اى نکوهش کننده دنیا، که خود به غرور دنیا مغرورى و با باطلهاى آن فریب خوردى خود فریفته دنیایى و آن را نکوهش مىکنى آیا تو در دنیا جرمى مرتکب شدهاى یا دنیا به تو جرم کرده است
کى دنیا تو را سرگردان کرد و در چه زمانى تو را فریب داد آیا با گورهاى پدرانت که پوسیدهاند (تو را فریب داد) یا آرامگاه مادرانت که در زیر خاک آرمیدهاند آیا با دو دست خویش بیماران را درمان کردهاى و آنان را پرستارى کرده و در بسترشان خواباندهاى درخواست شفاى آنان را کرده، و از طبیبان داروى آنها را تقاضا کردهاى در آن صبحگاهان که داروى تو به حال آنان سودى نداشت، و گریه تو فایدهاى نکرد، و ترس تو آنان را سودى نرساند، و آنچه مىخواستى به دست نیاوردى، و با نیروى خود نتوانستى مرگ را از آنان دور کنى. دنیا براى تو حال آنان را مثال زد، و با گورهایشان، گور، خودت را به رخ تو کشید.
خوبیها و زیباییهاى دنیا:
همانا دنیا سراى راستى براى راست گویان، و خانه تندرستى براى دنیا شناسان، و خانه بىنیازى براى توشهگیران، و خانه پند، براى پندآموزان است. دنیا سجدهگاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا، و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آوردند، و بهشت را سود بردند. چه کسى دنیا را نکوهش مىکند و جدا شدنش را اعلام داشته، و فریاد زد که ماندگار نیست، و از نابودى خود و اهلش خبر داده است و حال آن که (دنیا) با بلاى خود بلاها را نمونه آورد، و با شادمانى خود آنان را به شادمانى رساند. در آغاز شب به سلامت گذشت، امّا در صبحگاهان با مصیبتى جانکاه بازگشت، تا مشتاق کند، و تهدید نماید، و بترساند، و هشدار دهد، پس مردمى در بامداد با پشیمانى، دنیا را نکوهش کنند، و مردمى دیگر در روز قیامت آن را مىستایند، دنیا حقائق را به یادشان آورد، یاد آور آن شدند، از رویدادها برایشان حکایت کرد، او را تصدیق کردند، و اندرزشان داد، پند پذیرفتند.
موضوع: (اخلاقى، اجتماعى)
دراین کلمه نورانی حضرت علی (ع) تصویری روشن از حقیقت دنیا فراروی بشر قرارمی دهد. تصویری که درآن هم به ابعاد منفی و ولغزشگاه های آن پرداخته شده است و هم دنیابه عنوان عامل هشداردهنده وبیدارگرووسیله تکامل انسان معرفی شده است.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت
الف. مجاز؛
وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلاً شنید مردى دنیا را نکوهش مىکند.) رجلاًمجازعقلی به علاقه کلیت یعنی سمع کلام رجل؛سخن مرد را شنید.بنابراین رجل(مرد)را به کاربرده و از آن سخن مردرا اراده فرموده است
أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَهُ عَلَیْکَ در دنیا جرمى مرتکب شدهاى یا دنیا به تو جرم کرده است..ب-دنیادرهی المجرّمٌ علیکَ مجازمفردمرسل است به علاقه سببیت.ومجموع جمله کنایه از سودمند بودن حوادث دنیادربیداری و توجه انسان غافل
بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى آیا با گورهاى پدرانت که پوسیدهاند (تو را فریب داد) یا آرامگاه مادرانت که در زیر خاک آرمیدهاند.گورهای پوسیده « بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى »وآرامگاه زیرخاک مادران« بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى »مجاز عقلی ازجسدهای پوسیده و به خواب رفته است به علاقه مکان زیرا گورها مکان دفن و خواب یا مرگ پدر و مادران آن هاست. (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۸۵)
ب.استعاره؛
وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلاً شنید مردى دنیا را نکوهش مىکند.)استعاره مکنیه است.الف- سمع(شنید) مستعارله ورای(دید) محذوف مستعار منه است گویی اصل عبارت «رَأَی رَجُلاًیتکلَّمُ» می باشدوسمع کلامه ؛مردی رادید که سخن می گوید و سخن اورا شنید.
