متغیر
مدیریت استرس
خلاقیت در حل مسائل
یادگیری وظایف کاری
انظباق پذیری فرهنگی( احترام به باورها و ارزش های دیگران)
یک روش طبقه بندی عملکرد وظیفه ای در نظر گرفتن درجه ای است که محتوای یک شغل ثابت یا متغیر است. عملکرد وظیفه ای ثابت شامل پاسخ های مشخص و واضح به خواسته هایی است که در حالت طبیعی، رایج و یاحداقل قابل پیش بینی می باشد . بنابراین رویه ها و دستورالعمل ها بارها و بارها تکرار می شود.
فعالیتهای درون نقشی چون داده پردازی، کارکردن با افراد، التزام به نظم و اقدامات مدیریتی/اداری، شاخصهای عملکرد وظیفه ای ثابت محسوب می شوند برخلاف عملکرد وظیفه ای ثابت، عملکرد وظیفه ای متغیر ( عملکرد وظیفه ای انطباق پذیر) شامل پاسخ کارکنان به تقاضاهای کاری که بدیع، غیر معمول و یا حداقل غیر قابل پیش بینی هستند می باشد. حل مشکلات به صورت خلاقانه، قابلیت انطباق پذیری فرهنگی ( اشتیاق برای سازگاری و نشان دادن احترام برای باورها و ارزش های دیگران ) رفتارهای مرتبط با انطباق پذیری راتشکیل می دهند . بسیاری از سازمانها رفتارهای عملکرد وظیفه ای را بوسیله انجام یک تجزیه و تحلیل شغل شناسایی می کنند (کول کویت، ترجمه فیضی و همکاران ۱۳۹۰)
مدل مفهومی تحقیق:آ
شکل(۱-۱) مدل مفهومی تحیقیق
فصل دوم
مروری بر تحقیقات انجام شده
۲-۱- مقدمه :
امروزه با توجه به پیچیدگی محیطی و محیط خارج در حال تحول و پویایی اقتصاد در بازارهای کشور در شرایطی که فرصتهای گذشته از بین می رود و فرصتهای جدیدی ایجاد می گردد، فقدان تفکر استراتژیک ما را از بهره برداری از فرصتهای جدید محروم می سازد. لذا مجهز شدن مدیران ارشد به رویکرد تفکر استراتژیک، ضروری و بلکه حیاتی به نظر می رسد. سازمان ها دیگر نمی توانند باروش های معمولی مدیریت و برنامه ریزی پاسخ گوی تحولات و تغییرات پیرامون خود باشند. در حال حاضر سازمانها مجبورند برنامه ریزی استراتژیک را سرلوحه کار خود قرار دهند و از طرف دیگر جهت اجرای آن فرآیندهای مدیریت استراتژیک را جایگزین شیوه قبلی و معمولی مدیریت نمایند تا بهتر بتوانند سازمان را از درون و برون پویا و سرپا نگه دارند . آنچه در این راستا مشکل به نظر می رسد دوام و پایداری برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک در سازمان است، تفکر استراتژیک مدیران و کارکنان سازمان تضمین کننده این دوام است بنابراین اهمیت ایجاد تفکر استراتژیک در مدیران سازمان خیلی بیشتر از استقرار برنامه های استراتژیگ میباشد. تفکر استژیک به عنوان پشتوانه قوی برای اجرا و دوام برنامه های استراتژیک سازمانها محسوب می شود.
۲-۲- بخش اول ادبیات نظری تحقیق:
۲-۲-۱- تفکر استراتژیک:
عبارت تفکر در بسیاری از موارد به اشتباه و برای اشاره به مفاهیمی مانند برنامه ریزی استراتژیک و یا مدیریت استراتژیک به کار برده شده است ( لیدکا[۱] ، ۱۹۹۸). از این رو لازم است تا این موارد به صورت مجزا بررسی شده و تفاوت های آنها مورد توجه قرار گیرد.
تفکر استراتژیک، فرآیندی خلاقانه و واگرا بوده ( هراکلئوس[۲]، ۱۹۹۸) و با چشم انداز و دورنمای طراحی شده توسط رهبران سازمان مرتبط است. این امر مستلزم فراتر رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزمره با هدف تمرکز بر قصدونیت استراتژیک بلند مدت مورد نظر برای کسب و کار است. تفکر استراتژیک فعالیت های چون گردآوری اطلاعات، تحلیل و بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سازمان ( ایرلی[۳]،۲۰۰۶) و در شرکت های دارای فعالیت های متنوع، پاسخگویی به سوالات اساسی در مورد پورتفوی سازمان را شامل می شود ( نادلر[۴]، ۲۰۰۴).
آبراهام تفکر استراتژیک را شناسایی استراتژی های قابل اطمینان و یا مدل های کسب و کاری می داند که به خلق ارزش برای مشتری منجر شوند. او معتقد است جستجو برای یافتن گزینه های استراتژیک مناسب، که معمولابه عنوان بخشی از فرایند مدیریت استراتژیک انجام می گیرد، در واقع نتیجه عملی تفکر استراتژیک است (آبراهام[۵]، ۲۰۰۵).
