* وَقالَ عَلَیهِ ٱلسَّلامُ:فِی صِفَهِ ٱلْمُؤْمِنِ، ٱلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ[۱۴۷] فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ.أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً.یَکْرَهُ ٱلرِّفْعَهَ[۱۴۸] وَ یَشْنَأُ ٱلسُّمْعَهَ[۱۴۹].طَوِیلٌ غَمُّهُ،بَعِیدٌ هَمُّهُ،کَثِیرٌ صَمْتُهُ،مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَکُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ[۱۵۰] بِفِکْرَتِه.ضَنِینٌ[۱۵۱] بِخَلَّتِهِ[۱۵۲] سَهْلُ ٱلْخَلِیقَهِ. لَیِّنُ ٱلْعَرِیکَهِ[۱۵۳].نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ ٱلصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ ٱلْعَبْدِ*
و درود خدا بر او، فرمود: (در توصیف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است، سینهاش از هر چیزى فراختر، و نفس او از هر چیزى خوارتر است. برترى جویى را زشت، و ریاکارى را دشمن مىشمارد، اندوه او طولانى، و همّت او بلند است، سکوتش فراوان، و وقت او با کار گرفته است، شکرگزار و شکیبا و ژرف اندیش است. از کسى درخواست ندارد و نرمخو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سختتر امّا در دیندارى از بنده خوارتر است.
موضوع:(علمى، اجتماعى) روانشناسى مؤمن
امام (ع) در مقام تعریف مؤمن شانزده صفت ازاوصاف اورا یاد کرده است تابه این وسیله الگویی برترونمونه ای مثال زدنی ازانسان درجوامع اسلامی ارائه داده باشد.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت؛
الف.استعاره؛
مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِه؛غوطه وردرافکار،فکراستعاره بالکنایه است زیرا افکارو اندیشه(مستارله) به دریا (مستارمنه)تشبیه شده است وپس از حذف دریامستارله یعنی مشبه را با مغمور(غوطه ور) که از لوازم دریا و آب است آورده تا قرینه باشدبرای مستارمنه محذوف. در اندیشه ملکوت آسمانها و زمین و دریافت آیات خدا و بینشى که از آنها کسب مىکند، فرو رفته است.(دردریای اندیشه)
ب. تشبیه؛
نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ؛ (نَفْسُهُ)نفس مومن مشبه مفرد مقیدعقلی به (أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ)سنگ سخت،مشبه به مفرد مقیدحسی تشبیه شده است و نوع تشبیه بلیغ،مفصل و موکّداست
وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ؛(مومن مشبه مفرد مطلق حسی)به عبدذلیل(أذل من العبد)مشبه به مفرد مقیدحسی تشبیه شده است ونوع تشبیه مثل أصلب من الصلد است.
ارادهاش استوار و از سنگ سخت تر است به دلیل شجاعت و پایدارى در راه خدا، در حالى که به خاطر تواضع، و معرفتى که نسبت به قدرت آفریدگار دارد از بردهاى خواتر است.
ج.دراین کلمه کنایاتی به شرح ذیل آورده شده؛
بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ؛کنایه ایماء ازخوشرویی وبرخورد متواضعانه با دیگران است
أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً؛ کنایه تعریض از ظرفیت در تحمل سختی ها و مشکلات ، مقصود امام (ع) آن است که مؤمن این فضیلت را به طور کامل دارد. نفسش از هر چیز خوارتر است، یعنى به خاطر تواضعش در برابر خدا و با توجّه به موقعیّت و ارزش نفس خود که چه قدر به خدا نیازمند است.
طَوِیلٌ غَمُّهُ؛ کنایه تعریض ازغم طولانىاش به خاطر نگرش مداوم بر مرگ و پس از مرگ است که در پیش روى اوست.
بَعِیدٌ هَمُّهُ؛ کنایه تعریض از بلندنظری وبی توجهی به امورناچیزاست .والا همتىاش از آن روست که والا همّتى و دورى از پستیهاى دنیا و توجه به هدف نهایى یعنى سعادت جاودانه اخروى از ویژگیهاى مؤمن است.ورفعت و علو را فقط از خدادرخواست می کند.
مَشْغُولٌ وَقْتُهُ؛کنایه تعریض ازاهمیت مومن به وقت و عمرواین که اوقات اوبیهوده صرف نمی شود وازتمام لحظات استفاده صحیح می نمایدوبه عبارتی اوقات زندگىاش را به عبادت پروردگارش مشغول است.
ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ؛یعنی دربیان حاجت پیش خلق خدا خسیس است وآنگونه است که خداوند متعال فرموده: «حسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ.»بخاطرعفت و حیایشان نادان آن ها ثروتمند می پندارد.بنابراین کنایه تعریض از عزت نفس مومن وابای اواز عرض حاجت به خلق خداست.
سَهْلُ الْخَلِیقَهِ کنایه ایماءاست یعنی نرم خوست، و در طبع او سختگیرى و خشونت وجود ندارد.
لَیِّنُ الْعَرِیکَهِ طبعش رام است، کنایه ایماء از این که در برخورد با دیگران نرم و هموار است. اصل این کلمه: لیّن العریکه آن پوست چرمى است که موقع دباغى نرم بوده و براى دباغ مشکل نباشد.
أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ؛کنایه تعریض ازفروتنی و تواضع اوست. (عرفان؛۱۳۵۸ :۲/ ۲۱۵-۲۱۱)
۴-۰۷۵ نهج البلاغه-حکمت ۳۷۱
*امام (ع) ده جمله فرموده است:
وَقالَ عَلَیهِ ٱلسَّلامُ:لاشَرَفَ أَعْلَى مِنَ ٱلإِسْلَامِ-وَ لاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ ٱلتَّقْوَى-وَ لاَ مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ ٱلْوَرَعِ-وَ لاَ شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ ٱلتَّوْبَهِ-وَ لاَ کَنْزَ أَغْنَى مِنَ ٱلْقَنَاعَهِ-وَ لاَ مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَهِ مِنَ ٱلرِّضَا بِالْقُوتِ-وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَهِ ٱلْکَفَافِ-فَقَدِانْتَظَمَ ٱلرَّاحَهَوَ تَبَوَّأَ خَفْضَ ٱلدَّعَهِ-وَٱلرَّغْبَهُمِفْتَاحُ ٱلنَّصَبِ وَ مَطِیَّهُ ٱلتَّعَبِ-وَٱلْحِرْصُ وَٱلْکِبْرُوَٱلْحَسَدُ-دَوَاعٍ إِلَى ٱلتَّقَحُّمِ فِی ٱلذُّنُوبِ-وَ ٱلشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِئِ ٱلْعُیُوبِ *
و درود خدا بر او، فرمود: هیچ شرافتى برتر از اسلام، و هیچ عزّتى گرامىتر از تقوا، و هیچ سنگرى نیکوتر از پارسایى، و هیچ شفاعت کنندهاى کار سازتر از توبه، و هیچ گنجى بىنیاز کنندهتر از قناعت، و هیچ مالى در فقر زدایى، از بین برندهتر از رضایت دادن به روزى نیست. و کسى که به اندازه کفایت زندگى از دنیا بردارد به آسایش دست یابد، و آسوده خاطر گردد، در حالى که دنیا پرستى کلید دشوارى، و مرکب رنج و گرفتارى است، و حرص ورزى و خود بزرگ بینى و حسادت، عامل بىپروایى در گناهان است، و بدى، جامع تمام عیبها است.
موضوع: (اخلاقى، معنوى، اجتماعى) ارزشهاى والاى اخلاقى
حضرت (ع)دراین کلمه محاسن حرکت و فضیلت های اخلاق بشررا برشمرده وبه اصول رذایل و منشأخصلت ها اشاره فرموده است….( کمره ای ؛۱۳۵۶: ۲۱/ ۴۵۷)
وجوه بیانی وسیمای ادبی حکمت؛
تشبیه؛دراین حکمت مواردی ازتشبیه بلیغ ومفروق به شرح ذیل آمده است؛
لاَ شَرَفَ(مشبه به مفردمقیدبه اعلی ،عقلی) أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ(مشبه مفردمطلق عقلی) ؛ هیچ شرافت و بزرگى بالاتر از اسلام نیست، زیرا که لازمه اسلام شرافت دنیا و آخرت است.
وَلاَعِزَّ(مشبه به مفردمقیدبه اعزّ ،عقلی)أَعَزُّمِنَ ٱلتَّقْوَى(مشبه مفردمطلق عقلی) هیچ عزّتى برتر از پرهیزگارى نیست، چون پرهیزگارى مستلزم همه صفات پسندیدهاى است که عزّت دنیا و آخرت را به همراه دارند، پس این عزّت بالاترین عزّتهاست.
وَلاَمَعْقِلَ(مشبه به مفرد مقیدبه أحسن،حسی) أَحْسَنُ مِنَ ٱلْوَرَعِ ؛و هیچ پناهگاهى محکمتر از پارسایى نیست..
