آرایههای ادبی: کعبه، محرم و زمزم با هم تناسب دارند .
۸۶ - گر دیریم خـوانی نـیم، ور کعبه ای دانی نیم
مشغـول خاقانـی نـیم، مقبول خاقـان نیسـتم
واژگان: دیر: خانهای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرها دور است. (فرهنگ لغات) خاقان: لقب پادشاهان ترک و پادشاهان چین. (فرهنگ لغات( توضیحات(۱/۱۰)
معنی و مفهوم: اگر مرا راهب مسیحی اهل دیر بخوانی نیستم و اگر مرا از اهل کعبه(مسلمان) بدانی آن هم نیستم . مشغول سلطنت و پادشاهی و نیز مورد قبول سلطان نیز نیستم .
آرایه های ادبی : واج آرایی حرف « آ» .
۸۷ - یاد جلال الدّین کنم تا سنـگ حیوان گـرددم
خاک درش بالین کنـم تا چوب ثعبان گـرددم
واژگان: ثعبان: مار بزرگ، اژدها. (معین) ، تبدیل شدن چوب به اژدها توضیحات: (۱/۲۳)
معنی و مفهوم: از جلال الدّین اخستان یاد میکنم تا با یاد او قدرت معجزهگری پیدا کنم؛ به گونهای که مانند پیامبر(ص) سنگ برایم جان بگیرد و خدمتکار درگاهش میشوم تا همچون موسی(ع) چوب در دستانم تبدیل به اژدها شود .
آرایههای ادبی: در مصراع اول تلمیح به ماجرای سخن گفتن سنگ در دستان پیامبر(ص) دارد و مصراع دوم تلمیحی است به ماجرای تبدیل شدن عصای حضرت موسی(ع) به مار .
بند هفتم:
کلمات قافیه: خندان ، دندان ، گریبان و …
حروف اصلی قافیه: ا ن
حرف روی : ن
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: بینمش
۸۸ - گردون علم برخوانمش، انجم، سپه ران بینمش
طاس از مه نو دانمـش، پرچم ز کیوان بینمش
واژگان: علم: نشان لشکر، درفش، رایت، بیرق. (معین) سپه ران: رانندهی سپاه، فرماندهی سپاه. (فرهنگ لغات) طاس: قبه مانندی از فلز در گردن نیزه که پرچم را در آن آویزند. (معین) پرچم: دستهه ای مو یا ریشه و منگلهای سیاهرنگ که بر نیزه و علم آویزند. (معین) کیوان: نام کوکب زحل است که در فلک هفتم میباشد و از همهی کواکب اعلی و اعظم است. (دهخدا)
معنی و مفهوم: سلطان جلال الدّین اخستان را آسمان رایت میخوانم (آسمان در بزرگی به منزلهی علم اوست) و ستارگان را به عنوان فرماندهان سپاه او میبینم . ماه نو را به منزلهی طاس نیزهی او و سیّارهی زحل را منگلهها و پرچمهایی تیره رنگ، برای نیزه و علم او میدانم (به دلیل تیرگی رنگ سیّارهی کیوان، منگلههای علم پادشاه را از جنس کیوان در نظرگرفته است).
توضیح: مصراع اول این بیت را با خوانش متفاوت میتوان این گونه معنی کرد:
آسمان علم و بیرق او را حمل میکند و ستارگان سپاهدار و سپاهران او هستند.
آرایههای ادبی: گردون علم اضافهی تشبیهی. گردون ، انجم ، مه نو و کیوان با هم مراعات نظیر دارند. هم چنین علم ، سپه ران، طاس و پرچم نیز دارای مراعات نظیر است . سراسر بیت دارای اغراق است .
۸۹ - ضرغام زَهره گوهرش ، بهرام دهره لشکرش
بینام بهره زاختـرش، فتحی کـه توران بینمـش
واژگان: ضرغام: شیر بیشه، شیر درنده، اسد. (معین) زهره: پوستی است کیسه مانند، چسبیده به کبد و محتوی زردآب (صفرا) ، دلیری، شجاعت، مردانگی. (معین) بهرام دهره: با حربه و دهرهی بهرام (مریخ). (فرهنگ لغات) دهره: حربهی دسته دار مردم گیلان و مازندران که دستهاش از آهن و سرش مانند داس و درغایت تیزی است، شمشیر کوچک دو دمه. (فرهنگ لغات) توران: نام ولایتی است بر آن طرف آب آموی، یعنی ماوراء النهر، چون این ملک را فریدون به تور، پسر بزرگ خود داده بود به توران موسوم شد. (برهان)
معنی و مفهوم: اصل و نژاد اخستان همچون شیر شجاع، دلیر و با جرأت است و سپاهیانش همه شجاع و دلاور هستند و گویی حربهی سیّارهی مریخ (نماد جنگاوری) در دست دارند. امیدوارم از بخت اخستان فتح توران در طالعش باشد .
