالیت جنسی که خواهان آن هستند و فعالیت جنسی که تجربه میکنند گزارش مینمایند. هم چنین برای مردان و هم برای زنان، رضایت از رابطه جنسی به طور معناداری با سطح کارکرد خانواده ارتباط دارد (گریف و مالهرب، ۲۰۰۱). پژوهش رزن-گراندن و همکاران (۲۰۰۴) حاکی از آن بود که رضایت جنسی مؤلفه بسیار مهمی در روابط وفادارانه است. به هر حال رضایت اوّلیّه از رابطه جنسی یک عامل پیشبینی کننده قوی برای رضایت و تداوم رابطه در زمان های بعدی است. طبق نظر اسپنس[۵۸] (۱۹۹۷؛ به نقل هالفورد، ۱۳۸۴) رابطه جنسی کم و ناخوشایند، منشأ تعارضاتی در زوجین مشکلدار است و از سوی دیگر، بنابر نظر مسترز و جانسون[۵۹] (۱۹۷۰) مشکلات جنسی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است و لذا قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل (همان منبع). کار (۲۰۰۰) معتقد است هماهنگی جنسی و نه فراوانی فعالیت جنسی با رضایت زناشویی مرتبط است.
۸- ویژگیهای شخصیتی[۶۰]
هر چند بسیاری از تفاوتهای شخصیتی طبیعی است و به تفاوت زیادی در رضایتمندی از رابطه منجر نمیشود، ولی دو مورد خاص وجود دارد که مشخص شده است تأثیر زیادی بر مشکلات ارتباطی و طلاق دارند و به نوعی این مشکلات را پیش بینی میکنند: یکی ناتوانی در تنظیم عواطف منفی (عصبی بودن) و دیگری سبک دلبستگی همراه با ناامنی (هالفورد، ۱۳۸۴) پژوهش عطّاری و همکاران (۱۳۸۵) نشان داد که عامل شخصیت روان رنجورخویی و رضایت زناشویی با هم رابطه منفی دارند و در مقابل عوامل شخصیتی شامل برونگرایی، توافق و وجدانی بودن با رضایت زناشویی رابطه مثبت دارند.
عطاری و همکاران (۱۳۸۴) بیان میکنند که سطح هیجان خواهی زن و شوهر صرف نظر از همسانی و ناهمسانی هیجانخواهی آنها، سازگاری زناشویی را به طور منفی تحت تأثیر قرار میدهد. آنها در تبیین این مسئله به این موضوع اشاره کردهاند که از آنجا که ازدواج قراردادی طولانی مدت است که با انعقاد آن محدودیتهایی برای افراد ایجاد میگردد، این محدودیتها برای افراد هیجانخواه به راحتی قابل پذیرش نیست و لذا سازگاری و رضایت از ازدواج در این افراد کاهش مییابد.
۹- سبکهای دلبستگی[۶۱]
نظریه دلبستگی که اولین بار در زمینه رشد کودکان به کار رفت، اخیراً برای روابط دلبستگی بزرگسالان به کار رفته است و تأثیر عظیمی بر ایجاد زوج درمانی هیجان محور داشته است (آلستین۲، ۲۰۰۲) اولین بار هازن وشیور۳ در ۱۹۸۷ مطرح کردند که سبکهای دلبستگی منعکسکننده تمایزات اساسی در بازنماییهای ذهنی عشق رمانتیک بزرگسالان هستند. (میرز و لاندزبرگر، ۲۰۰۲). صیادپور (۱۳۸۴) با اشاره به پژوهشهای انجام شده در این زمینه بیان میکند که افراد ایمن با ابراز صمیمیت و بیان عواطف خود بر پایه عشق و دوستی شرایطی را فراهم میآورند که موجب برخورداری بیشتر آنان از احساس رضایت میشود؛ در حالی که افراد پرهیزی و دوسوگرا، با فاصله گرفتن عاطفی و اضطراب، کیفیت ارتباط زناشویی را منفی ارزش گذاری میکنند.
۱۰- فردیت۴ و تمایز خود۵
طبق نظر برادشاو (۱۳۷۲) باور “زن و شوهر نیمه بهتر یکدیگرند” در واقع نشان دهندهی اشتباه فرهنگی در زمینه ازدواج است. نقشهای جنسی انعطافپذیر در این فرهنگ به این معتقد است که با کنار هم گذاردن دو نیمهی انسان یک شخص کامل ایجاد میشود. برداشت به گونهای است که انگار یکدوم ضرب در یکدوم مساوی یک میشود، و حال آنکه یکدوم ضرب در یک دوم مساوی یک چهارم است که از یکدوم کمتر است. به همین دلیل وقتی دو نفر برای تکمیل شدن ازدواج میکنند، در مقایسه با آن زمان که کامل و تکمیل نبودند، ناقصتر میشوند و این علت بسیاری از شکستهای ازدواجهاست. بنابراین افرادی که از وضعیت درونی سازمانیافتهتری برخوردارند در نظم دادن به وضعیت طرف مقابل نیز موفقتر میباشند (برنشتاین و برنشتاین، ۱۳۸۲). نجفلویی (۱۳۸۳) نیز در پژوهش خود نشان داد زوجین دارای تمایز یافتگی پایین، تعارض زناشویی بالایی را نشان میدهند.
