تأكيد و اصرار درباب واقعيّت و اهميّت تجربۀ ديني، نکتهای است که در اسطورهشناسی روانشناختی اهمیّت بسیار دارد. از نظر يونگ دين را در تمايل طبيعي روح به تمامييّت و كمال، تمايلي كه ذهن بدوي به محض رسيدن به خودآگاهي لازم براي نمادپردازي توانسته است اظهار بدارد، ميتوان بازيافت. و همو بر آن بود كه فقط بهمدد كندوكاو در آموزههاي سازمانيافته و پيجويي انگارههاي اعيان ثابته(کهنالگوها) كه فرآوردۀ خودانگيختۀ ذهن ناخودآگاه است، ميتوان روح مدرن را از نو كشف كرد(الیاده 1987، 258).
امر متّعال در اساطیر بدوی به صورت اعتقاد به وجود ایزدی ساکن درآسمان توضیح داده شده است. او صاحب علمالغیب و حکمتی بیکران است. قوانین اخلاقی و آیینهای طایفهای را وضع کرده است و بر رعایت این قوانین نظارت دارد. او نافرمانانی را که از احکامش سرپیچی کنند، با فرو فرستادن آذرخش بر آنان عقوبت می کند. رعد یا همان صدای آذرخش در اساطیر کهن با صدای گاو یکی دانسته می شود. یکی از خصوصیات ایزد اعظم سماوی اقتدار مطلق و فرمانروایی اوست. تجلی الوهیت تنها به واقعیات سماوی و جوی محدود نمیگردد و قدرت او فقط از راه آفرینش کیهان به ظهور نمیرسد، بلکه او سرور و شاه جهانیان است. در مورد خدای اعظم آسمانی در اساطیر کهن به صورت تمثیلی آمده است که در آسمان در کنارۀ جویباری پهناور ( کهکشان راه شیری) ساکن است( الیاده 1948، 56 -59).
آسمان و هر چه در آن دیده می شود، باد، باران و ابر، اجرام آسمانی، کهکشان راه شیری، شهاب سنگها، کُرات منظومهی شمسی، خورشید و ماه، سبعۀ ثابته( سیارات منظومهی شمسی) و سبعۀ متحرکه(هفت مجمع الکواکب در صورتهای فلکی از جمله خوشهی پروین در صورت فلکی گاو نر) همگی نمودگار آسمانی امر متعال هستند و روابط بین آنها که در اسطوره توضیح داده شده است راه رسیدن به تعالی را نمادین میسازد.
تجلیات امر متعال به آسمان ختم نمی شود. در زمین هم هر چه در نوع خود عظیم است، مانند گاوی عظیم جثّه، بزی درشت پیکر، درختی تناور یا هر چیز دیگر با تناسبات و ابعادی شگفتانگیز، نمودگار تجلیات امر متعال به شمار میآیند. آذرخش نگاه او، رعد بانگ اوست و باد دَمَش، و طوفان نشانهی خشمش. او باران رحمت میباراند و سراسر زمین را برکت میبخشد ( الیاده 1948، 59).
در متون مقدس آمده است که «در آغاز {هستی} کلمه بود و جز کلمه هیچ نبود و کلمه خدا شد.»کلمه یا واژه در اساطیر خود خدا شناخته شده است. در واقع هر چه در نوشتار متون مقدس آمده است نیز، به شیوه خاص آفرینش خود، راه رسیدن به تعالی را نشان میدهد.
دقیقاً نمی توان تأیید کرد که بندگی ذات اعظم آسمانی، یگانه اعتقاد ابتدایی انسان بوده و همۀ اشکال مذهبی دیگر بعدها پدید آمده و پیدایش آنها نمودگار پدیدۀ تنزّل و تدنّی است. همچنین به نظر نمیرسد که چنین اعتقادی با اشکال دیگر مذهب در یک دورۀ زمانی خاص غیر قابل تلفیق بوده باشد. بلکه همه اشکال مذهبی و اساطیر به نوعی وجود امر متعال و راه رسیدن انسان به تعالی و وحدت با ذات الهی را توضیح می دهند. چرا که در واقع کیهان و هر چه در آن است صورتی از تجلیات الهی است.
دیگر اشکال مذهبی که برای توضیح «امر متعال» پدید آمدهاند، عبارتاند از: توتمپرستی، نیایش نیاکان و ستایش روح قهرمانان دینی -قبیلهای، اعتقاد به وجود جفتی ابتدایی(ثنویت) ؛ به عنوان مثال مادینه پنداشتن زمین و نرینهپنداری آسمان و زوج قرار دادن این دو با هم یا کیشهایی با بنیاد خورشیدپرستی و ماهپرستی.
ایرانیان کهن نیز به خدای اعظم آسمانی اعتقاد داشته اند، چون بنا به گفتۀ هرودوت بر فراز بلندترین کوهها میرفتند تا به خداوندی که سراسر پهنۀ گرد آسمان را به نام او مینامیدند، قربانی پیشکش کنند. خدایی که در اوستا هست و زرتشتیان او را اهورامزدا مینامند. اهورامزدا، قلب تپندهی اصلاحات دین زرتشتی ، سرور فرزانگی، دانا به همه چیز، و عالِم کُل نام دارد. در کتیبههای پادشاهان هخامنشی در کنار اهورا مزدا از میترا و آناهیتا نیز یاد شده است. به نظر می رسد میترا و آناهیتا نشانگر جفت ابتدایی آسمان و زمین هستند. چنانکه آناهیتا با رودها و دریاچهها ارتباط دارد و میترا با خورشید. علاوه بر آن میترا فرزند آناهیتا است و این خصیصه ارتباط ایزد بانوان باروری و فرزندی نرینه را تکمیل می کند. علاوه بر اینها در مورد جفت ابتدایی در اساطیر اشتراکات بسیاری یافت می شود که یکی از آنها گاو سیما بودن این جفتهاست. مضمون «گاو مادر زمین» و جفت آسمانیش در مدارک کهن مرتبط با اساطیر ایران به کرّات یافت می شود. جفت ابتدایی در مفهوم اجتماعی به بنیان خانواده و در روانشناسی دینی به مفهوم ثنویت اشاره دارد.
دوگانهگرایی یا ثنویت در ادیان و اساطیر با مفاهیم خیر و شر، زن و مرد، یین و یانگ و بسیاری خدایان هرمافرودیت از قبیل زروان در اساطیر ایران، همساز است. در روانشناسی دینی به صورت اعتقاد به وجود عنصری مادینه در روان جسم مذکر به نام «آنیما»، یا عنصری نرینه در روان جسم مؤنث به نام «آنیموس» تعریف می شود. هرکدام از این عناصر به عنوان «خود درونی» نیز تلقی میشوند و اتحاد با «خود درونی» مهمترین مسألهایست که فرد در فرایند رشد فردیت با آن سر و کار دارد. روان هر انسانی دارای خواص هر دوجنس( androgyne ) است و اینکه انسان به صورت مرد یا زن متولد می شود صرفا تجلی مادی او در دنیای خاکی است.
در قرآن نیز در قالب آیهی شریفهی «و خلقنا الانسان ازواجا» به این موضوع اشاره شده است. همچنین در آیهی سوم سورهی فجر «والشفع و الوتر» به ذات دوگانه همه موجودات در تقابل با یگانگی ذات الهی سوگند یاد شده است.
در زبان فارسی میانه به شکل دیگری از ثنویت برمیخوریم. واژگان فارسی میانه به دو شکل موجود از کلمه دلالت می کنند که بر اساس جهانبینی سنّتی زرتشتیان در کتب پهلوی بدانها اشاره شده است. واژۀ گیتی (فارسی میانه: gētīg) اشاره دارد به جنبۀ مادی و قابل رویت انسان. و مینو (فارسی میانه: mēnōg) بعدی از جهان انسانی را در بر میگیرد که لزوماً غیر قابل رویت و ناملموس است. این دو واژه از دیرباز در اوستا کاربرد داشته اند و به ترتیب همخوانی دارند با( astuuant ) به معنی استخوان و( mainiiauua ) به معنی چیزی مثل ذهن یا روح انسان یا همان تفکر. گرچه این واژه ها به دو نوع هستی اشاره دارند، آنها همچنین میتوانند به دو قلمروی روانی انسان دلالت کنند. در تعابیر روانشناسی دینی گیتی با «من خویشتن» و مینو با «خود درونی» تعریف می شود. بعد مادی و عینی بر اساس رابطهای تکاملی و موازی با بعد مینوی بنا نهاده شده است. صورت ظاهری ما گیتی و آن دیگری مینو است. این دو قلمرو به طور موازی و همزمان وجود دارند. گرچه تمایز بین دو مفهوم بر اساس قابل رویت بودن یکی و نبودن دیگری، پایهگذاری می شود، با این حال؛ غیر قابل رویت بودن مینو به نوعی مبهم است. یعنی آنچه به طور خاص درخور توجه است، این است که ماهیتهای روحی - معنوی از زمانی به زمان دیگر به اشکال مختلفی ظاهر میشوند.به این معنا که «خود درونی» یا مینوگ به منظور راهنمایی «من خویشتن» یا گتیگ در فرایند رشد فردیت خلق شده است و به اقتضای نیاز «من خویشتن» خصوصیات قهرمانانهی متفاوتی از جمله حقطلبی، عدالتخواهی، رأفت، خِرَدگرایی و … را در فرد متجلی میسازد(Shaked, 1971 ).
در اساطیر ایران ثنویت به صورت شاخه های ریواس چسبیده به هم در قالب نخستین زن و مرد(مشی و مشیانه) نشان داده شده است. ثنویت در آثار هنری هخامنشی به صورت یک جفت گاو در سرستونهای پارسه نشان داده شده است. البته نماد ستون نیز در تحلیل کامل مفهوم دخیل است که موجب پدید آمدن تثلیث می شود.
«خود درونی» یا مینوگ به منظور راهنمایی «من خویشتن» یا گتیگ در فرایند رشد فردیت، امکان دارد موجب ظهور شخصیت «سایه» بشود. جنبه تاریک روان انسان سایه نامیده شده است. سایه بعدی از روان انسان است که غرایز طبیعی سرکوب شده و ترسها، ناکامیها یا گرههای روانی(عقده ها) را در خود جای داده است و بر علیه «من خویشتن» طغیان می کند. گویی «خود درونی» دوپاره شده، به صورت فرشتههای خیر و شر روی شانههای «من خویشتن» مینشیند. جنبه مثبت وظیفهی راهنمایی من خویشتن در مبارزه با سایه یا شیطان درونی را برعهده دارد. بدین صورت یک مجمع سهگانه متشکل از من خویشتن، خود درونی و سایه شکل میگیرد که در آثار هنری به صورت سهتاییهایی با مفاهیم مقدس نمادینه شده است. یکی از این سهتای های معروف مجلسی نمادین مرکب از دو گاومرد و یک درخت است که در هنر منطقه در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده است.
شخصیت سایه در کهنالگوهای اسطورهای به صورت منفی نیز جلوهگر می شود. به عنوان مثال در اساطیر ایران میتوان ضحاک را به عنوان سایهی جمشید قلمداد کرد. در فرگرد آتی به بررسی این اسطوره و جنبه های نمادین آن در فرایند رشد فردیت یا «آیین قهرمانی»، پرداخته خواهد شد.
