دانستن سط قضاوت اخلاقی کودک ممکن است به والدین و دیگران کمک کند تا به آنان به نحو متقاعد کننده و منطقی گفتگو کنند. به این مثال کوتاه دقت کنید :
تدی ده ساله به مادر بزرگش قول داده بود که با او به سینما برود. در همین ضمن دوستش به او زنگ زد و از او خواست که با هم بازی کنند. تدی مایل بود، که با دوستش بازی کند ولی مادرش می گفت که باید به قولی که به مادربزرگش داده عمل کند. مادر تدی اول سعی کرد که به او بفهماند که اگر به قولش وفا نکند مادربزرگ از او می رنجد، ولی تدی مصرانه می خواست که با دوستش بازی کند. در این مواقع مادر تدی به او گفت : «می دانی که مادربزرگ چه چیزهای خوبی به تو داده و چه کارهایی برای تو کرده حالا نوبت توست که کار خوبی در حق او بکنی». ناگهان چهره تدی باز شد و گفت : «بله تو درست می گویی».
تدی با استلال متقاعد شد. استدلالی که بر تعهد در برابر رابطه متقابل تأکید داشت. این جریان شبیه به مرحله ۲ از مراحلی است که کلبرگ به آن اشاره کرده است. کودکان استدلال دیگران را در صورتی که با سطح قضاوت اخلاقی آنان تناسب داشته باشد راحتتر می پذیرند تا وقتی که تناسبی نداشته باشد.
متناسب بودن استدلال اخلاقی با سطح درک کودک باعث می شود که کودک حتی در غیاب بزرگسالی که استدلالها را آورده است در برابر وسوسه کار خلاف مقاومت کند. تعدادی از کودکان را در اتاقی که مقداری اسباب بازی در آن بود بردند و به آنان گفتند که به بعضی از اسباب بازیها دست نزنند. برای یک گروه از آنان برای پرهیز از اسباب بازیها استدلال عینی آورده شد. این گونه استدلال جنبه نسبتاً عینی داشت و بر پیامد عینی دست زدن به اسباب بازی تأکید داشت («این اسباب بازی ظریف است و ممکن است بشکند») و مقصود این بود که با سطح رشد نیافته قضاوت اخلاقی کودکان مطابق باشد. برای گروه دوم، استدلالی ذهنی تر آورده شد که تأکید آن بر مالکیت بود («این اسباب بازی متعلق به کودک دیگری است» ) و مقصود این بود که اشکال پیشرفته تری از قضاوت اخلاقی را نشان دهد. استدلال عینی برای منع کودکان سه ساله از بازی با اسباب بازیهای منع شده موثر واقع شد؛ کودکان ۵ ساله وقتی که در برابر استدلال مالکیتی قرار گرفتند از بازی با اسباب بازیهای منع شده قدری بیشتر پرهیز می کردند. از انجا که کودکان بزرگتر بیشتر آمادگی استدلال اخلاقی انتزاعی را داشتند، بیشتر تحت تاثیر چنین دلایلی قرار گرفتند.
تربیت و اقسام آن :
تربیت عبارت از پرورش کودک در تمام نواحی وجود او است. جهات وجودی یک کودک، متعدد است. و بنابراین تربیت و پرورش بر حسب این جهات، مختلف خواهد بود :
۱ ) پرورش بدنی :
برای آنکه کودک سالم و نیرومند باشد و بتواند در مقابل بیماریها مقاومت نماید.
۲ ) پرورش عقلی :
تا سطح تفکر و ادراک کودک بالا رفته، و نسبت به اشیاء و امور دارای رأی صحیح و نظر عمیق، و توانائی بر استدلال منطقی شود.
۳ ) پرورش اخلاقی :
تا کودک به فضائل آراسته شود، و دارای اراده ای قوی گردد.
وقتی افراد یک جامعه – از نظر جسم و روح و عقل – سالم باشند، آن جامعهف مترقی، و از انحراف مصون خواهد بود. وظیفه تربیت این است که سلامتی روانی افراد را حفظ نموده، و وجدان آنها را – برای آنکه دارای احساس و شعور دقیق و رقیق گردند – تغذیه کند. و میان فرد و محیط، هماهنگی و تناسب ایجاد نماید. و پدیده های مختلف طبیعت را تفسیر نموده و بشر را بر مکنونات آنها واقف گرداند، تا اینکه بتواند از آنچه در طبیعت است از آب و خاک و گیاه و حیوان و پدیده های مختلف دیگر، بهره برداری کرده، و همه آنها را به نفع و مصلحت خود و اجتماع تسخیر نماید.
