در انقلاب اسلامی وضع به صورت دیگری بود. اسلام ضمن پذیرش ملت به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر، تلاش نمود که ملتسازی واقعی را تمرین نماید. شهید مطهری معتقد است: «اسلام ملیتهای گوناگون را نه تنها نفی نمیکند بلکه آنان را به عنوان پدیدهای بشری، طبیعی مورد پذیرش قرار میدهد، ولی میکوشد با دعوت به ایمان و تقوی انسان را از اختلافات مادی و ظاهری عبور دهد.» امام خمینی نیز معتقدند «همه در ایران واحد هستند و ما هم خود و هم آنها را ملت واحد میدانیم.» (صحیفه امام، جلد۱۶، ص۱۴۵). بنابراین امام وحدت را به اسلام ارجاع میداد و «وحدت کلمه» را شعار گفتمانی خود برای ملتسازی قرار داد. رهبران انقلاب اسلامی ضمن پذیرش ملت، عنصر پیونددهنده ایرانیان را زبان فارسی نمیدانند بلکه آن را به اسلام ارجاع میدهند. از نظر امام تشکیل ملت بر اساس اسلام میسر است چرا که: «اسلام بزرگ تمام تبعیضها را محکوم نموده است. برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده است و تقوی و تعهد به اسلام تنها کرامت انسانهاست و در پناه اسلام و جمهوری اسلامی حق اداره امور داخلی و محلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی، اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است» (صحیفه امام، جلد ۱۱، ص۵۶). اما ناسیونالیسم منفی را امام اینگونه به چالش میکشند «اسلام آمده است که بگوید همه نژادها با هماند. هیچکدام برهیچ کدام تفوق ندارند. نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترک به هیچ یک از اینها و نه هیچ نژاد بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچکدام تداوم بر دیگری فضیلت ندارد» (صحیفه امام، ج۱۳، ص۸۸). امام معتقد بود که اسلام آمده تا دیوار بین اقوام را بردارد و همه را ذیل توحید جمع نماید؛ «در سالهای اخیری که ملت ایران به تأیید خدای تبارک و تعالی قیام کرد قشرهای میلیونی آنها چه این برادری در یک محیط کوچک مثل ایران، با یک جمعیت کم در مقابل جمعیتها چه اعجازی کرد. این اعجاز همین وحدت کلمه است و اخوت بود. این اخوت و برادری که در ایران پیدا شد و این تحول عظیمی که پیدا شد و همه قشرها را با هم منسجم کرد، برادران اهل سنت را با اهل شیعه، تشیع را با اهل تسنن، وحدت در یک جمعیت محدود در یک کشور محدود به نام ایران با ابرقدرتها چه کرد» (صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۰۱). علاوه بر عرصه نظر در صحنه عمل نیز ملتسازی توسط اسلام را میتوان در عمل دید. همدلی ملی و یا به تعبیر امام(ره) «حس وطندوستی» در جنگ تحمیلی تقویت شد.
جنگ تحمیلی تابلویی تمامنما از تلفیق رفتارهای ملی ـ مذهبی است و برای اولینبار با همت ملت، ذرهای از سرزمین ملی به دشمنان واگذار نشد. جنگ تحمیلی از جهت جغرافیایی ـ قومی در سرزمین های عرب نشین و کردنشین واقع شد. اما برای دفاع داوطلبانه از میهن، همه اقوام ایرانی به میدان شتافتند. به صورتی که از منتهاالیه مرزهای شرقی کشور (زابل) بیش از هزار نفر در جنوب و غرب کشور شهید شدهاند. لذا در جنگ تحمیلی هشت ساله برخلاف جنگهای ایران و روس، همه اقوام ایرانی داوطلبانه به کمک اقوام درگیر در جنگ شتافتند و هزینههای جنگ در بعد جانی و مالی بین آنان تقسیم شد و این مهم فقط در سایه اسلام و ملتسازی توسط اسلام اتفاق افتاده است. بیش از ۹۰ درصد شهدای جنگ علت جبهه رفتن خود را اسلام دانستهاند. بنابراین ملتسازی توسط اسلام باعث حفظ منافع حیاتی کشور شد در حالی که ناسیونالیستها در هیچ میدانی نتوانستند ملت را یکپارچه ببینند.