مفهوم «سايه» در روانشناسي تحليلي نقشي بسيار مهم ايفا ميكند. سايهی بازتابيافته از ذهن خودآگاه فرد شامل جنبههاي پنهان، واپسنهادهشده و نامطبوع (يا ناپسند) شخصييت است. اما سايه همواره تنها وارونهی «من خودآگاه» نيست. و همانقدر كه من خودآگاه شامل جنبههاي مخرب و زيانبار است، به همان اندازه سايه كيفييتهاي خوبي همچون غرايز طبيعي و انگيزههاي خلاق دارد. اگر چه من خويشتن و سايه از يكديگر متمايزند، اما در عين حال همانند انديشه و احساس بيكديگر وابستهاند. با اينهمه بر مبناي آنچه يونگ «مبارزه براي رهايي» مينامد، من خويشتن همواره با سايه در ستيز است. اين ستيزه در كشمكش انسان بدوي براي دستيافتن به خودآگاهي بصورت نبرد ميان قهرمان كهنالگويي با قدرتهاي شرور آسماني كه به هيبت اژدها و ديگر اهريمنان نمود پيدا ميكنند بيان شده است. شخصيت قهرمان در خلال انكشاف خودآگاه فردي، امكاني نمادين است تا به وسيله آن من خويشتن بتواند سكون ناخودآگاه را درنوردد، و انسان پخته را به سرآغاز راه کمال سوق دهد. در اسطورهها معمولاً اين قهرمان است كه بر اهريمن پيروز ميشود. اما اسطورههايي هم وجود دارند كه در آنها قهرمان تسليم اهريمن ميشود. مانند اسطورهی آشناي يونس و نهنگ كه در آن موجود دريايي غولآسايي، قهرمان را به كام خود ميكشد و او را به سفر دريايي شبانه از غرب به شرق ميبرد، كه حركت نمادين خورشيد از غروب تا به طلوع سحر ميباشد. و قهرمان در ظلمت كه نمايانگر نوعي مرگ است فرو ميرود. نبرد ميان قهرمان و اژدها شكل فعالتر اين اسطوره است و اجازه ميدهد مضمون كهنالگويي پيروزي من خويش بر گرايشهاي واپسگرايانه آشكارتر شود. در بيشتر مردم طرف تيره و منفي شخصيت در ناخودآگاه ميماند. اما قهرمان درست به وارونه بايد متوجه وجود سايه باشد تا بتواند از آن نيرو بگيرد. و اگر بخواهد به اندازهيي نيرومند شود تا بتواند بر اژدها پيروز شود بايد با نيروهاي ويرانگر خود كنار بيايد. به بياني ديگر، من خويشتن تا ابتدا سايه را مقهور خود نسازد و با خود همگونش نكند پيروز نخواهد شد(یونگ 1961، 175 -176).
من خویشتن به دوره های انتقالی مشتمل بر اشکال گوناگون کهنالگویی، که جنبه آموزش اسرار مذهبی دارند، نیاز دارد تا دیگر نیازی به مبارزه با سایه برای اطمینان از فردیت خود نداشته باشد و به جای دشمن انگاشتن سایه با آن متحد شود تا بتواند مراحل قهرمانی را پش سر بگذارد و به پختگی دست یابد. رابطهيي تنگاتنگ و تا حتّی شباهت ميان حيوانات اهلي و حيوانات توتم و «روح جنگلي» در انسان وجود داشته است و براي تثبيت اين ارتباط مراسم ويژه و بخصوص آيين آموزش اسرار براي جوانان وجود داشته است(یونگ 1961، 193 - 194).
هر حیوان توتم در درجه اول نیای یک طایفه در قبیله بوده است و اعضای طایفه خود را به آن منتسب می دانسته اند. در درجه دوم توتم یک روح نگهبان و نیکوکار است که به وسیله ندای غیبی پیغام می فرستد( فروید،1913 ،12).
درست مثل روابطی که در مورد گاو و گوشوروان با انسان در اساطیر ایران موجود است و در فرگرد دوم توضیح داده شد.
مرد جوان بوسيلهی قربانی آیینی حیوان توتمی مالك «روح حيواني» خود ميشد و در همان حال بطور نمادین «روح حيواني» خود را قرباني ميكرد. تاريخ گذشته و همينطور آيينهاي مذهبي جوامع بدوي امروزي نمونههاي بسياري از آيينهاي مربوط به آموزش اسرار مذهبي كه بوسيلهی آن دختران و پسران جوان از والدين خود جدا ميشوند و به عضوييت قبيله يا طايفه در ميآيند را ارايه ميدهد. البته بريدن از دنياي كودكي به كهنالگوي والديني اوليه آسيب ميرساند و بايد آن را در فرايند جاذبهی ورود فرد به زندگي گروهي بهبود بخشيد. هوييت نوآموز غالباً با نماد حيوان توتمي مثل گاو مشخص ميشود. گروه بدينسان نياز به كهنالگوي آسيب ديده را جبران ميكند که خود بصورت پدر دوم درميآيد و با آموزش اسرار موجب ميشود جواناني كه در ابتدا بگونهيي نمادين قرباني شده بودند، در يك زندگي جديد متولد شوند. در اين مراسم توانفرسايي كه بسيار شبيه تقديم قرباني به خدايان حافظ فرد جوان است نفوذ كهنالگوي اوليه هرگز بمانند آنچه در مبارزهی نمادين قهرمان و اژدها روي ميدهد بطور كامل منكوب نميشود. زيرا گونهيي احساس بيگانگي دايمي نسبت به نيروهاي رويندهی ناخودآگاه را بوجود ميآورد. چنانکه در اسطورهی دوقولوهای اژدهاستیز غرورشان كه نشان دهنده جدايي دايمي «من» از «خود» است، بوسيلهی ترس از سرانجام كار اصلاح میگردد و آنها را ناگزير میسازد «من» و «خود» را هماهنگ كنند. در جوامع قبيلهيي، اين آموزش اسرار مذهبي است كه به شايستهترين شيوهيي مشكل را حل كرده است. مراسم، نوآموز را به ژرفترين سطح همانندي اوليه ميان مادر و فرزند يا «من» و «خود» ميبرد و بدينترتيب او را ناگزير به تجربه مرگي نمادين ميكند. پس آنگاه نوآموز طي تشريفات باشكوه آيين تولد دوباره، نجات پيدا ميكند. اين نخستين عمل قطعي حل «من» در گروهي بزرگتر است كه به شكل توتم، خانوار يا قبيله و يا هر سه با هم تعريف ميشود. آيينهاي ديني قبايل يا جوامع تكامل يافتهتر همواره بر مراسم مرگ و زندگي دوباره تاكيد دارند، يعني براي نوآموز «مراسم گذار» از يك مرحله زندگي به مرحله ديگر را به اجرا ميگذارند، حال خواه از اولين به آخرين دوران كودكي باشد يا از نخستين به آخرين دوران شباب و يا از آن دوران به پختگي(یونگ 1961، 193 - 194).
آیینهای قهرمانی در اساطیری مانند گذر از هفتخوان، جنگ با اژدها و قربانی گاو -غول اولیه مراحلی از فرایند رشد فردیت را نشان می دهند. در فرگرد آینده نیز برای بررسی مفاهیم نمادهای مرتبط با آیینهای قهرمانی بخصوص کهنالگوی گاو نر بررسی تحلیلی خود را با نگاهی نو به اسطورهی جمشید و قهرمانان مرتبط با این اسطوره آغاز خواهیم کرد.
متن روياها و اسطورههاي ما در ناخودآگاه جمعي حضور دارد، و يونگ حروف يا نويسههاي آن را «كهنالگوها» مينامد. كهنالگو جزء جداييناپذيري از ناخودآگاه جمعي است، آن صورتهاي قطعي رواني را نشان ميدهد كه به نظر ميرسد همواره و همه جا حضور دارند. در پژوهشهاي اسطورهشناختي «نقشمايه یا نماد» ناميده ميشوند. در روانشناسي اقوام ابتدايي بر مفهوم «بازنماييهاي جمعي» منطبقاند، در مطالعه تطبيقي دين آنها را «مقولههاي تخيل» یا انديشههاي «اوليه» يا «بنيادين» ناميدهاند. تعریف كهنالگو ها – يعني نوعي صورت از قبل موجود – تنها به رشته های اسطورهشناسی، نمادشناسی و روانشناسی محدود نميشود، بلكه چيزي است كه در عرصههاي ديگر پژوهش نيز به رسميت شناخته شده و از آن سخن رفته است. پس معناي واژه «كهنالگو» در تعبير اسمي آن از رابطهاي كه با اسطوره، آموزههاي عارفانه و قصههاي پريان دارد كاملاً روشن است. تا به امروز اسطورهشناسان همواره به ايدههاي شمسي، قمري، جوي، نباتي و انواع ديگري از اين نوع توسل جستهاند. اما اين واقعيت كه اسطورهها در وهله اول پديدههايي رواني (يعني متعلق به روان يا ذهن) هستند كه ماهيت روح را آشكار ميسازند چيزي است كه آنها تا به امروز به آن توجه نداشتهاند. انسان ابتدايي به تبيين عيني پديدههاي آشكار چندان علاقمند نيست، بلكه نوعي نياز الزامي دارد … ميلي مقاومتناپذير به جذب همه تجربيات بيروني در قالب رويدادهاي دروني و رواني … كليه فرايندهاي اسطورهشناختي طبيعت، از قبيل تابستان و زمستان، استهلال ماه، فصول بارندگي و نظاير آن، به هيچ وجه تمثيلهايي از اين تجربيات عيني نيستند. اين پديدهها بيان نمادين نمايشهاي دروني و ناخودآگاه روان هستند كه از طريق فرافكني در دسترس خودآگاه انسان قرار ميگيرند(بیرلین 1393، 388 - 389).
انسان براي انتقال آنچه در ذهن دارد به همگونهی خود از گفتار يا نوشتار بهره ميگيرد. اگر چه زبان انسان سرشار از نمادهاست اما در بسياري موارد از نشانهها و نمايههايي كه خيلي هم گويا نيستند نيز استفاده ميكند، مانند ONU ، Unicef و Unesco كه از حرف اول كلمههاي پشت هم ساخته شده اند، يا نشانههاي تجاري و يا نام داروها. كه البته به اينهمه ميتوان نشانههاي ثبتي و آرايهها را هم افزود. اگر چه تمامي اينها بخودي خود معنايي ندارند، اما يا به سبب كاربرد فراگيرشان در نظر ما معنا يافتهاند و يا اينكه ما به ظنّ خود به آنها مفهوم دادهايم. ولي هيچكدام اينها نماد نيستند بل تنها تداعيگر نشانۀ اشياء هستند(یونگ 1961، 15).
بار نشانه همواره كمتر از مفهومي است كه مينماياند، در حاليكه نماد هميشه محتوايي بيش از مفهوم روشن و آني خود دارد. افزون بر اين نمادها فرآوردههاي طبيعي و خودانگيخته هستند(یونگ 1961، 69).
رمزپردازي يا نمادگرايي يك ابزار مقدس و آیینی در دانش كهن است. نمادگرایی در حقیقت قديميترين و پایه ایترين روش بيان مفاهيم است. نمادگرايي عمری دارد به اندازۀ عمر آدمی بر کرۀ خاکی، با رشد و پیشرفت انسان بالیده و در روح جمعی و روياهاي فردی نژادهاي مختلف جا گرفته است. جایگاه نمادگرایی در دنیای ارتباطات بسی برجستهتر از ارتباطات کلامی است. مشاهدۀ یک نماد، انديشه را به صورت ناخودآگاه برميانگيزد و انسان را به گسترۀ تفكر بدون گفتار رهنمون ميشود. در نمادگرايي، عين و ذهن داراي همگوني و پويايي از پيش انگاشتهاي است. بر خلاف علامت (signe)، كه يك نشان قراردادي است و عين و ذهن نسبت به هم بيگا نهاند(هال بی تا،1 -10 ).
