۲-۳-۲-۳-۵- رویکرد خصایص
این نظریات افراد را بر اساس برخی ویژگیهای خاص شخصیتی طبقه بندی میکنند:
کریس آرگریس[۹۳]( (۱۹۵۷): بر اساس خصایص بلوغ و عدم بلوغ افراد به ارائه یک مدل از شخصیت محیط کار پرداخت. وی معتقد بود افراد در هر سنی که باشند میتوانند به درجه ای از رشد دست یابند.
آلپورت[۹۴](۱۰۳۷، ۱۹۶۱، ۱۹۶۶). خصایص را به عنوان خطوط راهنمایی میداند که به رفتار دوام میبخشند.خصایص ترتیبی، خصایص مرکزی و خصایص ثانویه
نورمن[۹۵] (۱۹۶۳) ، دیگمان [۹۶](۱۹۹۰ )، کاستا و مک کرین [۹۷](۱۹۸۵) نیز خصایص شخصیتی ۵ بزرگ را شناسایی کردند گه مشتمل بر ۵ دسته از ویژگیهای شخصیتی افراد شامل برون گرایی، توافق، وجدان، ثبات عاطفی، و تجربه پذیری بود.
پویایی شخصیتی، که بر عوامل شخصیتی تأثیر گذار بر رفتار افراد دلالت دارند، بر گرفته از نظریات زیگموند فروید است (۱۸۵۶-۱۹۳۹). عقاید وی در ارتباط با این نظریه شامل انگیزش نا آگانه، رشد و توسعه و ساختار شخصیت است. او بر متغیر های نا آگاهانه بروز رفتار تأکید دارد. از نظر او شخصیت فرایند تعامل بین سه عنصر شخصیت یعنی، خود، من و من برتر است.
۲-۳-۲-۳-۶-رویکرد انسان شناسانه
این نظریه بیان میکند که برداشت از خود یک قسمت مهم از شخصیت فرد محسوب میشود.
کارل راجرز[۹۸](۱۹۵۹) به عنوان مثال معتقد بود که نیروی انگیزشی مرکزی در درون یک فرد نیاز غریزی برای بالفعل نمودن و تحقق برترین قابلیتهای بالقوه فرد است. این نظریه بر روی اخلاقیات، با اخلاق بودن، ایمان مذهبی و دیگر خصایص متمایز کننده مثل فلسفه، زیبایی شناختی، خلاقیت و نوآوری متمرکز است.
۲-۳-۲-۳-۷-رویکرد التقاطی یا تلفیقی
برخی از محققان بین شخصیت و ویژگیهای فرهنگی یک فرد هم بستگی یافته اند.
بریسلین[۹۹](۱۹۸۱) به عنوان مثال، کشف کرد که آیا رفتار یافت شده در یک فرهنگ در فرهنگ دیگر هم رخ می کند یا خیر.
تراندیس[۱۰۰](۱۹۹۰) نیز دو ویژگی مهم را مورد بررسی قرار داد: فردیت گرایی و جمع گرایی.
۲-۳-۲-۳-۸-رویکردهای مربوط به رشد
کریس آرگریس، دانیل لوینسون و شی هی به طور منظم طرق رشد شخصیت در طی زمان را بررسی نمودند. آرگریس بیان میکند که افراد در طول یک زنجیره ابعاد از غیر بالغ به بالغ توسعه مییابند و لوینسون و شی هی نیز شخصیت افراد را به طور مرحله ای بررسی کردند. به عنوان مثال، مدل شی هی در مورد ۳ مرحله سن ۱۸-۳۰، ۳۰-۴۵ و ۴۵-۸۵ بود. نتایج نشانگر این بود که شخصیتها طی زمان توسعه مییابند و به این صورت نیازها و زوایای شخصیتی افرادی که در ابتدا وارد سازمان میشوند در حالیکه مراحل مختلف را طی میکنند یا به بلوغ میرسند تغییر میکند.