۱۱- بهداشت روانی و جسمی
ارتباط میان ناراحتی روانشناختی و عدم رضایت زناشویی در بیماران متأهّلی که طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی را تجربه میکنند به اثبات رسیده است در میان اختلالات روانشناختی عمده، افسردگی به طور وسیعتری مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده است که ارتباطی قوی با آشفتگی زناشویی دارد (میرز و لاندزبرگر[۶۲]، ۲۰۰۲) پژوهشگران همچنین ارتباطی قوی میان اختلالات اضطرابی و آشفتگی زناشویی اثبات کردهاند. علاوه بر اختلالات روانی، مشکلات ارتباطی با بیماریهای جسمانی نیز همبستگی دارد. افرادی که روابط رضایت بخش و حمایتکننده دارند، احتمال کمی وجود دارد که مبتلا به بیماری سختی شوند و اگر هم بیمار شوند سریعتر بهبود مییابند (هالفورد، ۱۳۸۴).
۱۲- سن
لارسون و هلمن [۶۳](۱۹۹۴) پس از مرور ادبیات موجود در زمینه رضایت زناشویی نتیجه گرفتند که قویترین عامل پیشبینیکننده تزلزل و عدم اثبات زناشویی، سن کم به هنگام ازدواج اشد. هم چنین کرو و ریدلی (۱۳۸۴) اشاره میکنند که یافتهای که در تمام تحقیقات یکسان بوده است تأکید بر این موضوع دارد که امکان شکست ازدواج در سن پایین، زیاد است.
نتایج پژوهشهای کلیک[۶۴] (۱۹۵۷) و کارتر[۶۵] (۱۹۷۱) نشان دادهاند که ازدواجهایی که قبل از سن ۱۸ سالگی واقع میشوند سه برابر ازدواجهایی که بعد از ۱۸ سالگی روی میدهند، احتمال طلاق دارند و ازدواجهایی که قبل از رسیدن به سن ۲۰ سالگی صورت میگیرند دو برابر ازدواجهایی که بعد از ۲۰ سالگی رخ میدهند احتمال طلاق دارند.
به بیان دیگر، هر چه سن ازدواج پایینتر باشد احتمال از هم گسیختگی خانواده بیشتر میشود، زیرا در سنین پایین، افراد از قابلیتهای لازم برای ایفای نقش همسری بیبهرهاند. در عین حال، ازدواج در سنین بسیار بالا نیز خطر طلاق را افزایش میدهد (میر احمدی زاده و همکاران، ۱۳۸۲).
۱۳- تحصیلات
نیومن و نیومن (۱۹۹۱؛ به نقل کار، ۲۰۰۰) یکی از عوامل مؤثر در رضایت زناشویی را سطح تحصیلات بالا و نیز موقعیت اجتماعی– اقتصادی بالا میدانند، یعنی این عوامل منجر به رضایت زناشویی بیشتر میگردند، زیرا جایی که این عوامل وجود دارند افراد احتمالاً مهارتهای حل مسئله بهتر و استرسهای مزمن کمتری در زندگی (مانند زندگی در محیط شلوغ) دارند. نتایج پژوهش بنی جمالی و همکاران (۱۳۸۳) نیز نشان داد که رابطه معنیداری بین میزان تحصیلات و موفقیّت در زندگی، هم در شوهران و هم در همسران وجود دارد. در نتیجه بالا بودن سطح تحصیلات زوجین عامل تفاهم و تداوم زندگی است. میراحمدیزاده و همکاران (۱۳۸۲) نیز گزارش نمودند که سطح تحصیلات زوجهای متقاضی طلاق به طور معنیداری کمتر از سایر زوجهاست که این یافته مویّد نتایج حاصل از آن دسته از پژوهشهاست که در طبقات اجتماعی پایینتر و افراد دارای تحصیلات کمتر، میزان طلاق بیشتر است.
