جمع کل
۵۲۵۰۰۰۰۰
۴/۲۸
منبع:المجتمع والدولهفی الوطن العربی،سعدالدین،۱۳۹۰:۳۵۷
همانطور که مشاهده می شود در مصر گروه های دینی و گروه های مذهبی مسلمان و در تونس گروه های مذهبی مسلمان،درصدی از جمعیت این کشورها را شامل میشود.در تونس گروه های قومی فقط به بافتهای کم جمعیتی از بربرها و اباضیه های مسلمان و نیز چند هزار نفر مسیحی و یهودی محدود می شود.
هرچند این کشور از نظر قومی بسیار منسجم و یکپارچه است به دلیل تنوع اجتماعی، اقتصادی ظرفیت بالاییبرای تنش و بی ثباتی دارد.بنابراین، در تونس عامل اصلی تنش و بی ثباتی اختلاف طبقاتی و سیاسی اند نه اختلافات قومی.مصر،بزرگترین کشور عربی از نظر انسجام قومی است که نود درصد جمعیت آن را عرب های مسلمان تشکیل داده اند. اصلی ترین گروه قومی در مصر قبطی های مسیحی ارتدوکس اند که جمعیت آنها در حدودهشتاد درصد از کل جمعیت این کشور است.علاوه بر این ها،گروه های قومی کم جمعیتی نیز در این کشور حضور دارند که از مهمترین آنها می توان به نوبیایی ها (حدود یک درصد از کل جمعیت)و برخی از گروه های مسیحی و یهودی که جمعیتشان از چند هزار نفر تجاوز نمی کنداشاره کرد.
در واقع اختلافات قومی در کنار اختلافات طبقاتی منجر به بروز بحرانی عمیق در کشورهای عربی شده اند.بیشتر جنبش های مردمی عظیم و گاه خشونت باری که در مصر و تونس به وقوع پیوسته اند،از سوی طبقات فقیر ترتیب داده شده اند.به لحاظ اقتصادی ارتباط مستقیمی میان میزان اشتغال و سطح فقر وجود دارد.در خاورمیانه بیکاری نماد پایین بودن سطح دستمزدها نیز می باشد.درآمد کارگران نساجی در تونس،که اکثرًا زن هستند،ماهیانه چهل دلار استدر حالی که طبق قانون حداقل دستمزد باید ۱۲۰ دلار باشد.در مصر درآمد روزانه چهل درصد از مردم کمتر از یک دلار و از ۸۴ میلیون نفر جمعیت مصر حدود پنجاه درصد زیر خط فقر زندگی می کنند.در سال ۲۰۱۱ در تونس تعداد کسانی که با درآمدی معادل دو دلار در روز زیر خط فقر به سر می برند ۱۰ درصد بود.به خاطر وجود چنین مشکلاتی سن ازدواج در منطقه به بالای چهل سال و در برخی کشورها شاخص امید به زندگی،نه تا پانزده سال کمتر از اروپاست.علاوه بر سطح درآمد، سطح خدمات عمومی نیز در منطقه بسیار پایین بوده و بعد از چهار دهه هنوز این کشورها دارای ساختار منظم خدمات عمومی نیستند.طبق مطالعه موسسه گالوپ،مصر و تونس با وجود رشد اقتصادی، با کاهش استانداردهای زندگی مواجه بوده اند.در نتیجه گیری کلی از این بحث باید گفت که حکومتهای این دو کشور عربی(تونس و مصر)در چنین ساختار جمعیتی نامتعادلی با فشارها ومعضلات بسیاری برای ارائه خدمات آموزشی،بهداشتی، درمانی و اجتماعی به بیش از یک سوم افراد جامعه که عملاً هیچ نقشی در فرایند تولید ندارند ،مواجهند.