۲-۳-۲-۳-۹- رویکرد خصایص اجتماعی، ادراک شخصی و ثبات عاطفی
خصایص اجتماعی شامل خصایص سطح فردی میباشند که روش یا طریقی را که فرد در هنگام تعامل با زمینه های اجتماعی مختلف در برابر افراد ظاهر میشود را نشان میدهد و انعکاسگر روشی است که یک فرد به جمع آوری و ارزیابی اطلاعات در حل مسائل و تصمیم گیری میپردازد.
ادراک شخصی روشی را منعکس میکند که فرد تمایل دارد تا از طریق آن موقعیت فیزیکی و اجتماعی خویش و هم چنین باورهای اصلی و جهت گیری فردی در مورد برخی مسائل را مورد بررسی قرار دهد. این بخش برکانون کنترل افراد تمرکز دارد. افراد بر حسب مسؤلیت پذیری خود در برابر رفتار خود و عواقب آن متفاوتند. روتر (۱۹۶۶) یک بعد شخصیتی را شناسایی کرد که بر اساس آن افراد تمایل دارند تا دلیل رفتار خود را به خود یا عوامل محیطی نسبت دهند. این خصیصه رفتاری به طور مشخص الگوهای رفتاری مختلفی را پدید میآورد.
کانون کنترل داخلی- افراد معتقدند که آنها وقایع و پیامد هایی را که زندگی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد را کنترل میکنند.
کانون کنترل خارجی- افراد معتقدند که عملکرد آنها حاصل شرایطی است که خارج از کنترل آنها میباشد.
خودکامگی و خشک اندیشی-هر دو به غیر قابل انعطاف بودن یا منعطف بودن باورهای فرد اطلاق میشود. فردی که خودکامه است حامی ارزشهای سنتی است و از اقتدار مشخصی پیروی میکند. این فرد، فردی است سخت (غیر منعطف) که از احساسات شخصی دوری میکند. فردی که خشک اندیش است و جهان را مکانی تهدید آور تلقی میکند. این فرد اقتدار قانونی را مورد توجه قرار میدهد و افراد دیگر را بر اساس اینکه چقدر با مراجع قانونی مورد قبول موافق هستند، قبول یا رد میکند(شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۳).
نیرنگ بازی- برگرفته از عقاید نیکولو ماکیاول است (کریستی و فلورنس، ۱۹۷۰). فردی که دارای خصایص بالای نیرنگ بازی است، با موقعیتها به طور منطقی برخورد میکند وبرای رسیدن به اهداف فردی قابل اعتماد است و اغلب به ندرت تحت تأثیر روابط دوستی و عقاید دیگران قرار میگیرد. چنین فردی در نفوذ بر دیگران مهارت دارد.
خودکنترلی-انعکاسگر توانایی فرد برای سازگاری رفتار خود با عوامل محیطی است. افرادی که دارای خود کنترلی بالایی هستند نسبت به موقعیتهای خارجی حساس بوده و در موقعیتهای متفاوت رفتار متفاوتی از خود بروز میدهند و ظاهری متفاوت با آنچه هستند را نشان میدهند. و در مقابل آنها افرادی که کنترل کمتری بر خویشتن دارند قادر به تغییر رفتار خود نیستند. آنها معتقدند که” آنچه می بینی همانست که درک میکنی.”
سازگاری عاطفی به میزانی اطلاق میشود که یک فرد یا فشار عاطفی را تجربه میکند، یا اعمال غیر قابل قبولی را به نمایش میگذارد. در این مورد جهت گیری نوع آ و ب متداول است. افراد با شخصیت نوع آ ناصبور ، متمایل به تحقق اهداف و کمالگرا هستند و بر خلاف آنها افراد با شخصیت نوع ب آسان گیرتر و درمورد وقایع روزانه کمتر رقابتی میباشند.