۵ـ۱ـ ایدئولوژی
یکی از مهمترین کارکردها و شاید مهمترین کارکرد ایدئولوژی حکومت بسیج ملت در راستای حضور در میدانهای دفاع از منافع ملی و حیاتی است. دقت در تهدیدات منافع ملی کشور، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نشان میدهد که در هیچیک از میدانهای دفاع از منافع ملی از حضور مردم خبری نیست. ۱ـ اشغال نظامی ایران در جنگ اول جهانی و قحطی ناشی از آن ۲ـ قراردادهای استعماری نظیر قرارداد ۱۹۱۹ و ۱۹۰۷ ۳ـ کودتای اسفند ۱۲۹۹ ۴ـ اشغال مجدد ایران در جنگ دوم جهانی ۵ـ اخراج پهلوی اول از کشور ۶ـ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حاکمیت انگلیس و آمریکا بر همه شئونات کشور بعد از کودتای مذکور، نشان میدهد که دولت ناسیونالیست در این دوران قدرت بسیجگری ملت جهت حضور در میدانهای دفاع از منافع ملی را نداشته است. تنها نقطه کانونی حضور مردم در دفاع از منافع ملی و مبارزه با بیگانگان ملی شدن صنعت نفت است که آن هم نمیتوانسته است مبتنی بر ایدئولوژی ملیگرایی و ناسیونالیسم باشد، چرا که اگر این بود، همان جماعت باید در فردای کودتای ۱۳۳۲ به میدان میآمدند. آیت اله کاشانی در خصوص حضور مردم در ملی شدن صنعت نفت میگوید: «قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با مصدق به مخالفت پرداختم ملت از دور او پراکنده شد» (علوی، ۱۳۷۶، ص۸). اما در انقلاب اسلامی همه تهدیدات با بسیج ملت حل شد و نوعی خودباوری ملی در عرصه اجتماعی تولید شد که اقتدار ملی را به نمایش گذاشت. ۱ـ مبارزه با تجزیهطلبی در سالهای صدر انقلاب اسلامی عموماً توسط مردم انجام گرفت ۲ـ بعد از خروج بنیصدر از کشور و شهادت رجایی و باهنر مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری مهرماه ۱۳۶۰ از ۱۴ میلیون به ۱۶ میلیون نفر افزایش یافت که نشانگر عمیق شدن روح اسلام انقلابی در کشور بود ۳ـ در قیام مسلحانه مجاهدین خلق و بنی صدر مردم در صحنه دفاع از انقلاب بودند ۴ـ در جنگ هشت ساله ملت حضور تعیین کننده داشت که اگر غیر از این بود امکان ادامه جنگ نبود ۵ـ در تحریمهای شکننده اول انقلاب اسلامی تاکنون ملت همه مشکلات را به جان خریده و اگر شاخص همراهی ملت با حاکمیت در این حوزه را به حضور و مشارکت در انتخابات مختلف ارجاع دهیم این مسئله بهتر قابل درک است ۶ـ حوادث تیرماه ۱۳۷۸ با حضور میلیونی مردم در بیست و سوم تیرماه مرتفع گردید ۷ـ حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ با حضور قاطع ملت در ۹ دیماه فیصله یافت ۸ـ در مسئله هستهای، پایداری ملت و پشتیبانی آنان از حاکمیت موجب به ثمرنشستن آن شد.
بنابراین با مقایسه دو الگوی اسلام و ناسیونالیسم در به میدان آوردن ملت، مشخص میشود که انقلاب اسلامی مبتنی بر ایدئولوژی اسلام تاکنون در هر میدانی با چالش مواجه بوده است با فراخوان ملت مسئله را حل نموده است. اما ایدئولوژی ناسیونالیسم از ۱۲۸۵ تا ۱۳۵۷ از این کارآمدی برخوردار نبوده است. لذا مسائلی مانند جابهجایی قدرت در ایران توسط بیگانگان یا تجزیهطلبی (مانند بحرین) یا واگذاری بخشی از کشور همانند جنگهای ایران و روس و یا قراردادهای یکطرفه و استعماری در جمهوری اسلامی ایران اتفاق نیفتاده است.