۴-۵ حکومت و نقش رهبری
در حال حاضر،۲۲ حکومت ملی در جهان عرب وجود دارد.از این تعدادنه حکومت در شمال آفریقا و سیزده حکومت در غرب آسیا واقع شده اند.در واقع،این حکومتها از نظر جغرافیایی به دو مجموعهبزرگ تقسیم می شوند که در بین آنها حائل آبی نه چندان بزرگی به نام دریای سرخ قرار گرفته است.در قاره آفریقا حکومتهای ملی موریتانی،مغرب(مراکش)،الجزایر،تونس،لیبی،مصر،سودان،سومالی و جیبوتی و در قاره آسیا،حکومتهای ملی فلسطین،اردن،سوریه،لبنان،عراق،عربستان سعودی،یمن عربی،یمن دموکرات،عمان،عمارات متحده عربی،قطر، بحرین و کویت واقع شده اند.(به استثنای فلسطین که در اشغال اسراییل است،تمام ۲۱ حکومت ملی عربی دیگر دارای حکومت ملی مستقل می باشند).همگی این کشورها در حال حاضر،عضو اتحادیه عرب و سازمان ملل متحدند(هر دوی این سازمانها در سال ۱۹۴۵ تاسیس شده اند).
نقش تعیین کننده ی استعمار در شکل گیری این کشورهامعضلی به همراه داشته است و آن تفاوت آشکار این کشور ها از نظر مساحت،جمعیت،منابع طبیعی،سطح تحول اجتماعی-سیاسی و… است که اصلی ترین مانع فرایند اتحاد جهان عربو ایجاد حکومت ملی در سرتاسر این منطقه به شمار می آید.دولتهای دستخوش انقلابها و قیامهای عربی به سه گونه دولت شخصی-نظامی(لیبی،سوریه،یمن)،دولت تک حزبی فرد محور(مصر و تونس)و دولت پادشاهی شبه پارلمانی(اردن،بحرین و مغرب)دسته بندی می شوند.
دولتهای موجود در جهان عرب را می توان در عبارت «پدر سالاری جدید»[۱۴]که هشام شرابی به کار میگیرد،خلاصه کرد.این پدر سالاری در قیاس با پدر سالاری در جوامع قدیمی است که در آن پدر،رئیس خانواده و همه کاره ی خاندان خویش بود.به زعم شرابی،اعراب پس از آشنایی با غرب و تجربه استعمار و سلطه مستقیم،از وضع سنتی خویش خارج شده اند و در نتیجه نمی توانند غرب و لوازم زندگی در سبز فایل و به طور کلی نسبت خویش با مدرنیته را نادیده بگیرند.از سوی دیگر نمیتوانند دولت مدرن و لوازم آن را درک کرده و آن را در جامعه خویش تاسیس و تحکیم کنند.بنابرین ذهنیتی دوپاره و اسکیزوفرنیک به وجود آمده که در آن دستگاه ها و امکانات عصر مدرن در کنار پدر سالاری یادگار حکومتهای دوران های گذشته و عصر استبداد پادشاهی، به حیات خویش ادامه دهند.این همزیستی را باید نوعی التقاط دانست که طبعاً در آن نه سنت به معنای واقعی حضور دارد و نه مدرنیته در معنای حقیقی و اصیل آن(شرابی،۱۳۸۰: ۵۵ ، به نقل از قاسمی).