۲-۳-۲-۴- نقش شخصیت در رفتار
بنابراین میتوان گفت، شخصیت مجموعه یا ترکیبی از خصایص و ویژگیهاست، که طبیعت منحصر به فرد یک نفر را در زمان تعامل فرد با دیگران منعکس میکند. شخصیت را میتوان مجموعه ای از ارزشها تلقی کرد، که افراد بر اساس آنها عکس العمل نشان میدهند یا با دیگران تعامل پیدا کرده و اغلب بر حسب خصایص قابل اندازه گیری شرح داده میشوند. از طرفی هر شرایطی متفاوت است و این تفاوتها ممکن است در ظاهر خیلی کوچک به نظر برسند ولی زمانی که با بهره گرفتن از صافی فرایندهای شناختی میگذرند، ممکن است به تفاوتهای فردی بسیار بزرگی منجر شوند و پیامدهای رفتاری متنوعی را به بار آورند. بنابراین افراد ثابت و ایستا نیستند تا در همه شرایط یکسان عمل کنند بلکه دائم در حال تغییر و انعطاف هستند (رابینز و جاج، ۲۰۰۸) و به این صورت شخصیت افراد بر رفتار آنها تأثیر میگذارد.
۲-۳-۳- هوش
۲-۳-۳-۱- تعاریف مختلف در باب هوش
تعاریفی که از واژه هوش در متون مختلف وجود دارد به ابعاد مهم مختلفی از آن اشاره دارد. درفرهنگ لغت واژه هوش به معنای قابلیت ذهن برای درک اصول، واقعیتها، حقایق یا معانی، بدست آوردن دانش و کاربرد آن در عمل، توانایی یادگیری و ادراک جامع است که برای درک و کنار آمدن با مسائل کاربرد دارد (فرهنگ لغت دانشجو[۱۰۱]، ۲۰۰۶). هوش یک قابلیت ذهنی عمومی است، که شامل توانایی برای استدلال، برنامه ریزی، حل مسائل، تفکر انتزاعی، درک ایده های پیچیده، یادگیری سریع و یادگیری از طریق تجربه ها میباشد (ای یونگ، ۲۰۱۱). پیش از این هوش یک قابلیت درونی تصورمیشد که به نظر از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشود. ولی تحقیقات امروزی نشان داده است که هوش نیز حاصل عملکرد تأثیرات محیطی است.
۲-۳-۳-۲- انواع هوش
در سازمان های امروزی توجه خاصی به هوش و تأثیر آن بر عملکرد افراد مبذول میگردد. ولی آنچه در سازمانها بیشتر از سایر انواع هوش با عملکرد افراد و کمک به آنها در پیشبرد اهداف سازمانی و شخصی کمک میکند هوش عاطفی آنهاست. رابینز و جاج (۲۰۰۸) در کتاب خود به بررسی نقش هوش عاطفی در عملکرد افراد در سازمان توجه داشتند. به زعم ایشان، افرادی که از احساسات خود آگاهی دارند و میتوانند احساسات دیگران را نیز پیش بینی کنند ممکن است در کارهایشان اثربخش تر عمل کنند. در واقع، این همان بن مایه هوش عاطفی است، که عبارت است از توانایی فرد در کشف و کنترل اطلاعات و نشانه های عاطفی در خود و سایر افراد. هوش عاطفی از پنج بعد تشکیل شده است:
خود آگاهی: آگاهی از احساسات خود.
کنترل خود: توانایی کنترل عواطف و انگیزاننده ها در خود.
خود بر انگیختگی: توانایی مقاومت در برابر شکست.
احساس همدردی و همدلی با دیگران: توانایی درک احساسات دیگران.
مهارتهای اجتماعی: توانایی کنترل احساسات و عواطف دیگران.
از دلایل توجه به هوش عاطفی در رفتار سازمانی به خاطر نقشی است که هوش عاطفی در مواردی از قبیل انتخاب (به عنوان یک کارمند در سازمان)، تصمیم گیری، خلاقیت، انگیزش، رهبری، تعارض بین فردی، نگرشهای کاری و رفتارهای مخرب در سر کار دارند.
