کلمات علما که تصریح به کفر مخالفان کردهاند.
کلمات علما، که امامت را از اصول دین میدانند.
تعابیر علما در مسائل فقهی مانند احکام زکات، طهارت، احکام میت، و دیگر ابواب.
حکم به جواز قتل و مصادره اموال مخالفان.
میتوان اینها را در دو بخش، روایات و کلمات و فتاوای علما بحث کرد که با بررسی این دو بحث، نتیجه منقح شده و موضع امامیه درباره تکفیر اهل سنت مشخص میشود.
الف. موضع روایات اهلبیت(علیهم السلام) درباره اسلام و کفر عامه
شکی نیست که در روایات اهل بیت(علیهم السلام)، درباره مخالفان، تعبیر کافر و مشرک وارد شده، و در برخی نفی ایمان از غیرمعتقدان به امامت اهلبیت(علیهم السلام) شده است، که برخی از آنها روایات صحیحه هستند، و در کتب حدیثی مثل کافی، وسائل الشیعه، بحار الانوار و …، در ابوابی با این عنوان جمع شده است؛ ولی فهم منظور این روایات نیاز به مقدماتی دارد که بیان خواهیم کرد. در اینجا برای نمونه به برخی از این روایات اشاره کرده، آنها را بررسی میکنیم.
-
- امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانهای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».[۱۰۲]
-
- امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».[۱۰۳]
-
- امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».[۱۰۴]
-
- امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».[۱۰۵]
-
- امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».[۱۰۶]
-
- امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس با امامت امام برحق، کسی را که از جانب خدا نیست، شریک کند، مشرک شده است».[۱۰۷]
-
- روایت صحیح و مشهور متفق علیه، که با الفاظ مختلف و معنای واحد در کتب متعدد وارد شده است این است که رسولالله(ص) فرمودند: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میته جاهلیه».[۱۰۸] این روایت را با الفاظ دیگر نیز ذکر کردهاند مثل: «من مات بغیر إمام مات میته جاهلیّه»[۱۰۹] و «من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیه».[۱۱۰]
-
- همچنین روایت متفق علیه دیگری که بارها در صحیح بخاری ذکر شده این است: «پیامبر(ص) میفرمودند: در قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند که آنها را از حوض کوثر دور میکنند. میگویم خدایا اینها اصحاب من هستند. حقتعالی میگوید، نمیدانی که بعد از تو چه کردند؛ آنها به روشهای قبلیشان برگشتند».[۱۱۱]
اگر به تاریخ صدر اسلام بنگریم، اکثر صحابه پیغمبر خدا(ص) که در مدینه بودند، در مسئله خداپرستی مرتد نشده بودند، ولی بسیاری از آنها در امر امامت به راه صحیح نرفتند و با پیامبر مخالفت کردند و در حق اهل بیتی که پیامبر امر به مودت و تبعیت از ایشان کرده بود ظلم روا داشتند. این مطلب باعث شد از حدود ایمان خارج شده و به روش جاهلی برگردند و مستحق عذاب الاهی باشند، اگرچه در زبان ذکر «لااله الا الله» داشتند، ولی چون دست از دامان ولی الاهی و حجت زمان خود کشیدند، به قهقرا رفتند.