همچنین تربیت، می خواهد فرد را طوری پرورش دهد که بتواند خود را در اجتماع منسجم ساخته و در میان افراد جامعه – که خود نیز یکی از آنها است – کامیاب گردد؛ تا در پیشرفت جامعه سهیم بوده و نیروئی باشد که به ضمیمه نیروهای دیگر، جامعه را به منتهای ترقی و کمال برساند. ضرورت تربیت برای فرد، کمتر از ضرورت غذا برای جسم نیست، همانطوریکه حفظ و بقاء حیات انسان به غذا و خوراک بستگی دارد، همین گونه تربیت نیز، ضامن نوعی از حیات و زندگی است؛ و زندگی بارور و سالمی را برای انسان فراهم می سازد.
دوره کودکی که می توان گفت طولانی ترین و بهترین دوره زندگانی بشر است، عالیترین فرصت برای بهره ور ساختن حیات و زندگی می باشد. کودک در این دوره به پدر و مادر خود متکی است و دوران اتکاء کودک به پدر و مادر طولانی است. و لذا فرصت تربیت نیز طولانی خواهد بود. و اگر از این فرصت به طور شایسته بهره برداری شود بهترین نتایج و ثمرات تربیتی به دست خواهد آمد.
عوامل تربیت :
فرد در زندگانی، تحت تاثیر عوامل گوناگون قرار دارد که از گذشته در او اثر کرده، و پیوسته این عوامل در او تاثیر می کند. تربیت می خواهد این عوامل را به مصلحت فرد متوجه ساخته، و یا احیاناً از آثار سوء آن بکاهد و آنها عبارتند از :
الف ) خانه یا خانواده :
تاثیر خانه و خانواده در فرد، نامحدود است. و می توان گفت که پایه های تربیتی فرد در خانه نهاده شده است، چون محیط خانه با فضائی که ایجاد استقرار روانی در کودک می نماید، و با وسائلی که نیازمندیهای روانی او را تامین می کند، و فرصتی که برای ارضاء تمایلات و جنبشها و غرائز کودک فراهم می سازد، همگی آنها در طرز رشد او موثر است. چنانکه خانه اساس صحت اخلاقی کودک را بنیان گذاری می کند، زیرا او ارزشهای اخلاقی : علاقه به راستی و درستی، و تنفر از دروغ و نادرستی، میل به تعاون و همکاری، و علاقه به همنوع، و بالاخره دوست داشتن فضائل و مبارزت با رذائل ، و امثال آنها را از محیط خانه فرا می گیرد.
ساختمان سلامت عقلانی کودک، از طریق مسموعات (الفاظ و عبارات و داستانها و حوادث ) و از طریق مشاهدات (مانند کتب و مجلات و روزنامه ها و پاسخهای منطقی و قانع کننده ای که به کودک القاءمی شود) و نیز از طریق رادیو و تلویزیون (داستانها و نمایشنامه ها) در خانه نهاده می شود. و همگی آنها سازنده رشد عقلانی کودک است.
و همچنین خانه با ترتیب و نظم و زیبائی و نظافت و تصویرها و مناظری که در آن دیده می شود، در شعور و وجدان کودک موثر است.
ب ) مدرسه :
نظر به اینکه تمام ملت ها کوشش می کنند کودکان خود را درست تربیت نمایند، و از زیان عوامل پیش بینی نشده، و همچنین از آثار غائله و بازده سوء محیط بد خانوادگی بکاهند، مدارس را تاسیس کردند، تا یک محیط تربیتی – که اجتماع آنرا پذیرفته، و دولت ها نیز از آن به منظور خدمت به اجتماع حمایت می کنند آماده شود.
ج ) جمعیت های دینی و اخلاقی :
در عصرهای گذشته و همچنین در عصر کنونی جمعیتهای دینی و اخلاقی مانند وعاظ به شغل تربیت افراد مشغول بوده و هستند، و همچنین جماعاتی به عنوان مساعدت به ملتها – که ظاهراً رنگ دینی نیز دارد – از طریق فراهم آوردن اسباب بازی برای کودکان و القاء کنفرانسها و مناظره ها و انتشارات تربیت افراد را به عهده گرفته اند.