آنچه ما نمادش ميناميم يك اصطلاح است، يك نام يا نمايهيي كه افزون بر معاني قراردادي و آشكار روزمرهی خود داراي معاني متناقضي نيز باشد. نماد شامل چيزي گنگ، ناشناخته يا پنهان از ماست. براي مثال بر روي بسياري از صنایع دستی هخامنشی تصاویری نمادین وجود دارند که گرچه ما اين شيء (برونذهن) را ميشناسيم، اما مفهوم نمادين آن را نميدانيم. نمونه ديگر، حضور حيوانات عقاب، شير و گاو در نقاشیهای كليسایي است. اين حيوانات نمادهاي چهار قديس مسيحي هستند، نمادهايي بر گرفته از رويت حزقيال پيامبر كه خود او نيز آنها را از خداي خورشيد مصريان، يعني هوروس و چهار پسرش به عاريت گرفته بود. افزون بر اينها اشياء ديگري همانند چرخ و چليپا كه در تمامي دنيا شناخته شده هستند، در پارهيي شرايط كاربردي نمادين دارند، اما دستيابي به طبيعت واقعي اين همه نياز به بحث و جدل دارد. بنابراين يك كلمه، يا يك نمايه هنگامي نمادين ميشود كه چيزي بيش از مفهوم آشكار و بدون واسطه خود داشته باشد. اين كلمه يا نمايه جنبه «ناخودآگاه» گستردهتري دارد كه هرگز نه ميتواند به گونهيي دقيق مشخص شود و نه بطور كامل توضيح داده شود، و هيچكس هم اميدي به انجام اين كار ندارد. هنگامي كه ذهن ما مبادرت به كنكاش در يك نماد ميكند به انگارههايي فراسوي خرد دست مييابد. مثلاً نمايهی چرخ ميتواند موجب درك خورشيدي «الهي» شود، اما خرد ما ناگزير در اين مرحله به ناتواني خود گردن مينهد چرا كه انسان تعريف وجودي «الهي» را ندارد. از آنجايي كه چيزهاي بيشماري فراسوي حد ادراك انسان وجود دارد، پيوسته ناگزير است به ياري اصطلاحهاي نمادين برداشتهايي از آنها ارايه دهد. به همين سبب است كه اساطیر از زباني نمادين بهره ميگيرند و خود را با نمايهها تعريف ميكنند. اين بهرهگيري خودآگاهانه از نمادها نشان دهنده يك كنش مربوط به روانشناسي بسيار مهم است و افزون بر آن انسان نمادهاي ناخودآگاه و خودانگيخته را نيز بخصوص در آثار هنری ميآفريند(یونگ 1961، 15 -19).
بسيار نمادهاي گاهاً خيلي مهم مانند نمايههاي مذهبي هم وجود دارند كه جنبه فردي ندارند و طبيعت و سرچشمهشان جمعي است. افراد مومن سرچشمهی اين نمادها را الهي ميدانند و ناشي از الهام. افراد شكاك هم آنها را ساختگي ميانگارند. اما هر دو اشتباه ميكنند. درست است كه بنابر باور شكاكان نمادها و مفاهيم مذهبي در خلال قرنها بگونهاي ظريف و بسيار آگاهانه ساخته و پرداخته شده اند. و همچنين درست است كه بنا بر ادعاي افراد مومن سرچشمهی نمادها و مفاهيم مذهبي آنقدر قديم است و پر راز و رمز كه نميتواند انساني باشد، اما به هر رو اين هر دو «نمادهاي جمعي» برآمده از روياها و تخيلات خلاق انسانهاي بسيار قديم ميباشند و هم از اين رو مظاهر غير عمدي و خودانگيخته ميباشند و نه ابداعهاي عمدي(یونگ 1961، 70).
نمادهاي طبيعي از محتويات ناخودآگاه روان سرچشمه ميگيرند و بنابراين معرف گونههاي فراواني از نمايههاي كهنالگوهاي بنيادين ميباشند. و در بسياري موارد ميتوان اين نمادها را بوسيلهی انگارهها و نمايههايي كه در قديمترين شواهد تاريخي و جوامع بدوي وجود دارند، تا ريشههاي كهنالگويشان رديابي كرد(یونگ 1961، 134).
نمادهای طبیعی شامل حیوانات و اجرام آسمانی نیز میشوند. گاو نر موضوع بحث این پژوهش نیز یک نماد طبیعی است که حضور آن در آیینهای مذهبی قدمتی به موازات ظهور نخستین نقاشیهای غارنشینان دارد. قدمت حضور کهنالگوی ورزا با مفاهیم و اشکال ظاهری مختلف در آثار هنری و ادبیات اساطیری نشان میدهد که در پس مفهوم پذیرفته شده این نماد در تمام دورانها، معنایی کهن وجود داشته است. معنایی درونی و جاودانه که به کهنالگو جان میبخشد و موجب تکرار آن در ادیان و ادوار گوناگون میگردد. در فرگرد آتی مفهوم جاودانهی این کهنالگو با توجه به اساطیر ایران بررسی خواهد شد.
امروزه همه چيز از رمز و راز فوق طبيعي خودش تهي است و ديگر هيچ چيز براي انسان امروز مقدس نيست. در دوران گذشته، هنگامي كه ادراكات غريزي هنوز به ذهن آدمي راه داشتند خود آگاه براحتي ميتوانست آنها را به صورت مجموعۀ رواني بهم پيوسته درآورد. اما انسان «متمدن» ديگر توانايي چنين كاري را ندارد. زيرا خودآگاه «هدايت شدۀ» وي از امكان يكسان سازي بخشهاي تكميلي غرايز ناخودآگاهش محروم شده است. و اين امكانات يكسانسازي تكميلي دقيقاً همان نمادهاي فوق طبيعي هستند كه همه آنها را مقدس ميشمارند. مثلاً امروزه مفهوم واژهی «ماده» يك مضمون ناب زمخت غير انساني و صرفاً عقلاني شده است و مفهوم رواني ندارد با نمايهی باستاني و مادي مادر كبير با توان توصيفش از مفهوم ژرف عاطفي مادر زمين بسیار تفاوت دارد. آن نيروي شگرف عاطفي كه در «پدر ما» بيان مي شده یا «ذهن» كه زماني پدر همگان بود امروزه با عقل يكسان شمرده ميشود و تا به درجه خود محوربيني انسان تنزل كرده است. اين دو اصل كهنالگويي اساس تضاد نظامهاي شرقي و غربي است. تودههاي مردم و رهبرانشان متوجه نيستند كه ميان اصطلاح مذكر پدر (روح) براي نامگذاري بنيان جهان چنانكه غربيها بكار ميگيرند و اصطلاح مونث مادر (ماده) كه شرقیها بكار ميبرند تفاوت چنداني وجود ندارد. اگر در گذشته اين اصول جزو شعائر احترام برانگيز ديني بودند، دستكم نشان ميدادند براي انسان اهميت رواني دارند. اما امروزه تنها مفاهيمي گنگ ميباشند. هر چه شناخت علمي افزايش مييابد، دنيا بيشتر غير انساني مي شود. انسان خود را جداي از كائنات احساس ميكند، چرا كه ديگر با طبيعت سروكار ندارد و مشاركت عاطفي ناخودآگاه خويش را با پديدههاي طبيعي از دست داده است. و پديدههاي طبيعي هم بتدريج معناي نمادين خود را از دست دادهاند. ديگر نه تندر، آواي خشماگين خداست و نه آذرخش تير انتقام او. ديگر نه رودخانه پناهگاه ارواح است و نه درخت سرچشمهی زندگي انسان. ديگر هيچ غاري ماواي شياطين نيست. ديگر سنگها، گياهان و حيوانات با انسان سخن نميگويند و انسان نيز با آنها سخن نميگويد، چرا كه ميانگارد گفتههايش را نميشنوند. تماس انسان با طبيعت قطع شده است و نيروي عاطفي عميق ناشي از اين تماس كه موجب روابط نمادين وي ميشد از ميان رفته است. نمادها ميكوشند اين فقدان عظيم تماس را جبران كنند. نمادها، طبيعت اصلي ما را با همه غرايز و شيوههاي ويژهی انديشههايش نشان ميدهند. دريغا كه نمادها محتويات خود را با زبان طبيعت كه براي ما بيگانه و نامفهوم است بيان ميكنند. و ما ناگزيريم زبان طبيعت را با واژه ها و كلام عقلاني باب روز كه خود را از بند دوران قديم و راز و رمز ويژهی آن رهانيدهاند بازگو كنيم. امروزه هنگامي كه ما از اشباح و ساير موجودات فراسوي طبيعي سخن ميگوييم، ديگر براي فراخواندنشان بسوي خودمان نيست. شكوه و قدرت اين كلمات از ميان رفته است و ما ديگر هيچ جادويي را باور نداريم. قداست اشياء مذهبي و پايبندي به آنها كاهش يافته. گويي دنياي ما خود را از بند «علقههاي فوق طبيعي» مانند سحر، جادو، همزاد، ساحر، گرگینه، خون آشام، ارواح جنگلي و تمامي موجودات عجيب ديگري كه در جنگلهاي دوران قديم پرسه ميزدند رهانيده است. به بياني دقيقي ديگر دنياي ما از تمامي عناصر خرافي و غير عقلاني پاك شده است. اما در اينكه دنياي دروني ما (نه نمايههاي خوشآيندي كه خودمان در آن مي سازيم) هم خود را از بند تمامي اين خصوصيات دوران قديم رهانيده باشد جاي ترديد است. آيا عدد سيزده براي بسياري از مردم نحس نيست؟ و آيا بسياري از افراد گرفتار پيشداورهاي غير عقلاني، فرافكنيها و پندارهاي كودكانهی خود نيستند؟ اگر واقعگرايانه به ذهن آدمي بنگريم متوجه خواهيم شد بسياري از آثار باقيمانده از دوران قديم هنوز چنان نقش خود را ايفا ميكنند كه گويي از پانصدسال پيش تاكنون هيچ اتفاقي نيفتاده است. درك اين موضوع كه انسان امروزي آميختهيي از خصايص ناشي از تكامل بسيار طولاني روان خود ميباشد بسيار مهم است. و همين درهمآميختگي انسان و نمادهايش است كه مورد بحث ماست و بايد در آن به دقت موشكافي كنيم(یونگ 1961، 135 -138).
پُل زدن میان دو جهان و پذیرفته شدن در جامعه از طریق استفادۀ از «موارد انتقالی» انجام میگیرد. پدیده های انتقالی در جوامع گوناگون بشری به صورت آیینهای رازآمیز مملو از تجارب دینی یا خلق آثار هنری قدسی با تکیه بر الهامات درونی و مواردی از این دست، به منصۀ ظهور رسیده اند. از نظر وينيكوت، پديده هاي انتقالي در فضاهاي روانشناختي كه او آنها را «فضاي بينابين» يا «فضاهاي بالقوه» مينامد، قرار دارد. در تحول رواني موفقيّت آميز، اين «فضا» به صورت ميدان همه تجربههاي فرهنگي، از جمله دين در ميآيد كه او آن را با «مهر مادري» هم پيوند ميزند :«در اينجا، وقتي كه وثوق و اعتماد وجود داشته باشد، فضاي بالقوه هم وجود دارد، فضايي كه بصورت ساحت نامتناهي جدايي درميآيد، و اين فضا را نوزاد، كودك و بزرگسال چه بسا به نحوي خلّاقانه با بازي كه بر اثر مرور زمان به صورت لذت بردن از ميراث فرهنگي در ميآيد، پر مي كند». به طور كلي پژوهشگرانی كه تحت تأثير وينيكوت قرار گرفتهاند – و نظر به تداوم شناخته شدن اهميّت عميق كارش، تعداد آنان محتملاً زيادتر خواهد شد – اهميت موارد يا موضوعات انتقالي را از هر نوع كه باشد، از جمله دين، عقيدۀ ديني و هنر دینی را، بيشتر ارج خواهند گذارد. هدف چنين پژوهشگرانی اين خواهد بود كه استعداد طبيعي و خدادای در زمينه تحول بخشيدن به موضوعات انتقالي راشکوفا سازند تا خود تكيهگاه خويش براي پل و پيوند زدن بين جهان رواني و اجتماعي باشند. اين پل و پيوندزدن، تا حدودي از بازيكردن ناشي ميشود، يعني نوعي فعاليّت كه وينيكوت تلاش نظريهپردازانه معتنابهي دربارۀ آن به خرج ميدهد. فعاليّتهایی مانند هنر دینی(قدسی) و شعائر و تجربه ديني که در مرحله بينابين واقعيّتهاي دروني و بيروني قرار دارد. پدیده های انتقالی را در فضای هنری به صورت مفاهیم نمادهای نقش شده در آثار هنری قدسی به وفور میتوان مشاهده کرد. همبستگي بين هنر دینی و عملكرد ديني نیز زمينهاي است كه به مدد كاربرد نظریات روانشناسی دینی مورد پژوهش قرار دارد (الیاده 1987، 269 - 272).
رمزپردازي يا نمادگرايي يك ابزار مقدس و آیینی در دانش كهن است. نمادگرایی در حقیقت قديميترين و پایهایترين روش بيان مفاهيم است. نمادگرايي عمری دارد به اندازۀ عمر آدمی بر کرۀ خاکی، با رشد و پیشرفت انسان بالیده و در روح جمعی و روياهاي فردی نژادهاي مختلف جا گرفته است. جایگاه نمادگرایی در دنیای ارتباطات بسی برجسته تر از ارتباطات کلامی است. مشاهدۀ یک نماد، انديشه را به صورت ناخودآگاه برميانگيزد و انسان را به گسترۀ تفكر بدون گفتار رهنمون ميشود. در نمادگرايي، عين و ذهن داراي همگوني و پويايي از پيش انگاشتهاي است. بر خلاف علامت (signe)، كه يك نشان قراردادي است و عين و ذهن نسبت به هم بيگا نهاند( هال بی تا، 1 - 10).)