تقسیم بندی دیگری ازهوش توسط هوارد گاردنر [۱۰۲](۱۹۸۳) صورت گرفت (مولینز، ۲۰۰۲؛ پرهیزگار، ۲۰۰۲) که به شرح زیر میباشد:
هوش شناختی: به پردازش مفاهیم شناخت یک فرد از طریق توجه، به خاطر آوردن، انتظار داشتن، حل مسأله ، رؤیا پردازی و شهود اشاره دارد و شامل توانایی قضاوت فردی در زمان مواجه فرد با دلایل و نتایج ذهنی است.
هوش زبانی: شامل معانی یا ترکیباتی از لغات، جملات و عباراتی است که افکار درونی یک فرد و احساسات او را نمایان میکند
هوش موسیقیایی: این هوش به کنترل احساسات میپردازد وآگاهی فرد در مورد احساسات و نیز دانش مربوط به اشکال مختلف احساسات را نشان میدهد.
هوش منطقی: شکلی از ادراک است که میتواند از طریق مواجه فرد با اشیاء جهان اطراف پیگیری شود و نوعی ارزیابی شهودی از تفکر در مورد کشف معانی، کاربرد و کارآمدی اشیاست. در حوزه منطق و ریاضیات افراد به ترتیب، ضرب، جمع، تقسیم، و کسر اشیاء در ذهن خود میپردازند تا از طریق آن ارزشهای نمادین در مورد ارزیابیهای خود را درک کنند.
هوش فضایی: در مرکز این هوش توانایی تصویری یک فرد برای درک درست جهان واقعی و خیالی قرار دارد.
هوش بدنی: این هوش توانایی استفاده از بدن فرد در یک روش هنرمندانه و متمایز را شکوفا میکند.
هوش درون فردی: ریشه در ویژگیهای بیوگرافیکی یک فرد دارد. با این وجود مستقیما با سبک زندگی فردی و دانش فردی در مورد خود ارتباط دارد.
هوش معنوی: در محیط های کاری امروزی، نوع دیگری از هوش تحت عنوان هوش معنوی نیز مد نظر قرار میگیرد. این هوش قادر است کارکرد و سازگاری افراد را نسبت به محیط اطراف بیشتر کند و منجر به افزایش کارایی و اثربخشی در سطح ملی و فراملی شود. به افراد فرصت سازندهای میدهد تا در مقابل واقعیتهای مادی و معنوی حساس باشند و هر روزه تعالی خویش را در لابه لای اشیاء، مکانها، ارتباطات و نقشها جستجو کنند. دو نقش برای هوش معنوی در نظر گرفته شده است. ۱. ترویج مفهوم کار بامعنا با درک معنای زندگی و ۲. گسترش اهداف متعالی که با اعمالی همچون تقویت خوش بینی، تشویق نیروهای خلاق، و تقویت امیدواری صورت میگیرد (عسکری وزیری و زارعی متین، ۱۳۹۱).
۲-۳-۳-۳- نقش هوش در رفتار
روانشناسان هوش را یک قابلیت واحد نمیدانند (آناستازی[۱۰۳]، ۱۹۹۲) بلکه آن را جنبهای از ذهن بشر میدانند که برای فرد توانایی تفکر، حل مشکلات بدیع، استدلال و جذب دانش جهانی را فراهم میآورد (اندرسون[۱۰۴]، ۲۰۰۶) و این توانایی به نوبه خود بر ساختار رفتاری و برنامه ریزی رفتار فرد تأثیر میگذارد به این صورت که، میتواند با تأثیر بر الگوهای رفتاری فرد باعث گردد که فرد در موقعیتهای مختلف مؤثرتر و مناسبتر رفتار کند و یا خود را با شرایط وفق دهد (سیمونتون[۱۰۵]، ۲۰۰۳؛ وشلر[۱۰۶]، ۱۹۵۸) و در نهایت عملکرد افراد در سازمان و در نتیجه اثربخشی فردی و سازمانی نیز متأثر از آن خواهد بود.