گرتس نیز نقش تفکر استراتژیک را تلاش برای نوآوری و تجسم آینده ای جدید و بسیار متفاوت برای سازمان می داند که ممکن است منجر به تعریف مجدد استراتژی های اصلی و یا حتی صنعتی که شرکت در آن فعالیت می کند شود (گرتس[۶]،۲۰۰۲).
تفکر استراتژیک یک فرایند مداوم است (بن[۷] وآبراهام، ۲۰۰۵) که هدف آن رفع ابهام و معنا بخشیدن به یک محیط پیچیده است( بن، ۲۰۰۵). این فرایند تجزیه و تحلیل موقعیت و همچنین ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه استراتژیک موفقیت آمیز را در بر می گیرد ( واقفی، ۱۹۹۸). در مقابل برنامه ریزی استراتژیک، غالبا برای اشاره به یک فرآیندتحلیلی و برنامه ریزی شده مورد استفاده قرار می گیرد ( هراکلئوس[۸]، ۱۹۹۸). برنامه ریزی استراتژیک به مجموعه مفاهیم، رویه ها و ابزارهای گفته می شود که جهت کمک به رهبران، مدیران و برنامه ریزان برای تفکر و اقدام استراتژیک طراحی شده اند. برنامه ریزی استراتژیک جایگزینی برای تفکر نیست (درلی[۹]،۲۰۰۷) بلکه این دو در یک فرایند دیالکتیک با یکدیگر تعامل بوده و هردو برای مدیریت استراتژیک اثر بخش ضروری به شمار می روند ( هراکلئوس، ۱۹۹۸). برنامه ریزی استراتژیک همانگونه که اشاره شد، مجموعه ای از تئوری ها و چهارچوب هایی است که به همراه ابزارها و تکنیک های تکمیلی برای کمک به مدیران برای تفکر، برنامه ریزی و اقدام استراتژیک طراحی شده اند(استانهوز[۱۰] و پمبرتون[۱۱]، ۲۰۰۲). استراتژی های خلاقانه و منحصر به فرد که حاصل تفکر استراتژیک هستند باید از طریق تفکر همگرا و تحلیل یا به عبارت دیگر برنامه ریزی استراتژیک عملیاتی شود ( هراکلئوس، ۱۹۹۸) .
۲-۲-۱-۱- ماهیت تفکر استراتژیک :
«« تعریف»» ابزاری برای مفاهیم و رویکردهاست، ولی معرفی ««تفکر استراتژیک»» از طریق تعریف آن، کاری کم ثمر است. علت این امر، پیچیدگی مفهومی این رویکرد است. تعاریف متعددی که برای تفکر استراتژیک ارائه شده اند، هر یک به جنبه هایی از این رویکرد توجه داشته اند، هرچند هیچ یک تمامی ابعاد را در برندارد. درحالی که تفکر استراتژیک در عمل با فرآیندهای به هم پیوسته و مستمر ارتباط تنگاتنگی دارد. لیکن گاهی باید تفکر برکنش مقدم باشد و آن را هدایت نماید. در مواقع دیگر، در حین تغییرات غیر منتظره در محیط یا دقیقا بعد از وقوع تغییرات غیر قابل انتظار، کنش باید تفکر را دربرگیرد. در چینن شرایطی بهتر است به جای تعاریف، به ماهیت، ویژگی ها و کارکردهای تفکر استراتژیک پرداخته شود تلاش شود تا نمای صحیحی از این رویکرد تصویر گردد.
شکل(۲-۱). قابلیت تفکر استراتژیک
(پورصادق و یزدانی، ۱۳۹۰)
ماهیت تفکر استراتژیک نشانگر فهیم و بصیر شدن است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار :
واقعیت های بازار و قواعد آن به درستی شناخته شود.ژ
ویژگی های جدید بازار زودتر از دیگران کشف گردد.
جهش های ( ناپیوستگی های) کسب و کار درک شود.
برای پاسخگویی به این شرایط، راهکارهای بدیع و ارزش آفرین خلق شود.
تفکر استراتژیک، مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف مورد نظر موثرند و چه عواملی موثر نیستند و چرا. چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تاثیر گذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند. بدون این تشخیص، صرف منابع ( مادی و غیر مادی ) سازمان برای دستیابی به موفقیت، بی حاصل خواهد بود. ” کن ایچی اومی” در کتاب “تفکر استراتژیست” اظهار می دارد: “اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هر قدر هم به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد".
۲-۲-۱-۲- کارکرد تفکر استراتژیک :
کارکرد اصلی تفکر اندیشه گرایی استراتژیک، خلق چشم انداز است. چشم انداز سمت و سوی مطلوب برای حرکت سازمان را مشخص می کند. استراتژی در راستای چشم انداز شکل می گیرد و سازمان را به سوی آن به حرکت در می آورد . چشم انداز از تعامل عوامل موثر در کسب و کار و چگونگی پاسخگویی به آنها شکل می گیرد و همچنین به صورت یک آرمان مشترک، سازمان را یکپارچه و هم انگیزه می سازد. حاصل کار، خلق بالاترین ارزش برای مشتری، مزیت رقابتی برای سازمان و تمایز از رقباست(شکل ۲-۲).
شکل(۲-۲) کارکرد و پیامد تفکر استراتژیک