فساد درجهان عرب به سه صورت مشاهده می شود،یکی به صورت خرد و اداری که در رفتار و اعمال مأمورین و کارمندان دولتی مشهود است. فسادهای کلان که اغلب در جریان مذاکرات بین مقاماتدولتی و سران اقتصادی بخش خصوصی(به خصوص شرکتهای چند ملیتی)به چشم می خورد و در آن،رشوه های چند میلیون دلاری مبادله می شود(اغلب رشوه گیرندگان از مقامات یا وابستگان آنها به حساب می آیند)، سوم فساد سیاسی است که طی آن سران کشور از ابزارهای دولتی برای کسب ثروت استفاده می کنند و اموال عمومی را به تملک شخصی در می آورند(sufyan,alissa,2008،به نقل از قاسمی)
شکل حکومت اغلب کشورهای عربی، استبدادی و دیکتاتوری فردی است.در چنین حکومتهایی فرد تعیین کننده است و مانعی در مقابل خواست و اراده ی او وجود ندارد.زین العابدین بن علی،به رغم محتوای استبدادی و دیکتاتوری حکومتش،تلاش داشت ظواهر دموکراتیک(و سکولار)را به سبک غربی رعایت کند و همین امر موجب می شود نتواند سرکوب را از حدی بالاتر ببرد یا همه اقسام آزادی را از میان بردارد.مبارک نیز ویژگیهای مشابهی داشت،ضمن آنکه می کوشید از مساله اسرائیل و القاعده نیز بهره برداری کند.اما دولت تونس به مرور زمان و با کاهش پایگاه مردمی اش به یک دستگاه سرکوبگر و پیچیده تبدیل شده است و آنچنان که می دانیمفرهنگ و شخصیت یک فرمانروا در نهادهایی که تحت امروی اداره می شوند و اشخاصی که برای همکاری برمیگزیند بازتاب می یابد.بنابراین،اگر یک ادیب یا اندیشمند در سرزمینی حکم براندحیات فکری و فرهنگی آن سرزمین رشد خواهد کرد؛ اگر یک اقتصاد دان حاکم شود ،پروژه های اقتصادی توسعه خواهند یافت و منطق پولی و مالی سیطره خواهد یافت و اگر یک پلیس زمام امور کشوری را در دست گیرد، طبیعی است که سیستم امنیتی رشد خواهد کرد و گزارش های امنیتی اساس تصمیمات سیاسی و فرهنگی خواهد شد.این روحیه پلیسی حتی در ملت نیز رخنه خواهد کرد،افراد به جاسوسان برادر ،پدر و همسر خود تبدیل خواهند شد و رعب و وحشت در میان مردم گسترش خواهد یافت و اعتماد از بین خواهد رفت.درگیری تونس درگیری یک نظام پلیسی غرب زده با مردمی آرزومند عدالت است.این نظام غرب زده به دلایل بسیار به انزوای بیش از پیش ودر نتیجه سرکوب بیشتر،مسخ جامعه و تخریب نهادهای آن چشم دوخته است تا بتواند بر آن سیطره یابد.اما در سوی دیگر ملتی هستند که همچون ملتهای دیگر در پی عدالت،توسعه،آزادی،دموکراسی،حقوق انسانی خود،آمیزش با هویت عربی- اسلامی خود و رواج اصول و ارزشهای اخلاقی در جامعه هستند.( ابراهیم،۱۳۸۵ : ۱۲۶)
در جدول زیر شخصیت رهبران در دو کشور تونس و مصر همراه با تعدادی از شاخص های دیگر آورده شده است:
جدول شماره ۵-جایگاه و نقش رهبر در دو کشور تونس و مصر
شاخص کشور
تونس
مصر
شخصیت رهبران
دیکتاتور و مستبد متظاهر به دموکراسی و سکولاریسم
دیکتاتوری متظاهر به دموکراسی و سکولاریسم
رشد یا عدم توسعه نهادهای جامعه مدنی
رشد نهادهای حزبی و مطبوعاتی علی رغم سرکوب و محدودیت
وجود مطبوعات و احزاب نسبتا متنوع به رغم اعمال سانسور و تضیقات فراوان حکومتی
ساخت اجتماعی(قبایلی یا توده ای)
ساخت قبایلی به میزان قابل توجهی از میان رفته است.
تضعیف قابل ملاحظه ساخت قبایلیو تشکیل جامعه ای تقریبا توده دار ،اختلاف مسلمین و مسیحیان قبطی بسیار مهم و حیاتی است.
میزان ارتباطات جهانی یا پیوستگی با جهان خارج
پیوستگی زیاد با جامعه جهانی و اقتصاد بین الملل،از جمله در حوزه توریسم
پیوستگی قابل ملاحظه با اقتصاد جهانی(بویژه درعرصه توریسم)و ارتباطات بین المللی گسترده
مداخله یا عدم مداخله دولتهای خارجی
اعمال فشار جامعه بین المللی (اروپا و آمریکا)بالاخص پس از تداوم اعتراضها و کاهش امید به بقای حکومت بن علی
اعمال فشار از ناحیه جهانی و افکار عمومی بین المللی و احتمالا القائات آمریکا به سران ارتش در جهت حفظ بی طرفی در تظاهرات ها موجب شکست مبارک شد.