اینکه در روایات تعبیر «کافر» و «مشرک» در مورد مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده، جای تردید نیست، ولی اجماع بر این است که خود امامان(علیهم السلام) و اصحاب ایشان، با آنها مثل یک مسلمان رفتار میکردند،[۱۱۲] و شیعیان در همه زمانها با عامه، مثل برادر معاشرت کردهاند. پس باید ببینیم منظور این روایات چیست؟ و کسی که ایمان به امامت اهل بیت (علیهم السلام) ندارد، چه حکمی دارد؟
عامه که تعبیر کفر در مورد آنها شده است، مراتبی دارند و کفر همه آنها به یک معنا نیست، و بین کسی که از روی علم و عداوت مخالفت کرده با کسی که از روی جهل گمراه شده فرق است. به همین جهت به انواع کفر در مورد آنها اشاره میکنیم تا منظور روایات روشنتر شود.[۱۱۳]
الف- کفر فقهی و خروج عن المله:
برخی از مخالفان با طغیان در مقابل اهل بیت(علیهم السلام) و اظهار دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام) از حکم اسلام خارج شده و جزء مسلمانان محسوب نمیشوند، که چند گروه هستند:
الف. نواصب:
کسانی که بغض پیامبر(ص) یا یکی از اهل بیت(علیهم السلام) را آشکار کنند،[۱۱۴] و آشکارا به دشمنی با ایشان بپردازند. این گروه به اجماع شیعه از حکم اسلام خارج و در حکم کفارند، چنانکه فقها فرمودهاند: «لاریب فی نجاسه الناصب منهم»[۱۱۵] و در روایات هم حکم نجاست آنها آمده است.[۱۱۶] و همچنین در روایات عامه هم آمده که پیامبر(ص) فرمودند: «من ناصب علیاً الخلافه بعدی فهو کافر، و قد حارب اللّه و رسوله، و من شکّ فی علیّ فهو کافر».[۱۱۷]
ب. محاربین:
کسانی که با اهل بیت (علیهم السلام) جنگ کنند، معلوم است که جنگ کردن بالاترین درجه نصب و اظهار عداوت است، وقتی حکم نصب ثابت شد، حکم جنگ به طریق اولی ثابت میشود. در روایات متعدد از طریق عامه و خاصه وارد شده که پیامبر(ص) به علی(ع) و فاطمه(علیها السلام) و حسنین (علیهم السلام) نظر کرده و فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم»[۱۱۸] و در دفعات متعدد به حضرت علی(ع) فرمودند: «حربک حربی»[۱۱۹]، و معلوم است که جنگ با پیامبر(ص) کفر و ارتداد است.
حکم به جواز قتل یا مصادره اموال یا نجاست، که در روایات آمده است، مربوط به گروه نواصب میشود نه همه اهل سنت، چنانکه همین روایات، مورد استناد تهمت زنندگان است. اما بیشتر اهل سنت، اهلبیت(علیهم السلام) را به عنوان صحابی یا تابعی دوست دارند و حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و دشمنی و جنگ با او را نمیپذیرند. پس این روایات که عدهای را کافر به کفر فقهی میدانند، شامل اکثر اهل سنت نیستند.
ب- کفر نفاق:
کسانی که بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) دارند ولی آن را آشکار نمیکنند، و خودشان میدانند که نسبت به ایشان بغض دارند، اینها کافر به کفر نفاق هستند، چنانکه پیامبر(ص) فرمودند: «یاعلی؛ لا یبغضک الا منافق»[۱۲۰] و همچنین در مورد حضرت علی(ع) که فرمودند: «بغضه کفر»[۱۲۱] که از دو تعبیر کفر و نفاق در مورد بغض، نوع کفر معلوم میشود. این گروه در ظاهر محکوم به اسلام هستند.
پ- کفر ضلالت:
اکثر عامه با تبعیت از آبا و اجداد و با تقصیر و قصور یا از روی جهل، گمراه شده و از صراط مستقیم خارج شدهاند، وگرنه عنادی با اهل بیت (علیهم السلام) ندارند. منظور برخی از روایات همین افراد هستند که به کفر ضلالت دچارند نه کفر فقهی. چنانکه امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: «اگر کسی شهادتین بگوید و به واجبات عمل کند ولی در امر امامت منحرف باشد مسلمان گمراه است».[۱۲۲] به تعبیر دیگر؛ در این روایات، کفر در مقابل ایمان است نه کفر در مقابل اسلام. این وجه بهترین وجه برای جمع بین روایات است و با تفاوتهایی که پیش از این میان اسلام و ایمان ذکر شد، محدوده و حکم هر کدام معلوم میشود.