د ) عوامل پیش بینی نشده :
عوامل دیگری هم وجود دارد که انها پیش بینی نشده اند، و ناخودآگاه در طرز رشد کودک بسیار موثر هستند : پدر و مادری که کودک از آنها به وجود می آید، از طریق قانون وراثت، و همچنین بهره های پدر و مادر از ثروتهای مالی، در طرز رفتار کودک موثر است. و اینکه کودک در شهر یا ده زندگی می کند در عقلیات و افق فکری کودک آثار عمیقی دارد. رفقائی که کودک با آنها بازی می کند، دوستانی که انتخاب می نماید، کتبی که می خواند، نوع بازیهائی که انجام می دهد، و حرفه و هنری که پیش گرفته، و نظم و تریب اجتماعی که در آن زندگی می کند، و نوع حکومت و برنامه هائی که کودک در برابر آن خاضع است؛ همگی آنها در تربیت او موثرند، زیرا همین عوامل هستند که سازنده اخلاق کودک می باشند. و رفتار و سلوک او را تعیین می کنند.
ولی همه این عوامل تحت تسلط و اختیار مربیان و پرورشکاران نیست.
و لکن این عدم تسلط نمی تواند ما را قانع کند که ما کودکان را به دست تقدیر و سرنوشت بسپاریم، تا هر طور که می خواهد با آنها بازی کند. بلکه باید در برابر خطرهائی که از ناحیه این عوامل متوجه آنها است موانعی ایجاد کرده و از آثار سوء آنها بکاهیم و به تقویت عوامل سودمند بپردازیم.
وقتی ما بخواهیم کودکی را تربیت کنیم باید جوانب مختلف او را در نظر بگیریم : به جسم و عقل و روان و وجدان او توجه نمائیم، چنانچه در تربیت او باید در نظر بگیریم که کودک یکی از اعضاء اجتماع است، و اجتماع در او، و او در اجتماع اثر می گذارد. و نیز باید در نظر باید در نظر گرفت که کودک موجود زنده ای است که در یک محیط طبیعی زیست می کند، که در مقابل آن خاضع می باشد و یا احیاناً آنرا بنفع و مصلحت خویش مسخر خود مینماید.
دکتر ویکتور پوشه می گوید :
در ایجاد سرنوشت بشر مزاج او، نه (۹) مرتبه، و حوادث جهان یک مرتبه دخالت دارد. مزاج انسان ترکیبی از بنیۀ معنوی (سجایا) و ساختمان مادی (بدن) میباشد. مزاج و سجایا در نتیجۀ جهات شخصی (دماغ، عصب، غدد، وراثت) و جهات محیطی (اقلیم، تغذیه، زمین، عادات، تلفیقات) پدید میآید. و برای اینکه کودکان در میدان زندگی، پیروز و کامیاب گردند، باید تمام نیروهای آنها – که عبارت از نیروی بدنی و عقلی و اخلاقی است پرورش یابد[۸].
بنابراین، تربیت بر سه قسم است : تربیت بدنی و تربیت عقلی و تربیت روانی :
تربیت بدنی :
معمولاً علماء تعلیم و تربیت می گویند : تربیت بدنی عبارت از پروراندن جسم کودک است از آن لحاظ که بتواند به اعمال گوناگونی قیام نموده، و بدن او در برابر بیماریها مقاومت نماید. پس تربیت بدنی عبارت از فراهم آوردن وسائل مادی از قبیل خوراک و پوشاک و وسائلی است که از بهداشت کودک حمایت نموده، و به رشد و نمو او مدد کند. و بالاخره در تربیت بدنی، آنچه در بهداشت عمومی لازم است، مورد نظر میباشد.
ولی باید بگوئیم : وقتی ما از جسم و بدن در تربیت از نظر اسلام گفتگو می کنیم تنها عضلات و حواس و امثال آنها مورد نظر نیست، بلکه علاوۀ بر آنها تمام قوای حیاتی و زیستی که از جسم و بدن منبعث میشود و در روان اثر می گذارد، منظور است.
در روانشناسی آزمایشی این عقیده دیده می شود که تمام آثار نفس و روان – اعم از شعور و تفکر و فعل و انفعالات – انعکاس جسم و بدن است.
و در نظریۀ فلسفی، جسم فقط و عاء و ظرف نفس و روان است. ما نمی خواهیم با این دو نظریه به جدال برخیزیم، لکن میگوئیم میان جسم و روان، اتصال و پیوستگی فعل و انفعال مشترک و متقابلی وجود دارد، به این معنی که جسم در روان، و روان در جسم تأثیر می کند.
و چنانکه در بحثهای گذشتۀ این کتاب یاد آور شدیم موجود انسانی، واحدی است که اجزاء و موجودی او (جسم و عقل و روح) با هم کاملا مربوط هستند.