۱۴- درآمد و شغل
درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایتمندی زناشویی پایین همراه است. هنگامی که زوجین دائماً درباره پول نگرانی داشته باشند، رضایتمندی زناشویی پایین خواهد بود (ساپینگتون[۶۶]، ۱۳۸۲). به همین منوال، هر قدر در سطوح قشربندی اجتماعی پایینتر بیاییم، میزان طلاق رو به افزایش میگذارد ولی بالعکس، میزان طلاق در بین گروه های دارای منزلت حرفهای و فنّی، کمتر است (بنی جمالی و همکاران، ۱۳۸۳). از طرف دیگر بیکاری نیز یکی از عوامل پیشبینی کننده طلاق است (کرو و ریدلی، ۱۳۸۴). در عین حال، رضایتمندی شغلی به ویژه برای شوهرها، با خشنودی زناشویی رابطه دارد (ساپینگتون، ۱۳۸۲) و بنابراین شغل تأثیر بسزایی در غنیسازی رابطه دارد. ولیکن در عین حال ملزومات شغلی گاهی اوقات میتواند با نقش زوجین رقابت کند (هالفورد، ۱۳۸۴).
۱۵- ایفای نقش
ایفای نقش به انجام وظایف اصلی اشاره میکند که برای تداوم زندگی زناشویی لازم است (هالفورد، ۱۳۸۴). افراد از لحاظ نگرش در مورد نقشهایی که برای جنسیت آنها مناسب هستند متفاوتند. در کل نقشهای جنسی میتوانند به سنّتی (که زن در خانه میماند و مسئول کارهای خانه و مراقبت از فرزند میباشد) یا مدرن (که هر دو همسر تکالیف شغلی و خانگی مساوی دارند) طبقهبندی میشوند (آماتو و بوث[۶۷]، ۱۹۹۵؛ به نقل مک گاورن و میرز[۶۸]، ۲۰۰۲). نقشهایی که مسئولیت بیشتری را بر دوش یکی از همسران قرار میدهد، خطر مشکلات ارتباطی را افزایش میدهد. نقش زیاده از حد و باری که روی دوش همسران و به ویژه زنان میگذارد، با استرس، آشفتگی و افسردگی همراه است؛ استرس و افسردگی نیز به نوبهی خود مشکلات ارتباطی را تداوم بخشیده و افزایش میدهد (هالفورد، ۱۳۸۴).
۱۶) فرزندان
در زمینه نقش فرزند یا فرزندان در ازدواج از دو منظر میتوان نگریست: یکی اثر فرزند بر کیفیت روابط زناشویی والدین و دیگر تأثیر روابط والدین بر فرزندان. مرور تحلیلی توانگ، کمپبل و فاستر[۶۹] (۲۰۰۳) نشان داد که والدین رضایت زناشویی پایینتری را در مقایسه با غیر والدها گزارش میدهند.
هم چنین ارتباط منفی معناداری بین رضایت زناشویی و تعداد فرزندان وجود دارد. تفاوت در رضایت زناشویی در میان مادرانی که کودک نوزاد داشتند مشهودترین میزان را داشت. برای مردان این اثر پذیری به طور مشابه از سنّ فرزندان صورت میگرفت. اثر والد بودن بر رضایت زناشویی در میان گروه های اجتماعی- اقتصادی بالا منفیتر است. این داده ها مبین آن هستند که بعد از تولّد فرزندان، به دلیل تعارضات مربوط به نقش و محدود شدن آزادی، رضایت زناشویی کاهش مییابد. با این وجود مثالهای بسیاری وجود دارند که کودکان، رضایت را بهبود یا افزایش میدهند یا حداقل اثر منفی ندارند (توانگ و دیگران، ۲۰۰۳؛ به نقل عطوفیسلمانی، ۱۳۸۲). به عنوان مثال، پژوهش کاردک[۷۰] (۱۹۹۵) نشان میدهد که حضور فرزندان به طور مثبتی با رضایت زناشویی مرتبط میباشد.
۱۷) حمایت خانوادگی و اجتماعی
نتایج پژوهش دمیر و فیسیلوگلو (۱۹۹۹) نشان داد که تنهایی به طور معنیدار و منفی با سازگاری زناشویی مرتبط است. آنها هم چنین بر طبق نظر باربور[۷۱] (۱۹۹۳) میگویند اگر چه معلوم شده است که داشتن همسر یک عامل مثبت تغییر دهندهی احساس تنهایی میباشد، کیفیت روابط خانوادگی نیز باید مدّنظر قرار گیرد. هالفورد (۱۳۸۴) معتقد است، میزان حمایتهای عاطفی (مانند گوشدادن همدلانه به درد و دلهای همسر) و عملی (مانند کمک کردن به دیگران) که زوجین به یکدیگر ابراز میکنند به طور قابل توجّهی رضایتمندی از رابطه را در عرض سالهای اولیه ازدواج پیشبینی میکند