به منظور بررسی مفهوم کهنالگوی ورزا در صنایع دستی هخامنشی تعداد بسیار زیادی از تصاویر مربوطه جمع آوری شد. اما به دلیل تکراری بودن نمادهای موجود در این آثار تلاش شده است تا نمونههایی برجسته از آنها در این فرگرد بررسی شود. بخش بندی مطالب و تصاویر با توجه به مفاهیمی که در مجلس تصویری نمادین شده است، صورت خواهد گرفت.
نماد گاو در صنایع دستی هخامنشی به صورتهای مختلفی نقش شده است. در دوران هخامنشی صنایع دستی با نماد گاو در مراسم مذهبی و زندگی روزمره مردم کاربرد آیینی هم داشتند. نقوش موجود در صنایع دستی ایران به دلیل حفظ طرحهای اصیل و نمادهای کهن همواره پایگاهی مناسب برای ایدهپردازی هنرمندان امروز بوده اند. کهنالگوی ورزا در صنایع دستی ایران هخامنشی به دو صورت کلّی واقعگرایانه و انتزاع یافته(مرکّب) نقش شده است، یعنی یا شکل طبیعی گاو به عنوان نماد در مجلسی استفاده شده و یا اینکه جزئی از اندام گاو مثل شاخ، گوش، دم، نیمتنه و سردیس در ترکیبی نمادین( به عنوان مثال گاو -مرد) آمده است. این دو صورت همچنین در مجالسی ترکیب یافته از برخی نمادهای دیگر از قبیل انسان، خورشید، ماه، فروهر و.. نقش شده است.
5 -1 صورت واقعگرایانه
در ابتدا به بررسی نمونه ای پرداخته خواهد شد که در آن گاو به صورت واقعگرایانه و با اندام کامل نقش شده است. مهری که در تصویر زیر مشاهده می شود از آثار محفوظ در موزهی ایران باستان است. این مهر گاو را در ارتباط با چرخ خورشید، ، نشان میدهد. خورشید نمادی از «خود درونی» و راهنمای انسان در مسیر تعالی است.
چرخ خورشید در این اثر بصورت گلی هشتپر نمادین شده است. گل هشتپر که در فرگرد پیشین نیز به مفهوم آن پرداخته شد، نمادی از هماهنگی عملکرهای چهارگانهانسان (احساس، اندیشه، شعور و شهود) است. هماهنگی این چهار عملکرد سبب ایجاد عملکردهای میانجی هشتگانهای میگردد که تعادل آنها به پختگی منتهی می شود. گلهای هشت پر در برخی آثار بصورت گل نیلوفر و درخت زندگی نمادین شده اند که در بخشهای بعدی به آنها پرداخته خواهد شد.
برگردان مهر نیز ،برای سهولت در رویت نمادها، در تصویر بعدی نشان داده شده است.
5 -2
نمایش ارتباط گاو با خورشید در صنایع دستی پیشینهای کهن دارد. در تصویر زیر یکی از نمونههای این آثار که پیشینهای قدیمتر از دوران هخامنشی دارد، آورده شده است. در این اثر گاو با اشعههای خورشید در ارتباط است.
5 -3
در مجلس نمادین پیشین علاوه بر نمایش ارتباط گاو و خورشید، پرنده رعد نیز بر پشت گاو نقش شده است.
5 -2 صُوَر مرکّب
صورت دیگر منقوش از کهنالگوی ورزا در صنایع دستی ایران هخامنشی صورت انتزاع یافته یا مرکّب است، یعنی یا شکل طبیعی گاو به عنوان نماد در مجلسی استفاده شده و یا اینکه جزئی از اندام گاو مثل شاخ، گوش، دم، نیمتنه و سردیس در ترکیبی نمادین آمده است. در این بخش به بررسی این موارد پرداخته خواهد شد.
5 -2 -1 گاو آسمانی (بالدار)
کهنالگوی ورزا در ترکیب با بال پرنده نمادی را ایجاد می کند که مفهوم گاو آسمانی و همچنین روان گاو( گوشوروان) را نمادین میسازد که پس از قربانی حیوان به نزد ماه به آسمان شب رفته است و صورت فلکی ثور را پدید آورده است. بال همچنین نماد تعالی یافتن است. پس این ترکیب می تواند بیانگر چیرگی قهرمان بر گاو در فرایند قهرمانی باشد. همچنین سفر قهرمان به دنیای زیرین در فرایند فردیت برای اتحاد با خود درونی و یافتن پیمانه هستی را تداعی می کند. مهری که در تصویر زیر مشاهده می شود از آثار موجود در بخش هخامنشی موزهمتروپولیتن است و ورزایی بالدار بر آن کنده شده است.
5 -4
در بخشهای بعدی گاوهایی بالدار در مجالس نمادین مرکب و در کنار دیگر نمادها بررسی خواهد شد. در تجزیه و تحلیل این مجالس کوشش خواهد شد تا کارکرد نمادین ورزای بالدار با توجه به دیگر نمادهای مرتبط با آن در هر مجلس بررسی شود.
5 -2 -2 گاو آسمانی با چهرهی انسان
برجستهترین یادمانهای هنر هخامنشی را در پارسه (تخت جمشید) میتوان مشاهده کرد. پارسه پایتخت بهارهی هخامنشیان و محل برگزاری مراسم نوروز بوده است. اولین برخورد با نماد گاو نر در ورودی کاخ خشایارشاه یا دروازهی ملل است. در دو سوی این دروازه دو گاو بالدار با سر انسان و تاج از سنگهایی عظیم ساخته شده اند. دوتایی بودن این نماد در دو سوی دروازه احتمالا آن را با مفهوم ثنویت، که در فرگرهای پیشین توضیح داده شد، مرتبط میسازد. صورت نقشبرجسته از بین رفته است، اما با توجه به نمونههای قدیمتر این نماد در دروازههای کاخهای آشور و همچنین دیگر نمونههای نقش شده از همین نماد در مجموعه پارسه اطمینان وجود دارد که چهرهی مردی با ریش بلند است. با توجه به نمونههای قدیمتر و همزمان این نماد تلاش شده است تا طرح اصلی بصورت سه بعدی رسم شود. همانطور که مشاهده می شود در طرح سهبعدی این نماد از مجموعه ای از اعضای چند نماد دیگر ترکیب یافته است و به همین دلیل از نمادهای مرکب است.
به هنگام تقینن و قانون گذاری تدوین کنندگان به ناچار ملزم به لحاظ نمودن عرف جامعه خود هستند در مورد اسیر نیز عرف جوامع گوناگون تعاریف خاص خود را دارند اما به طور معمول و روان در تعریف عرفی اسیر می توان گفت: فردی که در اثر یک علت قهر آمیز با خونریزی یا بدون خونریزی در اختیار فرد یا افراد دیگر قرار گرفته و شخص غالب به هر نحو کـه بخواهد با او رفتار می کند و اسیر در تحت سیطره او می باشد.
امروزه در جوامع روستایی و محاورت مردم عامه ی آن می بینیم که درباره یکی از حالات وضعیت زندگی مشترک و موقعی که زن با شوهر خود اختلاف داشته و بگو مگوهای شدید یا درگیری و زدوخورد بین دو همسر وجود دارد و بحث از جدایی (متارکه) پیش می آید معمولا زن یا خانواده یا حتی مردم مطلع از موضوع عنوان می کنند که «بابا اسیر که نیاوردی مهر حلال جان آزاد».[۷] یعنی اسیر (اعم از نظامی یا شخص، مرد یا زن )در دیدگاه عام فردی است محروم از تمام حقوق و امتیازات اجتماعی، بدون هیچ اختیار و اراده ای که به صورت یک شئ در اختیار دارنده قرار داشته و دارنده تصمیم می گیرد چه کار ی با اسیر انجام دهد یا، چه برخوردی با او داشته باشد، و اسیر بدون هیچ چون و چرایی ملزم به متابعت از دارنده و اسیر کننده خود است. جالب این که هیچ کس حق استنطاق و بازخواست از دارنده را نداشته و ندارد لذا میتوان اذعان نمود که در فرهنگ عامه و در نزد مردم روستایی ما هنوز که هنوز است پایین ترین رده طبقات اجتماع و بی اراده ترین افراد اسیرانند و جالب این است که معتقدند شخص اسیر باید بسوزد و بسازد و منتظر فرجی باشد تا خداوند متعال او را از این وضعیت نجات دهد بدین شکل که یا صاحب اسیر بمیرد و یا او را آزاد نماید.
ملاحظه می شود که در دیدگاه عام و عرف به خصوص در جامعه ایران ما بطور کامل و جامع نه تعریف خاص و روشنی از اسیر داده شده، نه حقوق و امتیازات یا حمایتی از او باید انجام شود، اما این تعبیر و تفسیر در جوامع شهری و در بین اقشار تحصیل کرده مقبول نبوده و اسارت و اسیری به شکلی که مطرح گردید مورد پذیرش نیست لذا در جوامع شهری ما اسیر و اسارت را به آن شکل روستایی و ابتدایی نمی بینیم.
۱-۱-۲- تعریف حقوقی اسیر
با توجه به تحولات تاریخی و دگرگونی های گسترده حقوقی و قانونی در زمینه های گوناگون، بحث اسیران جنگی و حقوق و تکالیف آنها نیز از این تغییر و تحولات دور نمانده و پس از فراز و نشیب های تاریخی در سال های ۱۹۰۷،۱۹۲۷، ۱۹۴۷، به صورت گسترده و با شرکت اکثر کشورهای دنیا تعریف اسیر، حقوق و تکالیف آنها، وظایف کشور نگهدارنده و ضمانت اجراهایی نیز برای آن پیش بینی و مشخص شده است.
در شکل و تعریف حقوقی می بینیم که اطلاق اسیر بر شخص یا اشخاصی محمول می شود که در جنگ (تمام عیار یا چریکی، آزادیبخش و..) و یا بر اثر آن دستگیر شده و یک سری معیارها و مشخصه ها را نیز باید داشته باشند که در ادامه ذکر خواهد شد.
بالاخره «تنها در پایان قرن هفدهم، یعنی پس از جنگ سی ساله (مذهبی در اروپا ۱۵۸۳ – ۱۶۴۵م) بود که تعریف اسیر جنگی از نظر حقوقی مشخص شد.
قواعد و مقررات حقوقی حاکم بر رفتار با اسیران جنگی تا مدتها جنبه عرفی داشت، اما تابع نظامی است که بموجب اسناد بین المللی مهمی بطور صریح و روشن مشخص گردیده است. این اسناد عبارتند از:
- اعلامیه بروکسل ۱۸۷۴[۸]
- عهدنامه ژنو مورخ ۲۷ ژوئیه ۱۹۲۹ در زمینه بهبود سرنوشت اسیران جنگ.
- عهد نامه سوم ژنو مورخ ۱۲ اوت ۱۹۴۹ در مورد رفتار با اسیران جنگی. این عهد نامه ضمن تائید مقررات ۱۹۰۷ لاهه و عهدنامه ۱۹۲۹ ژنو، آنها را مورد تجدید نظر قرار داده و تکمیل نمود. عهدنامه مذکور مشتمل بر حدود ۱۵۰ ماده است. هدف اساسی این قواعد «احتراز از کلیه اقداماتی است که جهت تضمین امنیت کشور متخاصم اسیر کننده غیر ضروری می باشد». «اندیشه اساسی که این مقررات از آن الهام گرفته این است که اسارت جنگی یک اقدام سرکوب کننده نیست، بلکه اقدامی احتیاطی و بازدارنده تلقی می شود که در مورد دشمنی که سلاح خود را بر زمین گذارده اتخاذ می گردد. عهدنامه سوم تا سال ۱۹۸۵ از تصویب ۱۵۷ کشور گذشته است.