أَنْتَ ٱلْْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ ٱلْمُتَجَرِّمَهُ عَلَیْکَ در دنیا جرمى مرتکب شدهاى یا دنیا به تو جرم کرده است.الف استعاره بالکنایه در«عَلی» (بر،روی) مستعارله بخاطراستعمال علی درغیرمعنی اصلی خودبه معنی (فی) وفی مستعارمنه یعنی درواقع مجرّمٌ فیهاوفیک..ومجموع جمله کنایه از سودمند بودن حوادث دنیادربیداری و توجه انسان غافل نسبت به عواقب اعمال خود.
مَتَى ٱسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ کى دنیا تو را سرگردان کرد و در چه زمانى تو را فریب داد.الف- ٱسْتَهْوَتْ و غَرَّتْ (مستعارمنه)استعاره مصرحه تبعیه از«خدعت،مستعارله» بخاطرنسبت دادن آن دو به دنیا.ودنیافاعل و قرینه
ٱکْتَسَبُوا فِیهَا ٱلْْرَّحْمَهَ وَ رَبِحُوا فِیهَا ٱلْْجَنَّهَ.افعال ٱکْتَسَبُوا و ربحوا (مستعارٌ منه )به معنی کسب کردن و سودبردن استعاره مصرحه ازطلبوا و نالوا(دست یافتن)مستعارٌ له ،از نوع استعاره تبعیه است.وواژه های الرّحمه و الجنّه مفعول جمله است که محورقرینه قرار گرفته است..
فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِِبَلائِهَا الْبَلاءََ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى ٱلْسُّرُورِ؛حال آن که (دنیا) با بلاى خود بلاها را نمونه آورد، و با شادمانى خود آنان را به شادمانى رساند. ، افعال «مثلت» و «شوّقت» وسایرفعل هایی که به دنیانسبت داده شده اندجملگی استعاره مصرحه تبعیه از«وقعت و أحدثت ودیگرافعال مترادف این دو»(مستعارله) ودنیافاعل و قرینه آن ها محسوب می شود. ( همان منبع : ۱۸۵)
ج.تشبیه؛
و. إِنَّ ٱلْدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَهٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ.دراین عبارت تشبیه بلیغ و موکدو مفرد مطلق به مفرد مقید است.ودنیا (مشبه مفرد مطلق)به صورت تشبیه جمع به چند چیزاز جمله دارصدق ، دارعافیه و دارغنی و دارموعظه و مسجدونمازخانه ملائکه(مصلی ملائکه الله) وفرودگاه وحی الهی(مهبط وحی) وتجارتگاه دوستان خدا) تشبیه شده است (همان منبع : ۲۲-۱۹)
د.کنایه؛
مجموع عبارت کنایه است به شیوه تعریض بیان کننده این حقیقت است که حوادث تلخ دنیا از جمله مریض شدن نزدیکان وتلاش بی ثمرانسان برای شفادادن عزیزان خودونجات آن هااز مرگ ،ازجمله محسنات دنیا ولطف اونسبت به انسان است تا به این وسیله آنان ازفرجام کارخود و بازگشت به آخرت غافل نشوند. (همان منبع : ۲۱۵-۲۱۱)
۴-۰۳۴نهج البلاغه-حکمت۱۴۱
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: قِلَّهُ ٱلْعِیَالِ أَحَدُ ٱلْیَسَارَیْنِ ٱلتَّوَدُّدُ[۶۹] نِصْفُ ٱلْعَقْلِ وَ ٱلهَمُّ[۷۰] نِصْفُ ٱلْهَرَمِ[۷۱]*
«کمى عائله یکى از دو آسانى است، و مهرورزی نیمى از خرد، و غم و اندوه نیمى از پیرى است.»