ت- کفر در مرتبه عمل:
چون رسول خدا(ص) و اهل بیت او (علیهم السلام)، خلیفه الله هستند و اوامر و نواهی ایشان امر و نهی خداست، لذا اطاعت ایشان اطاعت خدا و طغیان در مقابل ایشان، طغیان در مقابل خدا محسوب میشود، (مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ)[۱۲۳]، «من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله».[۱۲۴] چون ایشان همیشه به حق دعوت میکنند لذا عصیان ایشان کفر به حق خواهد بود و روایات زیادی هم به این مطلب اشاره کردهاند، مثل روایت پیامبر(ص) که فرمودند: «طاعت علی رام شدن است (در مقابل خدا) و معصیت او کفر است. پرسیدند، چطور طاعت علی انقیاد و معصیت او کفر است؟ فرمودند: چون علی شما را به سوی حق میبرد، که اگر اطاعت کنید [در مقابل خدا] سر فرود آوردهاید، و اگر طغیان کنید، به خدا کفر ورزیدهاید».[۱۲۵] لذا شریک قرار دادن برای ایشان در مقام اطاعت، شریک قرار دادن برای خدا در طاعت است. با این روایت، علت تعبیر شرک و کفر برای مخالفان روشن میشود. از این وجه هم، حکم کفرِ فقهی و خروج عن المله استفاده نمیشود، بلکه کفر عملی منظور است که یکی از درجات کفر است در مقابل درجات ایمان (قلبی، لسانی، عملی).
ث- کفر جحود:
در برخی روایات مذکور، بین کسانی که معرفت به امامت دارند و آن را انکار میکنند، و کسانی که معرفت به امامت ندارند و انکار یا قبول نمیکنند، فرق گذاشته شده است «مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا».] در امثال این روایت، میتوان گفت کسانی که از روی عناد و دشمنی با اهلبیت(علیهم السلام) امامت ایشان را منکر شوند کافر هستند، به کفر فقهی، چون اینها در جرگه نواصب و دشمنان محسوب میشوند. ولی کسانی که در اثر جهل به حق ایشان دچار انحراف شدهاند، اگرچه گمراه هستند ولی کافر فقهی و خارج عن المله نیستند. با تحلیل روایات معلوم میشود که طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام) اکثر مخالفان ایشان کافر به کفر فقهی و کفر در مقابل اسلام نیستند، بلکه اکثر آنها ـ که ناصبی و محارب نیستند و عنادی با حق ندارند ـ مسلمان هستند ولی مؤمن واقعی نیستند، مگر کسانی که مستضعف هستند؛ که آنها حکم مخصوص خود را دارند.
ارتداد منسوب به صحابه نیز امری متفق علیه است که هم در صحیح بخاری چندین بار تکرار شده ـ که اشاره کردیم ـ و هم در منابع شیعه آمده است، و با توجه به قرائن و شواهد موجود در روایات اهل سنت و شیعه، منظور از ارتداد در این روایات از نظر شیعه، انحراف از امامت است، نه ارتداد فقهی که باعث خروج از اسلام شود.
حال با توجه به موارد ارائه شده می توان بیان نمود که منشأ تکفیر عامه در کلمات فقهای شیعه، به مسئله امامت برمیگردد، کسانی که امامت را مثل نبوت از اصول دین اسلام میدانند، لازم است منکران آن را کافر و خارج از دین بدانند، مثل منکر نبوت. لذا برای بررسی نظر علمای امامیه درباره تکفیر یا عدم تکفیر عامه، به بحث اصل یا فرع بودن امامت اشاره میکنیم. در اینکه آیا امامت از اصول دین است یا نه چند نظر در بین علمای اسلام وجود دارد:
اشاعره و معتزله معتقدند امامت و مباحث مربوط به آن، از موضوعات علم فقه است و طرح مباحث امامت در اواخر کتب کلامى، نه به دلیل کلامى بودن آن، بلکه صرفاً براى رعایت عادتى است که از دیرباز در این باره جارى بوده، وگرنه جایگاه اصلى طرح آن، علم فقه است.