ما نمی توانیم میان جسم و روان جدائی ببینیم، چون نمی توانیم از یک جنبش جسمانی بحث کنیم که از حدو مرز خارج باشد. شنیدن، دیدن، چشیدن، بوئیدن، بوسودن، مربوط به حواس جسمانی است؛ ولی جدای از روان، نمی توانند انجام وظیفه نمایند؛ و نمی توان از این حواس بطور مستقل بحث نمائیم جز آنکه از ترکیب فیزیولوژی آنها نیز سخن گوئیم، ولی وقتی ما از این حواس در مجال و عرصۀ زندگی، گفتگو می کنیم از آنجهت است که هدفی را در نظر داریم، و آن عبارت است از اثر خاص روانی، که از طریق استخدام این حواس، عائد ما می گردد : دیدن بدون عبرت، و شنیدن بدون تدبّر، و چشیدن و بوئیدن و بوسودن بدون انعکاسی از آنها در محیط روان ارزش ندارد.
«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل، اولئک هم الغافلون[۹]»
برای آنها دلهائی است که بدان درک نمی کنند، و برای آنها چشمهائی است که با آن نمیبینند (عبرت نمی گیرند) و برای آنها گوشهائی است که بدان نمی شنود (تدبر نمی کنند) آنان همچون چهار پایانند، آنها غافل و بی خبرند.
یعنی حواس آنها وظائف روانی خود را انجام نمی دهند، اگر چه از نظر ترکیب فیزیولوژی صحیح و سالم اند.
اسلام در مورد تربیت بدنی راهنمائیهای فراوانی دارد : تیر اندازی و سوارکاری و ورزشهای بدنی به طور عموم، جزئی از روش های تربیت بدنی از اسلام است، که روایاتی از رسول اکرم (ص) در این باب وارد شده، و فقهاء اسلامی، بابی از مکتاب خود را به این موضوع اختصاص داده اند[۱۰]. و منظور از اینگونه تربیت، تقویم جسم و تمرین آن بر تحمل ناهمواری ها است. و بهره برداری و تمتع از زندگی، یکی از هدفهای تربیت بدنی از اسلام است. زیرا بدن ناتوان نمی تواند بهرۀ خویش را از زندگانی به دست آورد. پیغمبر اسلام می فرماید :
«ان لبدنک علیک حقا» برای بدن تو، برتو، حقی است (که باید آنرا ادا نمائی).
یعنی باید وسائل تغذیه و آسایش و بهداشت بدن را فراهم نمود و نیز ما را به بهره برداری از مزایای دنیا برای بدن دمعوت می کند و می گوید :
«قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنو فی الحیوه الدنیا خالصه یوم القیمه[۱۱]»
ای پیامبر بگو : چه کسی زیوری که خداوند برای بندگان خویش بیرون آورد و آماده ساخت و روزیهای پاکیزعه را حرام نموده است؟! بگو این نعمتها از آن کسانی است که در حیات دنیا ایمان آوردند و ویژۀ آنها در روز رستاخیز می باشد.
«کلوا من رزق ربکم، و اشکروا لله[۱۲]»
از روزیهای پروردگار خود بخورید و بهره ببرید ونعمت او را سپاس دارید.
«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد[۱۳]»
ای فرزند آدم زیور خود را در هر مسجد و پرستشگاهی با خود بردارید. و امسال این آیات که صریحاً ما را به اهتمام و عنایت به بدن دعوت می نماید.
اسلام بدن و نیروهای آن را پست و ناچیز نشمرده است. و دلیل رسای آن این است که حتی در عبادات، بدن را از حساب خارج نکرده است :وضو یک حرکت بدنی است که با مداد و جنبش روحی انجام می گیرد ومنظور از وضو پاکیزگی بدن و نور انیت باطن میباشد. و نماز، حرکت و جنبش بدن است و در وقتی صحیح است که فکر انسان، بیدار و روح او هشیارباشد؛ و دائماًَ جسم با عقل و روح طهارت و پاکیزگی. و در غیر این صورت نماز باطل خواهد بود.
اسلام به امور بدنی احترام می گذارد ولی بدن را به حال خود رها نمی کند. بلکه آنرا تنظیم و تعدیل می نماید، زیرا اگر امور بدنی مطلق العنان و افسار گسیخته شود در هیچ حدی متوقف نمی گردد.
دانلود پروژه های پژوهشی درباره رابطه باورهای دینی و تربیت فرزندان ۹۵ص- فایل ۴