- پروتکلهای مورخ ۱۲ دسامبر ۱۹۷۷ الحاقی به عهدنامه های چهارگانه ۱۹۴۹ ژنو (پروتکل شماره یک در مورد حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه بین المللی و پروتکل شماره دو در مورد حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه غیر بین المللی). پروتکل شماره یک تا سال ۱۹۸۴ مورد تصویب ۴۲ کشور و پروتکل شماره دو تا سال ۱۹۸۲ مورد تصویب ۲۲ کشور قرار گرفته است.[۹]
ضمن این که جنگ خود تعریفی دارد «اقدامی خشونت بارکه به منظور تحمیل اراده بر دشمن صورت میگیرد و چیزی نیست مگر دویلی که به نهایت خشونت رسیده باشد».[۱۰]
یا در تعریف دیگری: “جنگ یعنی مجموعه ای از نبردها و درگیری ها و یک سلسله اقدامات غیرنظامی دیگر که برای کسب هدف سیاسی انجام می شود”.[۱۱] و تعاریف دیگری که نیاز به ذکر آن ها نیست. حال که تعریف جنگ مشخص شد تعریف حقوقی اسیر یا اسرا وفق کنوانسیون ۱۹۴۹ ژنو عبارت است از: مجموعه مشخص اشخاص متعلق به گروه های مشروحه ذیل که بوسیله دشمن گرفتار شوند:
الف: اشخاص ذیل متعلق به یکی از طبقات مشروحه پایین که بدست دشمن افتند اسیر جنگی بدان گونه که مفهوم این قرارداد است شمرده میشوند:
۱- اعضا نیروهای مسلح یکی از متخاصمین و همچنین اعضا چریک و دسته های داوطلب که جز نیروهای مسلح مزبور باشند.
۲- اعضا سایر چریک ها و اعضا سایر دسته های داوطلب به انضمام نهضت های مقاومت متشکل متعلق به یک دولت متخاصم که در داخل یا خارج از کشورخود مشغول عملیات باشند ولو آن که خاک مزبور اشغال شده باشد مشروط به این که چریک ها یا دسته های داوطلب و نهضت های مقاومت متشکل مزبورجامع شرایط زیر باشند:
الف – یک نفر رییس در راس آنها باشد که مسئول اتباع خود باشد.
ب – دارای علامت مشخصه ثابتی باشند که از دور قابل تشخیص باشد.
ج- علناً حمل اسلحه نمایند.
د – در عملیات خود مطابق قوانین و رسوم جنگ رفتار نمایند.
۳- اعضا نیروهای مسلح منظم که خود را وابسته به دولت یا مقامی معرفی نمایند که از طرف دولت دستگیر کننده به رسمیت شناخته شده باشد.
۴- کسانی که همراه نیروهای مسلح هستند بی آن که مستقیما جز آن نیروها باشند از قبیل اعضا غیر نظامی، کارکنان هواپیماهای جنگی، خبرنگاران جنگی، تهیه کنندگان اجناس، اعضا واحدهای کار یا خدمات که عهددار آسایش نیروهای مسلح اند مشروط به اینکه از طرف نیروهای مسلحی که همراهی می کنند مجاز باشند، برای این منظور نیروهای مسلح مذبور مکلفند کارت هویتی مطابق نمونه پیوست به این قبیل اشخاص تسلیم نمایند.
۵- کارکنان نیروهای بحریه بازرگانی من جمله فرماندهان و ناخداها، شاگردان و کارکنان هواپیمایی کشوری دولت متخاصم که به موجب این مقررات حقوق بین الملل از معامله مساعدتری برخوردار نیستند.
۶- الف: اهالی اراضی اشغال نشده که موقع نزدیک شدن دشمن بی آن که فرصت تشکیل نیروهای منظم داشته باشند ارتجالاً برای مبارزه با دشمن اسلحه بدست می گیرند مشروط به این که علناً حمل اسلحه نمایند و قوانین و رسوم جنگ را محترم شمارند.
ب– اشخاص ذیل از معامله ای که بموجب این قرارداد برای اسیران جنگی تعیین گردیده برخوردار خواهند شد:
۱- اشخاصی که به نیروهای مسلح کشور اشغال شده متعلقند یا متعلق بوده اند در صورتی که کشور اشغال کننده به علت همین تعلق اقدام به بازداشت آنها را لازم بداند ولو آن که آن ها را قبلا در زمانی که جنگ درخارج از خاک اشغالی ادامه داشته آزاد کرده باشد، خصوصا در مواردی که اشخاص مزبور در صدد الحاق به نیروهای مسلح اصلی خود که در جنگ داخل باشد برآمده و توفیق نیافته باشند یا در موردی که اشخاص مذکور به اخطاری که به منظور بازداشت به آنها می شود اطاعت ننمایند.
۲- اشخاص متعلق به یکی از طبقات مشروحه در این ماده که دولت های بی طرف یا غیر متخاصم آن ها در خاک خود پذیرفته و طبق حقوق بین الملل مکلف به بازداشت آنان می باشند با قید و شرط هرگونه معامله مساعدتری که دولت های مذکور بخواهند درباره آنها قایل شوند به استثنای مقررات مواد ۸–۱۰-۱۵ بندهایی از ماده ۳۰ مواد ۵۸ لغایت ۶۷ و ماده های ۶۲ و ۱۲۶ و به استثنای مقررات مربوط به دولت های حامی در موقعی که روابط سیاسی مزبور موجود باشد دول متخاصم متبوع اشخاص مذکور مجاز خواهند بود وظایفی را که به موجب قرارداد به عهده دول حامی محول است نسبت به آن اشخاص اجرا نمایند بدون آنکه این عمل از وظایفی که دول مذبور معمولا به موجب رسوم و عهود سیاسی و کنسولی اجرا می نمایند چیزی بکاهند.
ج- این ماده اساسنامه کارکنان بهداری و مذهبی را به نحوی که در ماده ۳۳ قرارداد پیش بینی شده ملحوظ میدارد.[۱۲]
مشاهده می شود که مشخصات تعریف و اشخاص مشمول حمایت های قانونی اسیر از بُعد حقوقی طی کنوانسیون ۱۹۴۹ ژنو به صورت یک پارچه در بعد جهانی طرح و مورد تصویب اعضا جامعه جهانی به کشورهای مختلف دنیا قرارگرفت اما با مطالعه و تدبر در اسناد و مدارک تاریخی در می یابیم که این شکل پذیرش فعلی و مرسوم دنیا با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است لذا سعی می کنیم بطور مختصر نگاهی به تاریخچه اسیر و اسارت داشته و آنگاه به حقوق و تکالیف آنها خواهیم پرداخت.
۱-۱-۳- تحول مفهوم حاکمیت دولت ها
حاکمیت به عنوان زیر بنا و اساس نظام حقوق بین الملل، همانند سایر مفاهیم حقوقی با گذشت زمان دچار تغییر و تحول شده است. این مفهوم از زمان های بسیار قدیم و شاید از ابتدای شکل گیری جوامع بشری وجود داشته است. اما اصطلاح حاکمیت در قرن شانزدهم برای اولین بار از سوی ژان بدن مطرح شد. از نظر او “حاکمیت عبارت است از قدرت عالی و نهایی دولت بر اتباع و دارایی آنها که به وسیله قوانین موضوعه محدود نمی شود و مطلق و دائمی است، وی حاکمیت را دارای دو چهره داخلی و خارجی میدانست. یعنی قدرت برتر بر اتباع در یک سرزمین و آزادی از دخالت خارجی دولت های دیگر را شامل می شد. اما جنبه های خارجی حاکمیت صرفاً بعد از ظهور دولت های ملی به دنبال معاهده وستفالی ۱۶۴۸ اهمیت یافت”.[۱۳] پس از این معاهده، تا اواخر قرن نوزدهم به خاطر اینکه نظام بین المللی یک نظام صرفاً اروپایی بود، مفهوم حاکمیت نیز برای تنظیم روابط میان دولت های اروپایی به کار گرفته می شد و روابط این دول و سایرین بر مبنای روابط استعماری بود. لذا در آفریقا و آسیا، حاکمیت رهبران محلی را انکار میکردند. با ظهور قدرت های غیر اروپایی در عرصه روابط بین الملل و سپس با استقلال روز افزون دولت های جهان سوم در قرن بیستم، نظام اروپایی به یک نظام جهانی مبدل شد و حاکمیت این دول جدید در سطح بینالملل به رسمیت شناخته شد.
حاکمیت در ابتدا مطلق فرض می شد و تنها قدرت و اشکال متعددی از آن همچون توازن قدرت، حاکمیت دولت را محدود می کرد. اما به مرور زمان با نضج گرفتن حقوق بین الملل و عضویت دولت ها در معاهدات و سازمان های بین المللی و منطقه ای مختلف به ویژه سازمان ملل متحد، ضمن محدود شدن توسل به زور، برای حاکمیت مطلق و بی حد و مرز نیز محدودیت هایی در قبال رفتار یک دولت با دولتهای دیگر و مردم خود ایجاد شد. در این راستا منشور ملل متحد تعهداتی را بر دولت ها تحمیل نمود. در ماده۲ منشور ضمن تاکید برابری تمام دولت های عضو، اعلام می شود که “اعضای سازمان، به منظور تضمین حقوق و مزایای ناشی از عضویت، تعهداتی را که به موجب منشور حاضر پذیرفته اند با حسن نیت انجام خواهند داد”. این تعهدات در بندهای بعدی منشور چنین مشخص شده است: حل اختلافات بینالمللی با روش های مسالمت آمیز، خودداری از کاربرد زور و کمک به سازمان در هرکاری که بر حسب مقررات مندرج در منشور انجام می گیرد. بدین ترتیب می بینیم که امروزه حاکمیت دولت ها مطابق منشور و مجموعه ای از موافقت نامه های چند جانبه محدود شده است.
دیوان بین المللی دادگستری در قضیه کانال کورفو، حاکمیت دولت ها را با توجه به شرایط جدید روابط بین المللی، محدود و مقید به مقررات بین المللی دانسته است. بنابراین طبق عملکرد دولتها و آرای دیوان ما با مفهوم جدیدی از حاکمیت روبرو هستیم که نسبت به گذشته تعدیل شده است. دبیرکل ملل متحد در گزارش ۳۱ ژانویه ۱۹۹۲ به شورای امنیت می نویسد: احترام به حاکمیت… برای هرگونه پیشرفت بین المللی امری حیاتی است، ولی زمان حاکمیت مطلق و انحصاری سپری شده است و تئوری آن هیچگاه با واقعیت منطبق نبوده است”.[۱۴]
روند تحولات در عصر حاضر به نحوی است که در حقوق بین الملل تفسیرهای جدیدی از موضوع حاکمیت در حال شکل گیری است و آن تعریف گذشته از “حاکمیت ملی” که هر دولت بر محدوده جغرافیائی خودش حاکمیت مطلق داشته، در حال تغییر است، و آن گونه که نماینده دائم ایران در سازمان ملل گفته براساس متغیرهای جدید، اگر شرایط ایجاب کند سازمان ملل می تواند در امور دولت های دیگر دخالت کند.
در حالی که تعدادی از اعضای ملل متحد طرفدار شدت عمل حتی خارج از چارچوب ملل متحد علیه نقض کنندگان حقوق بشر مانند روش آپارتاید و ژنوساید (نسل کشی) هستند اما تردیدهای زیادی در مورد پذیرش این موضوع به عنوان حقوق بین الملل جدید ابراز شده است.
اما برغم این مسائل امروزه دیگر نمی توان مفهوم حاکمیت را همانند گذشته تعبیر نمود عده ای حاکمیت را نسبی و محدود دانسته و برخی به تحول مفهوم حاکمیت اشاره نموده اند که این موضوع را به ویژه می توان در بین المللی شدن بسیاری از مسائل داخلی و به ویژه موضوع حقوق بشر و… دانست.