قاضى عضدالدین ایجى (متوفى ۷۵۶ ه.ق.) از متکلمان بزرگ اشعرى مىنویسد: «و آن در نزد ما از فروع است و براى پیروى از گذشتگان، ما آن را در علم کلام آوردیم»[۱۲۶] و جوینی[۱۲۷] و غزالی[۱۲۸] نیز بر این مطلب تصریح کردهاند.
نظریه فوق، مبتنى بر نظریه وجوب نصب و تعیین امام بر مردم است. بنابراین، از دیدگاه آنان، تعیین و برگزیدن امام، فعلى از افعال مکلّفان است، و چون افعال مکلّفان، موضوع علم فقه است، پس مباحث امامت نیز مربوط به علم فقه است.
بیشتر اندیشمندان امامیه، امامت را از اصول دین دانستهاند و معتقدند اعتقاد به امامت لازم است و انکار آن موجب کفر مىشود. شیخ صدوق، انکار امامت را همچون انکار نبوت و توحید مىداند و مىگوید: «واجب است معتقد باشد به اینکه منکر امام مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است».[۱۲۹] شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ه.ق.) مىگوید: «امامیه اتفاق دارند بر اینکه هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است»[۱۳۰]. همچنین فقها در باب غسل میت، عامه را در حکم کفار قرار دادهاند. شیخ مفید میگوید: «جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن میکند نه دعا». و شیخ طوسى در توضیح کلام او مینویسد: «وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد،مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر اینکه غسل کافر جایز نیست».[۱۳۱]
سید مرتضى نیز، امامت را همچون نبوت، از کبار اصول دین به شمار آورده است.[۱۳۲] ابننوبختی در الیاقوت گفته: «کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است». علامه حلی در شرح این فقره مینویسد: «مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد(ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کردهاند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کردهاند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند».[۱۳۳]
از متأخّران نیز، عدهاى امامت را در زمره اصول دین قرار داده اند که از جمله مىتوان به مقدس اردبیلى،[۱۳۴] سید نوراللّه تسترى،[۱۳۵] محقق لاهیجى، ملا صالح مازندرانى،[۱۳۶] صاحب حدائق،[۱۳۷] ملا محمدمهدى نراقى[۱۳۸]، صاحب جواهر[۱۳۹]، و شیخ مرتضى انصارى[۱۴۰] اشاره کرد. همچنین برخى از علمای معاصر امامیه، نظر فوق را برگزیدهاند که از باب نمونه مىتوان از محمدحسن مظفر،[۱۴۱] محمدرضا مظفر،[۱۴۲] و آیهاللّه مرعشى[۱۴۳] نام برد.[۱۴۴]
عدهای از فقها نیز در احکام فقهی، مثل نماز بر جنازه،[۱۴۵] ادای زکات و طهارت،[۱۴۶] مخالفان اهلبیت(علیهم السلام) را در ردیف غیرمؤمنین قرار دادهاند.
در بررسی اقوال مذکور ـ با چشمپوشی از ادلهای که به آنها تمسک کردهاند ـ باید به چند نکته توجه داشته باشیم، تا منظور این بزرگان به دقت فهمیده شود:
همه این بزرگان، امامت را از اصول دین میدانند، ولی همه اینها قائل به کفر فقهی عامه نیستند، بلکه در شرح روایات کفر عامه تأکید دارند بر اینکه این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. برای نمونه: صاحب جواهر مىگوید: «فلعلّ ما ورد فى الأخبار الکثیره، من تکفیر منکر على علیه السّلام محمول على إراده الکافر فى مقابل الإیمان».[۱۴۷]
شیخ انصارى با اینکه امامت را از اصول دین مىداند، با نسبت دادن کفر به مخالفان، به شدت مخالفت کرده، در پاسخ کسانى که براى اثبات کفر مخالفان، به روایات استناد کردهاند، مىنویسد: «أنّ المراد بهذا الکفر، المقابل للإیمان الّذى هو أخصّ من الإسلام».[۱۴۸]