۶ـ۱ـ اقتدار ملی
اگر چه کشور ایران هیچ موقع مستعمره نبوده است اما نحوه تعامل قدرتهای بزرگ نشان میدهد که در ۲۰۰ سال گذشته ایران بخشی از سرزمین مورد طمع روسیه، انگلیس و سپس آمریکا بوده است. تحمیل قراردادهای استعماری، انتزاع و اشغال سرزمین، ورود در بلوک بندیها و ائتلافهای مدنظر غرب (سنتو، بغداد) و دخالت آمریکا و انگلیس در همه شئونات کشور بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بخشی از شاخصهای تحقیر ملی است. جنبههای اقتداری پهلوی نیز در خدمت ژاندارمری منطقه بود. بحرین به خاطر واگذاری نقش ژاندارمی در منطقه، مستقل اعلام شد و سرکوب شورشیان ظفار در عمان نیز بخشی از اراده غرب برای ایجاد امنیت در خلیجفارس و مسیر انرژی بود. با انقلاب اسلامی، ایران ابتدا از ژاندارمی غرب در منطقه خارج شد و همه عرصههای نظامی و تکنولوژیکی که توسط کارشناسان و مستشاران غرب اداره میشد به دست ایرانیان افتاد. پس از انقلاب اسلامی، ایران به یک قدرت ملی تبدیل شد که تلاش برای تجزیه یا فروپاشی آنان پس از هشت سال جنگ نتیجه نداد. بعد از جنگ تحمیلی در یک فرایند ۲۰ ساله ایران نه تنها اقتدار ملی را حفظ نمود بلکه اقتدار منطقهای خود را نیز به دست آورد. این اقتدار منطقهای در حالی تحقق یافت که جمهوری اسلامی ایران زیر سنگینترین فشارهای سیاسی، رسانهای، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی بوده است. اگر اکنون درباره افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و… میزی برای مذاکره برقرار و ایران یک ضلع مذاکره نباشد، مسئله مدنظر حل نخواهد شد. نمونه بارز آن همکاری ایران و آمریکا در افغانستان و در جریان فروپاشی نظام طالبان بود. علاوه بر آن، اقتدار ملی، اقتدار نظامی و حرکت در مسیر اقتدار علمی در ایران از جایگاه ویژهای برخوردار است. اقتدار نظامی ایران مبتنی بر ایمان و ایدئولوژی است و در فرهنگ نظامی ایران سلاح نقش دوم را دارد. اما اقتدار نظامی ارتش منظم شاه که بخش اعظمی از سرمایه کشور صرف آن میشد در شهریور ۱۳۲۰ به یکباره فروپاشید. عمق بخشی به جایگاه انقلاب اسلامی در میان ملتهای اسلامی نیز بخشی از این اقتدار است که توأم با عزت و مودت است. الهامبخشی و الگودهی در مبارزه و پیدایش جنبشهای اصیل اسلامی در فردای انقلاب اسلامی نیز بخشی از سرمایه بالقوه و اقتدار انقلاب اسلامی است. اقتدار سیاسی، نظامی و ملی ایران باعث گردیده است تا سیاستهای خاورمیانهای غرب و به ویژه آمریکا در این منطقه با چالش جدی مواجه شود و علیرغم قطع رابطه، بارها آمریکاییها از ایران بخواهند که در خصوص افغانستان و عراق وارد مذاکره شوند.
کنترل بحرانهای اجتماعی که معمولاً در طراحیها یا اقدامات سیاسی و رسانهای غرب ریشه دارد بخشی دیگر از اقتدار نظام جمهوری اسلامی است که معمولاً با تکیه بر مردم حل و فصل میشود. بنابراین اکنون بین ایرانیان موافق و مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران در خصوص این مسئله که ایران از نظر سیاسی یک کشور مستقل است اشتراک دیدگاه وجود دارد و همه مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی نیز قدرت منطقهای ایران را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و در معادلات منطقهای لحاظ مینمایند. اقتدار حال ایران در طول ۲۰۰ سال گذشته بیسابقه است لذا میتوان علت اصلی آن را به اسلام به عنوان مبنای نظام سیاسی ارجاع داد.
۷ـ۱ـ غرور ملی
غرور ملی معمولاً بر اثر دستاورد، پیشینه افتخارآمیز تاریخی، قدرت تأثیرگذاری خارجی یا پیروزی بر دشمن و …تولید میشود. ایرانیان بعد از فروپاشی سلسله افشاریه در قرن هجدهم تا پیروزی انقلاب اسلامی شاخص و پدیدهای که منجر به تولید غرور ملی شده باشد را در کارنامه خود ثبت نکردهاند. واگذاری بخشهای مهمی از کشور در دوره قاجاریه و پهلوی دوم، قراردادهای استعماری، کودتا، اشغال، قحطی و… مهمترین عوامل تحقیر ایرانیان بوده است. پهلوی اول برای احیا این غرور تلاشهای فراوان کرده وی بر این باور بود که احیا غرور ملی ایرانیان در سایه تولید قدرت ملی است و راه چاره را تشکیل ارتش کلاسیک و یکپارچگی ایران میدانست. اگرچه این دو شاخص به جهت راهبردی درست است اما رضاشاه یکپارچگی ایران را با قدرت ارتش به انجام میرساند و غرور قومی و محلی بسیاری از اقوام