آرایههای ادبی: ضرغام زهره و بهرام دهره اضافهی تشبیهی . زهره و دهره جناس مضارع دارند .
۹۰ - نپسندم از بخت این قدر، کز دولت او ماحضر
زیر نگین و خطبـه در، بلغـار و خزران بینمـش
واژگان: ماحضر: آنچه حاضر شده، آنچه آماده و حاضر است، غذای حاضری( غذای اندک). (فرهنگ لغات) نگین: گوهر و سنگ قیمتی که بر انگشتری یا زیور دیگر کار گذارند. (معین) خطبه: کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظهی خلق باشد.(ناظم الاطباء) ، کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد (آنندراج)، بر سر منابر دعا و ثنای خیر برای سلطان یا امیر یا خلیفتی در روز عید یا روز جمعه خواندن. (دهخدا)
معنی و مفهوم: اگر برای مدّتی اندک و به صورت ماحضر، بلغار و خزران تحت سیطرهی اخستان نباشد از بخت و دولت او پسندیده نیست ، باید این دو سرزمین نیز جزء متصرّفات وی باشد . ( بلغار و خزران را هم به عنوان ماحضر و غذای اندک برای او مناسب نمیبینم)
توضیحات:
بُلغار: شهر صقالبه در شمال، بسیار سردسیر است، فاصله ی آن از راه بیابان تا آتل که شهر خزر است حدود یک ماه و از بلغار تا ابتدای مرز روم حدود ده منزل است. پادشاه و اهالی بلغار در زمان المقتدر بالله عباسی ایمان آوردند. ( فرهنگ لغات )
خزران : توضیحات (۲/۳۲)
۹۱ - خواهم ز بخت یک دلش، کز عرش بینم منزلش
زرّادخـانه بابلـش، مَربَط خراســان بینمـش
واژگان: زرّادخانه: سلاح خانه، محل اسلحه و مهمّات و ذخایر نظامی. (فرهنگ لغات) مَربَط: جای بستن حیوان، اسطبل. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: از بخت یک دل و مطمئن اخستان میخواهم که منزل شاه را در عرش و بالاترین نقطهی رفعت ببینم و در منزلت به درجهای برسد که سرزمین بابل به عنوان اسلحه خانهی او و سرزمین خراسان نیز انبار غذا و اسطبل اسبان سپاهیان او باشد .
توضیحات :
بابل : در سرزمینی به مسافت پنج میل از محل کنونی شهر حله در کرانهی فرات بوده و این شهر در روزگار آبادی و عزّت خود مهمترین، ثروتمندترین و نیرومندترین جای آسیا بوده و مورّخین آن را در اعداد عجایب هفتگانهی جهان نهادهاند . عظمت این شهر به پایهای بوده است که نام آن بر تمام مملکت اطلاق شده و به این مناسبت آن را کشور بابل نامیدهاند. ( بلاغی ، ۱۳۶۰: ۳۲۵ )
خراسان : خراسان، خورآسان، خوروران ناحیه و ولایت تاریخی « آسیا » در قسمت شرقی ایران، مشتمل بر سرزمینهای واقع در جنوب آمو دریا « جیحون » و شمال هندوکش که از جنبهی سیاسی ماوراء النهر و سجستان و قهستان نیز جزء آن به شمار آمده است … خراسان دورهی اسلامی چهار شهر عمده - نیشابور ، مرو ، هرات و بلخ داشته است که در زمانهای مختلف جداگانه یا مشترکاً پایتخت خراسان بودهاند. ( دزفولیان ، ۱۳۸۷: ۵۵۵ )
۹۲ - لفظم کند گوهر فشان، کز فتح شه یابم نشان
چون گردن گردنکشان، در طوق فرمان بینمش
واژگان: طوق: زیوری که گرد گردن برآرند، گردن بند. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که خبر و نشانهای از پیروزی اخستان میشنوم و گردن بزرگان و سران را در زیر حلقهی فرمان برداری شاه میبینم سخنان من گوهر میافشاند (چون در بارهی فتح شاه سخن میگویم) .
آرایههای ادبی: واج آرایی حرف « ش » .
۹۳ - چون کاسهی یوزش جهان، حلقه به گوش آمد چنان
کز تاج شیر سیستان، نعلیـن سگبـان بینمـش
واژگان: کاسهی یوز: کاسهی گدایی. (فرهنگ لغات) نعلین: تثنیهی نعل، یک جفت کفش. (معین)
معنی و مفهوم: تمام عالم همچون کاسهی گدایی که حلقهای بر خود دارد، حلقه به گوش و غلام اخستان شدند، به گونهای که میبینم از تاج رستم دستان (شیر سیستان) برای نگهبان سگ سلطان، کفش ساختهاند .
نگارش پایان نامه درباره شرح مشکلات دیوان خاقانی هفت ترکیب بند بلند شرح نشده- ...