موضوع: دوستىها و خردمندى(اخلاقى، اجتماعى)
دراین حکمت امام علی(ع) اسباب و علل آسایش درزندگی رامعرفی فرموده است.وعواملی که باعث سلب آسایش می شوندرابه مخاطبین خودآموزش میدهند.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت
الف. مجاز؛
امّا مطلب اوّل از آن رو که بىنیازى متعارف وابسته به داشتن ثروت است، و ثروت و مال دو جنبه دارد: یکى به دست آوردن مال، و دیگرى خرج نکردن. امابه دست آوردن ثروت نوعى آسایش است و خرج نکردن آن به دلیل کمى عائله، آسایش دیگرى است، امام (ع) از باب مجاز کلمه یسار را بر کمى عائله تعبیر کرده است. از باب اطلاق مسبّب بر سبب.
اما مطلب دوم: مقصود از خرد، عقل عملى است. و کلمه عقل، در اینجا [مجازمفردمرسل]در مورد تصرّفات عقل اطلاق شده است از باب اطلاق نام سبب بر مسبّب، و از جمله تصرّفات عقل در تدبیر امور، محبّت به دیگر مردم است. و چون انسان در رفع نیاز زندگى محتاج به دیگران است، و رفتارش با مردم در این جهت یا به گونهاى دوستانه و معاشرت نیکو و خوش برخوردى و گذشت و تشویق است، و یا به گونه قهر و غلبه و ترس است که ناگزیر دوستى و محبّت و آنچه لازمه دوستى است، نیمى از خرد، یعنى نیمى از تصرفات عقل در تدبیر امور زندگى او است. (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۸۵)
ب. استعاره؛
« ٱلتَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ وَ ٱلْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ» امّا مطلب سوم: چون پیرى یا طبیعى است و یا ناشی از یک دلیل خارجى مثل غم و اندوه و ترس،که باعث پیرى مىگردد. پس این نوع نیز یک قسم است که سبب پیرى در برابر سبب طبیعى آن مىباشد، و یک قسم از عوامل پیرى به منزله نیمى از آن است کلمه نصف(مستعارله) و پیرى(مستعارمنه) استعاره مکنیه آورده است، و اندوه و غم(قرینه،استعاره تخییلیه)، نیمى از علّت پیرى است. ( همان منبع )
ج.تشبیه؛
دراین کلمه واژه های (قله العیال-التوددوالهمّ)به عنوان مشبه مفرد مطلق به ترتیب به أحدالیسارین(یکی ازدوآسانی) ونصف العقل(نصف عقل) ونصف الهرم(نصف پیری) تشبیه شده است ونوع تشبیه مفروق وبا توجه به ادات و وجه شبه که محذوف می باشند،تشبیه بلیغ و موکّد بحساب می آید. (همان منبع : ۲۲-۱۹)
۴-۰۳۵نهج البلاغه-حکمت ۱۵۰
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:لِرَجُلٍٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ لا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الآخِرَهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّی[۷۲] ٱلتَّوْبَهَ بِطُولِ ٱلأَمَلِ یَقُولُ فِی ٱلدُّنْیَا بِقَوْلِ ٱلزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ ٱلرَّاغِبِینَ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِی ٱلزِّیَادَهَ فِیمَا بَقِیَ یَنْهَى وَ لا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی یُحِبُّ ٱلصَّالِحِینَ وَ لا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ یُبْغِضُ ٱلْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ یَکْرَهُ ٱلْمَوْتَ لِکَثْرَهِ ذُنُوبِهِ وَ یُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ لَهُ إِنْ سَقِمَ [۷۳]ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاهِیاً یُعْجِبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ إِنْ أَصَابَهُ بَلاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ[۷۴] رَخَاءٌ [۷۵]أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ وَ لا یَغْلِبُهَا عَلَى مَا یَسْتَیْقِنُ یَخَافُ عَلَى غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ[۷۶] وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَهٌ أَسْلَفَ ٱلْمَعْصِیَهَ وَ سَوَّفَ[۷۷] ٱلتَّوْبَهَ وَ إِنْ عَرَتْهُ[۷۸] مِحْنَهٌ انْفَرَجَ [۷۹]عَنْ شَرَائِطِ ٱلْمِلَّهِ یَصِفُ ٱلْعِبْرَهَ وَ لا یَعْتَبِرُ وَ یُبَالِغُ فِی ٱلْمَوْعِظَهِ وَ لا یَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ[۸۰] وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَى وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَى یَرَى ٱلْغُنْمَ [۸۱]مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ [۸۲]مَغْنَماً یَخْشَى ٱلْمَوْتَ وَ لا یُبَادِرُ ٱلْفَوْتَ یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَهِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَهِ غَیْرِهِ فَهُوَ عَلَى ٱلنَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ[۸۳] ٱللَّغْوُ مَعَ ٱلْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغیْرِهِ وَ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی وَ یَسْتَوْفِی وَ لا یُوفِی وَ یَخْشَى ٱلْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لا یَخْشَى رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ وَ لَو لمَ یَکُن فی هذَا ٱلْکتابِ إلاّ هذَا ٱلْکَلامَ لَکَفَى بِهِ مَوعِظَهً ناجِِعَهً وَ حِکمَهً بالِغَهً وَ بَصیَرهً ِلمُبصرٍٍ وَ عِبرهً لِناظِرٍٍ مُفَکِّرٍٍ. *
ترجمه؛ و درود خدا بر او، فرمود: (مردى از امام در خواست اندرز کرد.)