۱-۱-۳-۱- تعدیل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها
اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها یک اصل بنیادین حقوق بین المللی است که مبتنی بر حاکمیت، برابری و استقلال سیاسی دولت ها است. این اصل تکلیفی حقوقی بر دولت ها برای خودداری از دخالت در امور داخلی یکدیگر تحمیل می کند. اما در هیچ سند حقوقی تعریف دقیق و واضحی از مداخله نشده و حدود آن نیز مشخص نگردیده است. به طور کلی برخی آن را بسیار گسترده تعریف کرده، به طوری که حتی مذاکره، تشکیل کمیسیون تحقیق و یا هرگونه رسیدگی را شامل آن دانسته اند. در مقابل عده ای آن را صرفاً به مداخله مستبدانه یعنی مداخله ای که با توسل به زور تهدید و یا … همراه باشد محدود نمودهاند. طبق نظر اغلب نویسندگان، مداخله یعنی نفوذ کشوری در امور داخلی یا خارجی کشوری دیگر به منظور وادار کردن آن کشور به رفتار یا موضع گیری و … و به این ترتیب بر او فشار وارد آورد و اراده حاکم کشور تحت مداخله را نقض نماید.
اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها، در بند ۷ ماده ۲ منشور ملل متحد چنین آمده است: «هیچیک از مقررات مندرج در این منشور، به ملل متحد اجازه نمی دهد در اموری که اساساً در صلاحیت داخلی دولتها است مداخله نماید و اعضاء را نیز ملزم نمی کند که این قبیل امور را برای حل و فصل تابع مقررات این منشور قرار دهند، لیکن این اصل به اعمال اقدامات قهری پیش بینی شده در فصل هفتم لطمه ای وارد نخواهد کرد.»
پس از منشور نیز، در قطعنامه های مختلف مجمع عمومی ملل متحد و کنفرانس های جنبش عدم تعهد و نیز موافقت نامه های منطقه ای متعدد، بر این اصل یعنی اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها تاکید شده است. و به گونه ای اساسیتر دیوان بین المللی دادگستری در دو قضیه تنگه کورفو و نیکاراگوئه به نفع این اصل ودر جهت تقویت و استحکام آن رأی داده است.
سازمان ملل متحد در موارد مختلف در مسائلی دخالت کرد که از نظر دولت های مربوطه جزو صلاحیت داخلی آن ها بوده است. تلاش برای پایان دادن به آپارتاید در آفریقای جنوبی و تحمیل تحریم ها بر علیه رودزیا از جمله این موارد بوده اند. سازمان همین طور مسایل مربوط به مستعمرات را که دولت های استعماری آن را در صلاحیت داخلی خود می دانستند مورد رسیدگی قرار داده است.
در مورد اینکه چه چیز امور داخلی به حساب می آید، قاعده این است که هر امری که درباره آن تعهدات قراردادی یا عرفی بین المللی وجود دارد، از حیطه امور منحصراً داخلی کشورها بیرون میآید. که این مسأله بیشتر سیاسی است تا تفسیر حقوقی. برخی از حقوقدانان صرفاً به «نقض قواعد اساسی حقوق بین الملل» به عنوان مبنای «بین المللی شدن» یک وضعیت داخلی اشاره کرده اند. برخی از صاحب نظران معیارهای دیگری مطرح کرده اند از جمله تخلفات شدید بین المللی در جریان نزاع های داخلی یا نقض فاحش حقوق بشر و یا وضعیتی که احتمال دخالت خارجی وجود دارد، سرایت و گسترش منازعات داخلی به مرزهای بین المللی (مانند موضوع آوارگان) و یا موقعیتی که بخشی از آن، موضوع یک موافقت نامه بینالمللی باشد.
بدین ترتیب صلاحیت داخلی امری مطلق نبوده و در عملکرد ملل متحد به گونه محدودی تفسیر شده است و امروزه بسیاری از مسائلی که زمانی جزو مسائل داخلی دولت ها بود، به راحتی مورد توجه و قضاوت و اقدام جامعه بین المللی قرار گرفته است. همچنین اصل عدم مداخله یا تحول در مفهوم حاکمیت به خاطر گسترش همکاری های بین المللی، ایجاد سازمان های منطقه ای و بینالمللی، عضویت دولت ها در معاهدات بین المللی و گسترش قواعد آمره حقوق بین المللی مانند عدم تبعیض نژادی و عدم نسل کشی، تعدیل شده است. به قول خاویر پرزدکوئیار دبیر کل پیشین ملل متحد: “اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها نمی تواند به عنوان مانعی باشد که در پشت آن، دولت ها اقدام به نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر نمایند”.[۱۵]
بنا بر این از موضوعاتی که به طور متقابل بر تحول اصل حاکمیت و تعدیل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها مؤثر بوده است موضوع حقوق بشر و بین المللی شدن آن است.
قواعد حقوق بین الملل به تدریج دولت ها را متعهد به رعایت حداقلی از حقوق بشر در صلاحیت خود نموده است. طبق حقوق بین الملل سنتی، جامعه بین الملل در قبال کشتار یک اقلیت نژادی یا مذهبی در سرزمین یک دولت مسئولیتی نداشت و این مسأله موضوعی داخلی محسوب می شد. اما اینک جامعه بینالمللی حمایت از حقوق بشر را پذیرفته و این بدان معنا است که نقض فاحش و مداوم حقوق بشر دیگر قابل تحمل نیست. حقوق بین الملل در رابطه با حمایت از حقوق بشر به اندازه ای گسترش یافته که الزاماً موجب یک تعهد و همبستگی بین المللی در قبال اجرای آن شده و اصول عدم دخالت و حق حاکمیت دولت ها در برابر آن گام پس نهادند.
۱-۱-۴- مبانی الزام آور قواعد نظام بین المللی حقوق بشر دوستانه
۱-۱-۴-۱- عرف بین المللی
نظر به این که نظام بین المللی حقوق بشر جزئی از حقوق بین الملل عمومی است، بنا بر این میتوان گفت مبانی بین المللی شدن حقوق بشر همان مبانی الزام آور حقوق بین الملل عمومی از جمله حقوق طبیعی و فطری مانند برابری و عدالت، حقوق موضوعه یا اثباتی مانند رضایت دول به علت مزایای ناشی از همکاری و منافع متقابل و مشترک و یا اصل ضرورت زندگی اجتماعی بین المللی است که کشورها با تصویب یا الحاق به کنوانسیون ها و معاهدات بین المللی و منطقه ای حقوق بشر مانند میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نسبت به قواعد و مقررات آن ملزم و متعهد میگردند. اما به طور اختصاصی در رابطه با مبنای تعهدات نظامی بین المللی حقوق بشری، برخی عقیده دارند که حقوق بشر بر مبنای حقوق عرفی بین المللی قرار دارد. پروفسور مرون استاد دانشگاه نیویورک استدلال می کند که حتی در صورت عدم الحاق دولت ها به کنوانسیون های مربوط به حقوق بشر، قواعد حقوق بشر برای دولت ها الزام آور است. برخی نیز اقتباس قوانین اساسی دولت های مختلف از اعلامیه جهانی حقوق بشر را دلیلی بر عرفی شدن قواعد حقوق بشر می دانند. در جامعه بین المللی برخی از قواعد مبنای حقوق عرفی دارند. بعنی اگر به هر دلیلی دولتی به کنوانسیون ها یا معاهدات بین المللی که اکثر قواعد آن جنبه عرفی پیدا کرده اند ملحق نشده باشد، دولت مذکور ملزم به رعایت این قواعد و مقررات است. به خصوص که بیشتر قواعد حقوق بشر مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های ۱۹۶۶ مبنای عرفی یافته اند، یعنی مقبولیت جهانی داشته و مورد تائید جامعه بین المللی هستند. لذا دولت ها ملزم به رعایت آن هستند. هیچ وقت شکنجه، تبعیض نژادی و نسل کشی برای دولت هایی که معاهدات منع کننده این موارد را امضاء نکرده اند، امری قانونی نیست. جای تردید وجود ندارد که قصد ملل متحد از تدوین این کنوانسیون در محکومیت کشتار جمعی بر مبنای اصل جهانی بودن و محکومیت این جنایت و نیز همکاری برای محو آن بوده است. ممنوعیت کشتار جمعی مطمئناً یک موضوع نظم عمومی است که از درجات عالی برخوردار بوده و مبتنی بر اخلاق انسانی و وجدان حقوق بینالملل است.
مطابق ماده ۱۹ در طرح کمیسیون حقوق بین الملل در مورد قواعد ناظر بر مسئولیت بین المللی دولت، نقض گسترده یک تعهد بین المللی که رعایت آن برای حفاظت از زندگی انسان اهمیت اساسی دارد، مانند اصول ناظر بر منع کشتار جمعی، تبعیض نژادی، بردگی و نقض اصول حقوق بشر، از جمله جنایات بین المللی محسوب شده و مستوجب مسئولیت بین المللی دولت است.
دیوان بین المللی دادگستری در سال ۱۹۷۱ در رأیی بین تعهدات دولت ها نسبت به یکدیگر و تعهدات دولت ها نسبت به کل جامعه بین المللی تفکیک قایل شده و مشخص می کند که حقوق اولیه فرد شامل حق حیات، عدم شکنجه، عدم اعمال ستمگرانه و عدم عطف به ماسبق قوانین از جمله تعهدات و وظایفی است که دولت ها نسبت به کل جامعه بین المللی دارند. بنابراین با توجه به دو رأی دیوان به اضافه رأی دیوان در دعوای آمریکا و نیکاراگوئه، به این نتیجه می رسیم که دولتها موظفند این حقوق را رعایت کنند و کلیه دولت های دیگر هم محق هستند که دولت خاطی را مورد انتقاد و بازخواست قرار دهند.
۱-۱-۴-۲- کنوانسیون های بین المللی
به طور کلی سازمان ملل استانداردهای بین المللی حقوق بشر را در بیش از هفتاد میثاق، کنوانسیون و پیمان ثبت کرده است، کـه این مهم بـا منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر آغـاز شده و بـا میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی، میثاق بین المللی حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، عهدنامه محو اشکال تبعیض نژادی، عهدنامه محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، عهدنامه ممنوعیت شکنجه و معاهده حقوق کودک و سایر کنوانسیون ها که برای دولت هایی که آن را تصویب کرده اند الزام آور است، نظام بینالمللی حقوق بشر را پیش بده است.
-
- چرخش عاملها به منظور به حداکثر رساندن رابطه بین متغیرها و عاملها (عاملهای مورد نظر)، محاسبه نمره عاملها (بار عاملها) که مقدار آن باید بیش از ۳/۰ باشد (هومن، ۱۳۹۱). در تحقیق حاضر تحلیل عاملی تأییدی، برای روایی سازه استفاده شده است.
۳-۷) روش تجزیه و تحلیل داده ها
در این تحقیق برای تجزیه و تحلیل داده ها از دو نوع تجزیه و تحلیل استفاده شده است:
الف) تجزیه و تحلیل توصیفی: در این نوع تجزیه وتحلیل پژوهشگر داده های جمع آوری شده را با بهره گرفتن از شاخص های آمار توصیفی خلاصه و طبقه بندی می کند.
ب) تجزیه وتحلیل روابط متغیرهای تحقیق: در این مرحله، روابط بین متغیرهای مستقل و وابسته مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و پژوهشگر با رد یا تایید فرضیه های آماری به تایید یا رد روابط بین متغیرها می پردازد(خاکی،۱۳۸۷).
۳-۸) نرم افزارهای تجزیه و تحلیل داده ها
در این تحقیق به منظور تنظیم، طبقه بندی و محاسبات آماری از نرم افزارهای Microsoft Office Excel 2010 استفاده گردید. آزمونهای آماری و تخمینهای صورت گرفته نیز با کمک نرمافزار آماری IBM SPSS 20 انجام شد. همچنین جهت ارزیابی فرضیه ها و نیز تائید مدل مفهومی ارائه شده از نرمافزار Smart PLS2.0 استفاده گردید.
۳-۹) خلاصه و جمع بندی
در این فصل به روش تحقیق به کار گرفته شده در پژوهش پرداخته شده است. بدون داشتن متدلوژی مشخص و دارای اعتبار علمی، نتایج بررسی و تحلیلهای مربوطه، معتبر و قابل تعمیم نخواهد بود. از این رو، روششناسی تحقیق از جمله معیارهای رایج جهت ارزیابی تحقیقات علمی تلقی میگردد. در فصل سوم به تفضیل روش تحقیق، نحوه گردآوری اطلاعات بیان گردید. جامعه آماری و نمونهآماری ذکر شد و ساختار پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفت. در پایان نیز به شیوه تجزیه و تحلیل داده ها و نرمافزارهای مورد استفاده اشاره شد.