وَلاَشَفِیعَ (مشبه به مفردمقید به أنجح،عقلی)أَنْجَحُ مِنَ ٱلتَّوْبَه(مشبه مفردمطلق عقلی)ِ؛ هیچ شفیعى سودمندتر از توبه نیست. توضیح آن که لازمه توبه کردن، گذشت قطعى از کیفر توبه کننده است در صورتى که در شفاعت دیگر واسطهها نتیجه قطعى نیست.
وَلاَکَنْزَ(مشبه به مفردمقید به اغنی،) أَغْنَى مِنَ ٱلْقَنَاعَه(مشبه مفردمطلق عقلی)ِ؛ هیچ گنجى بىنیاز کنندهتر از قناعت نیست، قناعت به گنج تشبیه شده از آن رو که قناعت فضیلتى است که لازمهاش آرامش نفس و رضایت به آن چیزى است که نصیبش شده و بىنیازى از دیگر چیزهاست. در صورتى که هیچ یک از گنجهاى دیگر دنیا چنین نیستند
وَلامَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَهِ(مشبه مرکب حسی)مِنَ الرِّضَا(مشبه به مفردمقیدبه قوت،عقلی) بِالْقُوتِ؛ هیچ ثروتى براى پیشگیرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نیست، و این جمله نظیر جمله قبلى است. هر کس بر آنچه روزى وى شده، بسنده کند، به آسایش رسیده، یعنى از غم دنیا خواهى و جذب شدن به اهل دنیا آسوده شده است، و در آرامش فرود آمده، یعنى بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است.
«وَ الرَّغْبَهُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِیَّهُ التَّعَبِ» درآن تشبیه جمع است زیرا درآن وَ الرَّغْبَهُ(مشبه مفردمطلق عقلی) به ۱٫مِفْتَاحُ النَّصَبِ(مشبه مفردمقیدحسی)به ۲٫مَطِیَّهُ التَّعَبِ(مشبه به مفردمقیدحسی)تشبیه شده. دلبستگى به دنیا کلید رنج و مرکب گرفتارى است، لفظ: رغبه را براى علاقه به دنیا و لفظ مفتاح را از جهت بازگشودن در رنج براى علاقهمند به دنیا، استعاره آورده است، و همچنین لفظ مطیّه را به اعتبار این که لازمه دنیاخواهى رنج است همان طورى که مرکب سرکش، راکب خود را رنج مىدهد، استعاره آورده است.
«وَالْحِرْصُ وَالْکِبْرُوَالْحَسَدُدَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ»درآن تشبیه تسویه و بلیغ و موکد به کاررفته زیرا وَ الْحِرْصُ وَ الْکِبْرُ وَ الْحَسَد(مشبه متعدد)به یک مشبه به یعنی(دواع)دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوبِ تشبیه شده است. التقحّم یعنى: با سرعت وارد شدن، پس حرص به دنیا باعث ظلم، دروغ، فساد، ترس، بخل و نظایر آن از رذایل است، و کبر و گردنفرازى انگیزه بىانصافى و تواضع نکردن، خودخواهى، بىباکى و عدم بردبارى و نظایر آنهاست، و حسد نیز باعث ظلم، دروغ، فساد در زمین و دیگر گناهان است وحرص، گردنفرازى و حسد انگیزههاى آلوده شدن به گناهانند.
«وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِئِ الْعُیُوبِ »شرّ (مشبه مفردمطلق عقلی) به جَامِعُ مَسَاوِئِ (مشبه به مفردمقیدعقلی) تشبیه شده است(عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۲۲-۱۹)
کنایه؛
مجموع حکمت کنایه تعریض است و هدف از آن هاتشویق به ایجاد فضیلت های هفتگانه فوق می باشد.
۴-۰۷۶ نهج البلاغه-حکمت ۴۷۱
* وَقالَ عَلَیهِ ٱلسَّلامُ: لاَ خَیْرَ فِی ٱلصَّمْتِ[۱۵۴] عَنِ ٱلْحُکْمِ[۱۵۵] کَمَا أَنَّهُ لاَ خَیْرَ فِی ٱلْقَوْلِ بِِالْجَهْلِ ِ*
و درود خدا بر او، فرمود: در آنجا که باید سخن گفت، خاموشى سودى ندارد، و آنجا که باید خاموش ماند سخن گفتن خیرى نخواهد داشت.
موضوع:(علمى، اجتماعى) شناخت جایگاه سخن و سکوت
حضرت(ع)دراین حکمت به دوصفت رذیله اشاره فرموده اند.اول سکوت بیجا درمواردی که لازم است انسان لب به سخن بگشایدوحق را بگوید.دوم سخن گفتن درجایی که انسان نسبت به حقیقت موضوعی جهل داشته باشد…(موسوی ؛۱۳۷۶: ۵/ ۵۳۹)