از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مىاندازد، در دنیا چونان زاهدان، سخن مىگوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است، اگر نعمتها به او برسد سیر نمىشود، و در محرومیّت قناعت ندارد، از آنچه به او رسید شکر گزار نیست، و از آنچه مانده زیاده طلب است. دیگران را پرهیز مىدهد اما خود پروا ندارد به فرمانبردارى امر مىکند اما خود فرمان نمىبرد، نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمىدارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشارى دارد، اگر بیمار شود پشیمان مىشود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانىهاست در سلامت مغرور و در گرفتارى نا امید است اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مىخواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مىگرداند، نفس به نیروى گمان ناروا، بر او چیرگى دارد، و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمىگردد. براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است. اگر بى نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهى ورزد، و چون چیزى خواهد زیاده روى نماید، چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را بر گزیده، توبه را به تأخیر اندازد، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزیند، عبرت آموزى را طرح مىکند امّا خود عبرت نمىگیرد در پند دادن مبالغه مىکند امّا خود پند پذیر نمىباشد. سخن بسیار مىگوید، امّا کردار خوب او اندک است براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا براى آخرت جاویدان آسان مىگذرد سود را زیان، و زیان را سود مىپندارد از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست مىدهد گناه دیگرى را بزرگ مىشمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک مىپندارد، طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ مىداند مردم را سرزنش مىکند، امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد مىکند
خوشگذرانى با سرمایهداران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم مىکند امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد، دیگران را هدایت امّا خود را گمراه مىکند، دیگران از او اطاعت مىکنند، و او مخالفت مىورزد، حق خود را به تمام مىگیرد امّا حق دیگران را به کمال نمىدهد، از غیر خدا مىترسد، امّا از پروردگار خود نمىترسد مىگویم: (اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین یک حکمت براى اندرز دادن کافى بود این سخن، حکمتى رسا، و عامل بینایى انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب اندیشه است)
موضوع: ضدّ ارزشها و هشدارها(اخلاقى، اجتماعى، سیاسى)
موعظه راهنمایی کردن نادان،وآگاه کردن غافل،وفعال کردن انسان تنبل است .ومهمترین چیزی است که پیامبران وجانشینان آن ها برای اصلاح بندگان و آبادانی سرزمین هابه کارگرفته اند. وهدف از آن مجهزکردن عقل هابرای پذیرش احکام وقبول قوانین ازصمیم قلب است.(کمره ای ؛۱۳۵۶: ۲۱/۲۳۳)
وجوه بیانی وسیمای ادبی
الف.موارد استعاره ی به کاررفته در این حکمت نورانی عبارت است از؛
«بّلاء»استعاره مکنیه است زیرادردراین عبارت گویی مشکلات و گرفتاری هابه تیرتشبیه شده است ومشبه به یعنی تیرحذف و اصابت که از ویژگی های تیراست به عنوان قرینه تخیلیه ذکرشده است.
إِنْ أَصَابَهُ بَلاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ..بلاءمستعارله به «تیر،مستعارمنه»ونوع استعاره بالکنایه)و«ََأصَابَ،قرینه و استعاره تخییلیه»