فصل چهارم
تجزیهوتحلیل داده ها
۴-۱) مقدمه
تجزیهوتحلیل داده ها فرایندی چند مرحله ای است که طی آن دادههایی که با بهکارگیری ابزارهای جمعآوری داده از جامعه آماری فراهم شده اند خلاصه، کدبندی، دستهبندی و در نهایت پردازش میشوند تا زمینه برقراری انواع تحلیلها و ارتباطات میان این داده ها بهمنظور آزمون فرضیه ها فراهم آید (خاکی، ۱۳۸۷). بهمنظور تجزیهوتحلیل داده های جمعآوری شده، آمار تحلیلی به دو صورت آمار توصیفی و استنباطی مطرح می شود. در این بخش ابتدا با بهره گرفتن از آمار توصیفی، شناختی از وضعیت و ویژگیهای جمعیت شناختی پاسخ دهندگان حاصل می شود و در ادامه در آمار استنباطی این تحقیق به بررسی روابط علی بین متغیرهای موجود در مدل تحقیق پرداخته می شود. در این فصل با بهره گرفتن از روشها و نرمافزارهای (Spss 20, Smart Pls 2) به تجزیهوتحلیل مجموعه ای از داده های نامنظم در قالب اعداد، نمودارها و جداول آماری میپردازیم.
۴-۲) آمار توصیفی
مجموعه ای از روشهایی است که برای سازمان دادن، خلاصه کردن، تهیه جداول، رسم نمودار، توصیف، برقراری ارتباط و تفسیرداده های جمعآوری شده به کار گرفته می شود. روشهای آمار توصیفی به محقق کمک می کند بهراحتی به تعیین و تبیین داده ها یا اطلاعاتی بپردازد که در مورد یک موضوع مشخص گردآوری شده است. منظور از آمار توصیفی، جمع بندی و خلاصه کردن داده ها، برای بهتر نشان دادن آنها به خوانندگان میباشد. آمار توصیفی، آماری است که الگوی پاسخهای افراد نمونه را تلخیص می کند. در این بخش به تشریح آمار توصیفی پاسخ دهندگان به پرسشنامه در جامعه آماری پرداخته می شود.
۴-۲) ویژگی های جمعیت شناختی
درجدول شماره ۴-۱، آمار توصیفی مربوط به مشخصات فردی و جمعیت شناختی پاسخ دهندگان به تفکیک جنسیت، وضعیت تاهل، ﺭﺩﻩ سنی، تحصیلات، شغل، میزان درآمد مورد بررسی قرار گرفته است. همان گونه که داده های جدول نشان می دهند تعداد پاسخگویان مرد بیشتراز پاسخگویان زن بوده و وضعیت تأهل نیز نشان میدهد که پاسخگویان مجرد خیلی بیشتر از پاسخگویان متاهل هستند. بیشتر پاسخگویان نیز در رده سنی ۲۳- ۱۸قرار دارند. اطلاعات مربوط به درآمد نیز نشان میدهد که ۱/۴۴ درصد پاسخگویان، درآمدشان در رده کمتراز۱۰۰۰۰۰۰ قرار دارد.
جدول (۴-۱) ویژگی های جمعیت شناختی نمونه آماری
ابعاد
فراوانی
درصد فراوانی
جنسیت
مرد
۱۲۷
۶/۵۹
زن
۸۶
۴/۴۰
وضعیت تاهل
مجرد
۱۳۴
۹/۶۲
متاهل
۷۹
۱/۳۷
ﺭﺩﻩ سنی
تجارت جهانی که در کارگروه تهیه شده است. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۱)
سند دوم، پروتکل الحاقی است که شامل شرایط و ضوابط مورد قبول ایران و سایر اعضای کارگروه
جهتعضویت ایران درسازمانتجارتجهانیاست که درمذاکرات چندجانبه کارگروهتدوین شده است.
سند سوم نیز عبارت است از توافقات دوجانبه بین ایران و تکتک اعضای کارگروه درخصوص امتیازها و تعهدات مبادلات تجاری کالا و خدمات و دسترسی دو کشور به بازار یکدیگر.
سه سند مذکور در قالب یک مجموعه اسناد الحاقی در مرحله پنجم باید در نشست پایانی کارگروه به تصویب نهایی اعضای کارگروه برسد.
مرحله ششم عضویت دائم ایران در سازمان تجارت جهانی، ارائه گزارش نهایی کارگروه به شورای عمومی سازمان تجارت جهانی و تصویب این گزارش در شورای عمومی یا نشست وزیران است. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۲)
۲-۲-۲-۷ اصول تجارت جهانی
-
- اصل عدم تبعیض و تعمیم بلاشرط که مطابق با این اصل، هرگونه امتیاز بازرگانی و تعرفهای که از سوی یک کشور به هر کشور عضو اعمال میشود، به تمام شرکای تجاری عضو، قابل تعمیم است. تنها استثنای این اصل در مورد همگرایی اقتصادی همانند اتحادیههای گمرکی بین چند کشور میباشد.
-
- استفاده از محدودیتهای کمی در تجارت همچون سهمیهبندی و صدور پروانه واردات ممنوع بوده وحمایت ازصنایع داخلی فقط ازطریق تعرفههای گمرکیشفاف، امکانپذیر است.
-
- کاهش و تثبیت تعرفههای گمرکی و حذف موانع تجاری غیرتعرفهای، مگر در مورد محصولات کشاورزی که با مشکلاتی در پرداختها مواجه هستند.
تصاحب بازار) داشته باشد، ممنوع است.
-
- برقراری سیستم تعرفههای ترجیحی با هدف اعطای امتیازاتتجاری بهبعضی از فرآورده های
کشورهای در حال توسعه، به منظور سادهسازی رقابت محصولات این کشورها با محصولات تولیدی کشورهای صنعتی.
-
- وضع هرگونه مالیات بر کالای وارداتی بیشتر از میزان مالیات برکالاهای ساخت داخل، توسط کشورهای عضو ممنوع است.
-
- اعطای هرگونه وام(کمک بلاعوض)و تخفیف مالیاتی به منظور تشویق کالا، غیرقانونی است.
-
- انجام مشورت در مورد سیاستهای بازرگانی با دیگر اعضا و حل وفصل اختلافات ناشی از روابط تجاری از طریق مذاکره. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۳)
طبق اصول سازمان، تصمیمات سازمان باید با توافق کلیه اعضا و یا حداقل بدون مخالفت هیچ یک از اعضا باشد. بنابراین هیچ تصمیمی را سازمان نمیتواند به کشورهای عضو دیکته کند و هر یک از اعضای کوچک و بزرگ، حق وتو دارند. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۴)
به عقیده سازمان و براساس تئوریهای اقتصادی قابل قبول بازار آزاد، تمام کشورها «بهطور جمعی» از تجارت آزاد بهرهمند میشوند ولی میزان بهرهمندی اعضا متفاوت است. میزان بهرهمندی هر کشور بستگی به قدرت رقابت آن با رقبای خود در بازارهای بینالمللی دارد. اشتغال، تولید و فروش شرکتهایی که قدرت و آمادگی برای رقابت جهانی دارند، افزایش مییابد و در نتیجه اشتغال ملی افزایش مییابد. به طور کلی تولید کشورها و جهان افزایش خواهد یافت. اشتغال از بین نمیرود ولی بعضی از مشاغل که بازدهی ندارند، حذف میشوند و کارکنان این مشاغل به مشاغلی که بازدهی بیشتری دارند، جذب خواهند شد. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۴)
باید توجه داشت که سازمان تجارت جهانی، مانند سایر ارگانهای سازمان ملل، مقررات خاصی در مورد حقوق بشر ندارد و حتی یک بار هم در مقررات سازمان عبارت «حقوق بشر» ذکر نشده است. در نتیجه، تاثیرات ناشی از سیاستهای آن بر درآمد و ثروت شهروندان کشورها مورد توجه سیاسـت
گذاران نیست ولی اگر این مقررات را باصداقت تعبیر کنیم، میتوان گفت که باید فرض بر این داشت که آنها را باید با در نظر داشتن و مراعات حقوق بشر اجرا کند. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۴)
۲-۲-۲-۸ اهداف سازمان تجارت جهانی
در مقدمه موافقتنامه تاسیس سازمان اهداف اساسی گات که عبارتند از، ارتقای سطح زندگی و درآمد، تامین اشتغال کامل، توسعه تولیدوتجارت و بهرهبرداری بهینه ازمنابع جهانی تایید شدهاند. ضمن اینکه
درسازمان جدید، نه تنها اهداف بخشهای کالایی بلکه علاوه بر آن بخش خدمات رانیز شامل خواهد
شد و ضمناً اهداف دیگری برای آن به شرح زیر در نظر گرفته شده است:
-
- ضرورت دستیابی به «توسعه پایدار» با توجه به بهرهبرداری بهینه از منابع جهانی و لزوم حفظ محیط زیست به نحوی که با سطوح مختلف توسعه اقتصادی سازگاری داشته باشد.
-
- تاکید بر لزوم اتخاذ تدابیری در جهت افزایش سهم کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته از رشد تجارت جهانی. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۵)
۲-۲-۲-۹ وظایف سازمان تجارت جهانی
-
- مدیریت و تسهیل عملیات اجرایی و توسعه اهداف موافقتنامه سازمان تجارت جهانی
-
- فراهم کردن امکانات گردهمایی اعضا برای مذاکره و مشورت درباره روابط چندجانبه تجاری
-
- اجرای تفاهمنامهها و مقررات مربوطه در روشهای حل اختلاف
-
- فراهم آوردن مکانیسم بررسی و تجدیدنظر در سیاستهای تجاری
-
- همکاری با صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و موسسات وابسته به آن
نحوه تصمیمگیری درسازمان تجارت جهانی، همان روش معمول درگات است، بهنحوی که هر کشور
عضو، دارای یک حق رای است و اتفاق نظر عمومی منوط به عدم مخالفت رسمی تمام اعضا است. در عین حال، تصمیمگیری نیز با اکثریت آرا اتخاذ میشود. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۶)
۲-۲-۲-۱۰ عضویت در سازمان تجارت جهانی
عضویت در سازمان تجارت جهانی فرآیندی پیچیده و طولانی دارد و با عضویت در دیگر سازمانهای بینالمللی به کلی متفاوت است. الحاق به این سازمان اساسا طی کردن یک فرایند مذاکره است، به این معنا که کشور متقاضی عضویت طی انجام مراحل متعدد، زمانبر و در قالب مذاکرات دوجانبه و چندجانبه باید برای تعیین شرایط عضویت با گروه کاری به توافق برسد و این طور نیست که الزامات استـانداردی وجود داشته باشند و هر کـشور با رعـایت این استـانداردها خـود به خود به
عضویت سازمان پذیرفته شود. اگر اینچنین بود، دیگر به مذاکره احتیاج نبود، آن هم مذاکرهای که گاه
چندین سال بهطول می انجامد. مانند فرایند الحاق چین که ۱۵سال به طول انجامید.(آذری، ۱۳۸۶: ۲۷)
در ماده ۱۲ موافقتنامه تاسیس سازمان تجارت جهانی که به چگونگی الحاق کشورها به سازمان اشاره دارد، تاکید شده است که الحاق هرکشور به سازمان تجارت جهانی باید براساس «شرایط مورد توافق» میان دولت متقاضی و سازمان صورت گیرد. شرایط مورد توافق هم امری است که طی مذاکرات روشن میشود و لذا تا قبل از انجام مذاکرات و تنظیم پروتکل الحاق کشور مربوطه و مشخص شدن تعهدات هرکشور در زمینه گشایش بازار کالا و خدمات خود به روی سایر اعضا، توافقی صورت نخواهد گرفت. در واقع مذاکرات، آغاز فرآیندی است که در نهایت منجر به عقد یک قرارداد بین دولت متقاضی و سازمان میگردد. کلیه موارد و بندهای این قرارداد هم طی مذاکره و براساس توافق تعیین میشود. (آذری، ۱۳۸۶: ۲۷)
اصولی که هر کشور برای عضویت در سازمان تجارت جهانی باید بپذیرد، به قرار زیر است:
- آزادسازی تجارت خارجی
روایی[۱۱] تحقیق
«ابزار سنجش باید از روایی و پایایی لازم برخوردار باشد تا محقق بتواند دادههای متناسب با تحقیق را گردآوری نماید و از طریق تجویز و تحلیل آنها، فرضیههای مورد نظر را بیازماید و به سوال تحقیق پاسخ دهد. ابزار سنجش و آزمودنهای استاندارد معمولا از روایی و پایایی مناسبی برخوردارند از اینرو محققان میتوانند آنها را با اطمینان به کار گیرند، منظور از روایی این است که مقیاس و محتوای ابزار یا سوالات مندرج در ابزار دقیقا متغیرها و موضوع مورد مطالعه را بسنجد یعنی اینکه هم دادههای گردآوری شده از طریق ابزار مازاد بر نیاز تحقیق نباشد و هم اینکه بخشی از دادههای مورد نیاز در رابطه با سنجش متغیرها در محتوای ابزار حذف نشده باشد یا به عبارت دیگر عین واقیعت را به خوبی نشان دهد»(حافظ نیا۱۵۵،۱۳۸۲).
