طرفداران این مکتب جغرافیایی معتقدند در علم جغرافیای شهری، پدیده های گوناگون فضای زندگی را نمی توان به طور جداگانه و مستقل از یکدیگر مطالعه کرد. در واقع در مکتب ساختار گرایی، پدیده های جغرافیایی یا شهری به طور مجزا در کنار هم قرار نمی گیرد. بلکه هر پدیده ی جغرافیایی شهری جزئی از کل ساختاری است و تنها در درون این ساختار می توان آن را تحلیل کرد، زیرا کل ساخت فضای زندگی بر هر پدیده ی جغرافیای شهری اثر میگذارد یا به عبارت دیگر هر موضوع جغرافیای شهری را با توجه به موضوعات و پدیده های دیگر و در درون یک ساخت جغرافیایی می توان بررسی کرد.( شکوئی، ۱۳۸۸۵: ۱۲۳ )
- نظریه رفتار انسانی
این تئوری توسعه و گسترش فضایی- کالبدی شهرها را نتیجه رفتار انسانی می داند و معتقد است که در طی پروسه ی تکاملی، به همان گونه که خود انسان تکامل می یابد، شهرها هم گسترش و توسعه میابند. شهرها به منزله انسان مادینه ای هستند که متولد می شوند، بالغ می گردند، تولید مثل میکنند و بالاخره می میرند.[۶] (استوارت چیپین) یکی از بانیان این نظریه معتقد است برای این که بتوانیم تصویری حقیقی از چگونگی و توسعه شهرها بدست دهیم لازم است تا پروسه ی تکامل اجتماعی انسان را به دقت مطالعه کرده و از خطوط عمده ی آنها برای تعیین آینده که به صورت برنامه ریزی های شهری عرضه می گردند، مدد بگیریم (ادیبی، ۱۳۵۶: ۱۲۰). [۷](دورکیم) تمرکز و تراکم جوامع و اشکال فضایی ناشی از آن را معلول روابط اجتماعی می داند که به نوبه ی خود تأثیری محلی بر روابط اجتماعی دارد. مصنوعات مادی حکم قالبهایی را دارند که ریخته گری اعمال و کنش های ما ناگزیر درون آن انجام میشود. ( افروغ، ۱۳۷۷: ۳۷-۳۵)
- نظریه اقتصادی
بر اساس این دیدگاه، رشد و توسعه کالبدی شهر، محصول و زاده پروسه ی اقتصادی است. این تئوری معتقد است که عامل اقتصادی، بارزترین و اصلی ترین عاملی است که سیما و کالبد شهرها را شکل داده و چگونگی نحوه ی رشد آنها را تعیین می کند. عده ای از محققان معتقدند، نه تنها شهرهای اولیه، بلکه شکل گیری بسیاری از شهرهای قرون وسطای اروپا را نیز باید در قلمرو تجاری آنها جستجو کرد. در این نظریه توسعه کشاورزی تحت تأثیر رشد و توسعه ی شهری قرار می گیرد (شکوئی، ۱۳۸۵: ۱۴۳).
- رشد پیوندی
به دنبال افزایش جمعیت شهری، برای پاسخگوئی به نیازهای جمعیت اضافی شهر باید فضاهای خاصی (اراضی ذخیره) را برای تازه واردان شهری تدارک دید. در این راستا اولین بحثی که برای چنگ اندازی و تسلط مورد نظر قرار می گیرند، دروازه های حصار پیرامون شهرها هستند. برای دستیابی بر این فضای بیرونی به حصار شهر آغاز می شود و شهر به تریج از لاک و حصار خود بیرون می آید. گاهی شهر گامی فراتر می نهد و پس از خروج از حصار، اراضی سبز و خرم روستاهای نزدیک را زیر سلطه و نفوذ خود میگیرد. زمین های اطراف شهر با کمترین بها، از مالکیت روستائیان خارج می شود و پس از برش و منطقه بندی، روی اراضی معاملات پرسود انجام شده، سپس با ساخت مساکنی قشری تازه به بدنه ی شهری پیوند می خورد. اما این رشد ضرورتاً همانند تنه ی درختی نیست که در قشریابی خود هماهنگی و توازن خاصی را نشان بدهد. چه بسا بر اثر فشار جمعیتی و تولیدی، ممکن است شرایطی بر هسته ی شهر تحمیل شود که نتواند به تبع ویژگیهای توپوگرافیک به گونه ای موزون بر گسترش خود تداوم بخشد و با انتقال اضطراری و ناگهانی بخشی از بار سنگین جمعیتی و تولیدی بر اراضی که تازه در اختیار گرفته است، گرهی بر نوار توسعه ی شهری بزند و از هماهنگی گسترش شهری بکاهد( فرید، ۱۳۷۵: ۱۶۱-۱۶۰)