«اعتبار: مهمترین معیار درستی سنجش، اعتبار آن است. یعنی سنجش واقعا سنجش همان چیزی باشد که قصد سنجش آن را داریم. سنجش باید از ثبات هم برخوردار باشد یعنی هر گاهان را دوبار تکرار کنند به همان نتایج برسند این ثبات سنجش را پایایی میگویند. البته وقتی سنجش از اعتبار برخوردار نباشد پایاییان هم مناسبتی نمییابد.»(بیکر۱۳۸،۱۳۸۱).
«در کاربرد متعارف واژه اعتبار اشاره به این نکته دارد که یک سنجه تجربی تا چه حد معنای واقعی مفهوم مورد بررسی را به قدر کافی منعکس میکند. »(ببی۲۸۲،۱۳۸۴).
به طور کلی اعتبار یا روایی یعنی آیا واقعا ما همان چیزی را میسنجیم که مد نظر ماست یا خیر؟ برای افزایش اعتبار سه راه پیش رو داریم که عبارتاند از اعتبار محتوا[۱۲]، اعتبار تجربی یا وابسته به ملاک[۱۳] و اعتبار سازه[۱۴]
اعتبار محتوا خود به دو قمست اعتبار صوری[۱۵]، اعتبار نمونه ای[۱۶] تقسیم میشود. اعتبار تجربی یا وابسته به معیار به دو قسمت اعتبار همزمان[۱۷] و ناهمزمان یا پیش بینی کننده[۱۸] تقسیم میشود. منظور از اعتبار محتوا یعنی اینکه نمونه رفتار مورد نظر تا چه حد معرف مجموعه مرجع مورد نظر ماست. منظور از اعتبار وابسته به معیار و اعتبار پیش بینی یعنی ابتدا آزمون به عمل میآید و بعد پیش بینی میکنیم که آزمون اعتبار دارد یا نه؟
منظور از اعتبار سازه یعنی اینکه آیا در زیمنه تحقیق تئوری یا نظریه پردازی وجود دارد که با این موضوع همخوانی دارد یا خیز؟ در اعتبار صوری، تحقیق حاضر را به تعدادی از داوران نشان میدهیم و از آنها در مورد تحقیق نظر خواهی میکنیم. در مورد اعتبار نمونه ای، یعنی آیا نمونه مورد بررسی معرف هستند یا درست انتخاب شدهاند یا خیر؟(هومن۱۳۷،۱۳۸۱). در این تحقیق نیز به اساتید مرتبط در رشته مراجعه شد و در مورد سوالات پرسش نامه نظر خواهی گردید.
پایایی تحقیق[۱۹]
«پایایی که در مواردی قابلیت اعتماد نیز به آن اطلاق میشود عبارت است از اینکه آیا هر روش خاصی، هر گاه چندین بار در مورد موضوع واحدی به کار برده شود هر بار نتیجه یکسانی به دست میدهد»(ببی۲۷۲،۱۳۸۴).
همچنین «مقصود از پایایی وسیله اندازه گیری آن است که اگر خصیصه مورد سنجش با همان وسیله یا وسیله ای مشابه و مقایسه پذیر با آن تحت شرایط مشابه دوباره اندازه گیری شود نتایج حاصل تا چه حد میتواند مشابه و دقیق باشد و میشود به آن اعتماد کرد وسیله معتبر آن است که دارای ویژگیهای تکرارپذیری و بازیافت پذیری باشد یعنی بتوان آنرا در موارد متعدد به کاربرد و در همه موارد نتایج یکسانی تولید کرد»(ساروخانی۱۴۶،۱۳۸۲).
به منظور افزایش پایایی، چهارم روش داریم که عبارتانداز:« آزمون- آزمون مجدد[۲۰]، دو نیمه سازی[۲۱]، اشکال متوازن[۲۲]، ضریب ثابت[۲۳]، پیش آزمون[۲۴]. در روش آزمون- آزمون مجدد ، آزمون را تکرار میکنیم و نتیجه میگیریم که آیا نتایج همان است یا تغییر میکند. در مورد روش دو نیمه سازی، افراد را به دو نیمه زوج و فرد تقسیم میکنیم و بعد از هر کدام آزمون میگیریم و بعد نتایج را با هم مقایسه میکنیم و ضیب همبستگی آنها را محاسبه میکنیم. در تکنیک اشکال متوازن، گروهی را مشخص میکنیم با گروه اصلی(آزمودنی) مشابه باشد و بعدآزمون ها را میسنجیم. در مورد ضریب ثابت، مانند آزمون، آزمون مجدد است و لیکن آزمون بیش از دوبار تکرار میشود و نتایج با هم مقایسه میشود. در مورد پیش آزمون که یکی از مراحل فرایند تحقیق علمی است که معمولا پس از طراحی ابزارهای سنجش و گردآوری اطلاعات انجام میوشد بدین منظور که وقتی محقق ابزار سنجش و گردآوری اطلاعات را طراحی نمود، لازم است آنرا به صورت آزمایشی به مورد اجرا گذارد. نتایج گردآوری شده بعد از اجرای مرحله پیش آزمون به محقق کمک میکند تا اصلاحات لازم را در بخشها و مراحل گوناگون تحقیق را براورده نماید، آیا نتایج حاصله قادر به ارزیابی فرضیهها و پاسخگویی به سوالات تحقیق میباشد یا خیز»(حافظ نیا۱۵۹،۱۳۸۲)برای سنجش پایایی این تحقیق از روش پیش آزمون(pretest) استفاده شده است به این صورت که ابتدا ۲۵ عدد پرسش نامه پر شد که ضریب پایایی تحقیق ۸/۰ برآورد شده است که بیانگر این مسئله است که پرسش نامه مذکور در این تحقیق از اعتبار بالایی برخوردار است.به منظور سنجش پایایی پرسشنامه از آلفای کرونباخ برای هر کدام از بخشهای پرسشنامه استفاده شد. نتایج در جدول ۳- ۱ آمده است.
جدول (۳-۱): نتیجه شاخص آلفای کرونباخ برای بررسی پایایی پرسشنامه شاخصهای مورد مطالعه
متغیر | آلفای کرونباخ |
سرمایه فرهنگی نهادینه شده (تحصیلات) | ۰.۷۸۲ |
سرمایه فرهنگی تجسم یافته | ۰.۷۵۰ |
سرمایه فرهنگی عینیت یافته | ۰.۷۷۵ |
عقاید مذهبی | ۰.۸۳۴ |
نگرش نسبت به تعدد زوجات | ۰.۹۲۷ |
نتایج نشان میدهد پرسشنامه مربوط به تمام متغیرها دارای پایایی مطلوب بودهاند.
۳-۸ تعریف نظری و عملیاتی متغیرها
در این تحقیق، به طور کلی با دو سری از متغیرها روبرو هستیم. اول متغیرهای وابسته و دوم متغیرهای مستقل در ذیل به هر یک از آنها پرداخته میشود:
تعریف نظری متغیر وابسته تعدد زوجات:
مفهوم تعدد زوجات، همان چندهمسری است که در مقابل تکهمسری، استفاده میگردد. اگرچه «واژهی چندهمسری از حیث ریشهشناسی، چند شوهری یا چند زنی را مشخص نمیکند، اما کاربرد تاریخی و تبادر آن همیشه به مفهوم ازدواج مرد با بیش از یک زن بوده است» (گولد و کلب۵۱۷،۱۹۶۸). لازم به یادآوری است همواره منظور از تعدد زوجات چند زنی نیست بلکه حداقل آن یعنی ازدواج دوم و داشتن همسر دوم در زمان همسر و زوجه اول نیز میتواند مصداق تعدد زوجات باشد. بنابراین، اگر مردی پس از انحلال ازدواج اول در نتیجه طلاق، فسخ و مانند آن مجدداً ازدواج کند مشمول موضوع این پژوهش نیست. البته در اینکه تعدد زوجات، تنها ازدواج دائم را شامل میشود یا خیر، اختلافی است. نظر مشهور این است که تعدد زوجات که به چهار زن محدود شده در ازدواج دائم است، اما محدودیتی در ازدواج موقت نیست (العاملی ۱۳۸۳: ۱۶۵؛ محقق حلی ۱۴۰۳: ۵۱۹؛ نجفی۱۹۸۱: ۸). البته برخلاف نظر مشهور، برخی از فقیهان، تنها ازدواج دائم را برای استیفای عدد شرط نمیدانند بلکه تعدد زوجات را شامل ازدواج موقت هم میدانند (الجبعی العاملی، ۱۴۰۳: ۲۰۶؛ ابن برّاج ۱۴۰۶: ۲۴۳). (به نقل از رضاپور دمیه)
تعریف نظری متغیرزمینه ای میزان درآمد
«مقدار پول دریافتی ماهیانه ای که افراد در ازای ارائه خدمات ناشی از سرمایه گذاریها (بهره، سود، اجاره )بدست میآورند.»(گیدنز۷۴،۱۳۷۴).
تعریف عملیاتی درآمد
میزان هزینه خانوار به طور تقریبی در ماه
میزان درآمد خانواده در ماه
وضعیت منزل مسکونی
- تعریف نظری متغیر مستقل سرمایه فرهنگی
«اصطلاح سرمایه فرهنگی باز نمای جمع نیروهای غیر اقتصادی مثل زمینه خانوادگی، طبقه اجتماعی، سرمایه گذاریهای گوناگون و تعهدات نسبت به تعلیم و تربیت و منابع مختلف بوده که بر موقعیت آکادمیک (علمی یا تحصیلی) تأثیر میگذارد. این اصطلاح همچنین در قیاس با سرمایه اقتصادی و نظرات و قوانین و تحلیل مباحث مربوط به سرمایه داری رواج یافت» (روح الامینی۱۱۶،۱۳۶۸). از سوی دیگر، سرمایه فرهنگی به عنوان صلاحیت در فرهنگ، پایگاهها، ایدهها و گرایشها تعریف شده و اغلب یک ساز و کار مهم در بازار تولید سلسله مراتب اجتماعی در نظر گرفته میشود. بنا بر عقیده بوردیو، سرمایه اقتصادی میتواند برای صاحب خود، سرمایه فرهنگی و اجتماعی نیز باز تولید و ایجاد کند (همان منبع،۱۱۸).
«سرمایه فرهنگی از نظر بوردیو شامل کالاها، مهارتها و انواع دانشها نظیر دانستن موسیقی، هنرهای گوناگون، نوع کالاهای مصرفی و اغذیه مورد استفاده و غیره است که سبک زندگی جزیی از سرمایه فرهنگی است»(ریتزر۷۲۵،۱۳۷۴).
بوردیو سه شکل از اشکال سرمایه فرهنگی را از هم متمایز میکند: ۱- سرمایه فرهنگی تجسم یافته، ۲- سرمایه فرهنگی عینیت یافته، ۳- سرمایه فرهنگی نهادینه شده.
تعریف عملیاتی سرمایه فرهنگی:
سرمایه فرهنگی نهادینه شده: که به صورت اعتبارات یا کیفیات علمی یک فرد شناخته میشود که برای سنجش این سرمایه میتوان مدارک تحصیلی و موقعیت شغلی فرد و خانوادهاش اندازه گیری کرد.
تحصیلات فرد