و ایلات راشکست و سران آنان را نابود کرده به صورت طبیعی شکستن غرور اقوام، موجب رشد غرور ملی نشد که به سان خاکستری زیر آتش ماند و بعد از شهریور ۱۳۲۰ سرباز نمود. مصدق نیز تلاش نمود غرور ملی ایرانیان را احیا کند. وی راهچاره را بیگانهستیزی و تسلط ملت بر منافع خود میدانست اما اشتباهات فاحش وی باعث گردید که از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۸ کمبود و فقر در کشور مستولی شود. علاوه بر فقر، نظام برآمده از کودتا نیز در همه ابعاد به غرب وابسته شد و عملاً ایران به عنوان بخشی از راهبرد دفاعی غرب در مقابل کمونیسم قرار گرفت. شاه تلاش نمود بعد از رشد قیمت نفت کمکهایی را به کشورهای دیگر جهت کسب پرستیژ بینالمللی انجام دهد اما به دلیل ضعف مشروعیت در داخل، نتیجهای از آن نگرفت. تحقیر ملی ایرانیان در سال ۱۳۴۲ با تصویب کاپیتولاسیون به اوج خود رسید که زمینهساز ظهور انقلاب اسلامی شد. در جمهوری اسلامی تفسیری از اسلام ارائه شد که قطببندی حسینی ـ یزیدی را به تصویر میکشید و ذلتناپذیری امام حسین همچون تابلویی گویا در همه بحرانهای ملی مدنظر قرار گرفت. جنگ هشتساله، ترورهای گسترده، تحریم اقتصادی، هجمه مستقیم نظامی غرب، ایجاد تردید در نام خلیجفارس و پرونده هستهای هیچکدام تاکنون نتوانستهاست غرور ملی ایرانیان را خدشهدار کند. تصرف سفارت امریکا به عنوان ابرقدرت جهانی، تأثیرگذاری و مرجعیت در منطقه اسلامی، دستاوردهای متعدد علمی و خصوصاً هستهای، هماوردی با قدرتهای بزرگ و حمایت از محرومین و مستضعفین جهان از جمله مواردی که در ارتقا غرور ملی ایرانیان مؤثر واقع شده است. اکنون ایرانیان بر این باورند که ۳۵ سال در مقابل پیچیدهترین هجمههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی غرب یک تنه ایستادهاند و این ایستادگی را به نصرت الهی ارجاع میدهند که این باور نیز واجد تولید غرور ملی است. این غرور توسط امام خمینی با بار ارزش مثبت مفهومسازی شد. وی در پایان جنگ این غرور را «غرور مقدس» نامید.
۸ـ۱ـ قدرت انطباق سازگاری هویتی
لیبرال ناسیونالیستهای صدر مشروطه و روشنفکران عصر پهلوی اول، بر این باور بودند که سنت و مدرنیته دو مقوله مجزا و ناسازگار هستند و لازمه رسیدن به تمدن امروزی عدول از سنتها و ارزشهای دینی است و سالها برای این مهم تلاش نمودند. پوشش زنان و لباس روحانیت را مانع ورود به سیستم بورکراسی و دیوان سالاری میدانستند و حدود و احکام دینی و فقهی را ریسمانی به دست و پای زندگی امروزی قلمداد میکردند و برای تحقق جامعه و دولت مدرن تا مرز سرکوب، قتل و زندانی کردن مذهبیون پیش رفتند. حتی در انقلاب مشروطه نوعی سردرگمی بین علمای شیعه به چشم می خورد که منجر به اتخاذ مواضع ناهمسو گردید. امام خمینی اثبات نمود که میتوان در عصر حاضر علاوه بر تکیه بر اسلام و مبنا قراردادن آن در عرصه سیاست و حکومت، شاخصهای حکومتی مدرن را نیز در دولت سازی لحاظ نمودکه مجلس، انتخابات، مشارکت سیاسی، دانشگاه، سینما، نهادهای دیوان سالاری جدید، پیوستن به نهادهای بینالمللی و تبعیت از حقوق بینالملل، تأکید بر تکنولوژی و رفاه ملی، طراحی مکانیسمهایی برای انتخاب تمام ارکان نظام توسط مردم، نمونههای آن است. بنابراین اسلام با نمادها و دستاوردهای مدرنیته مخالف نبود، بلکه در تلاش بود تا ماهیت حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه مظروف مدنظر قرار گیرد تا تفاوت ماهوی انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر محفوظ بماند. ناسیونالیستها، اسلام و مدرنیسم را دو مقوله ناسازگار و ناهمسو میدانستند اما انقلاب اسلامی ضمن به رسمیت شناختن مؤلفههای اصلی مدرنیته تلاش نمود از تجربه غرب استفاده نماید و با بومیسازی دستاوردهای غرب (بومی سازی مجلس توسط شورای نگهبان) بین اصول و چارچوبهای دینی و رهیافتهای جدید بشری هماهنگی و همسویی برقرار کند. پذیرش جمهوری اسلامی به جای حکومت اسلامی توسط امام خمینی و گنجاندن آن در قانون اساسی مهمترین شاخص پذیرش مدرنیته در جمهوری اسلامی ایران است. لذا باید حفظ هویت ملی، دینی، قومی و مدرن ایرانیان را از مهمترین علل استمرار نظام جمهوری اسلامی در ایران دانست.
ناسیونالیستها در طول حاکمیت ۷۲ ساله خود بر ایران، هیچگونه تلاشی جهت حفظ ارزشهای اسلامی نداشتند. به تعبیر دیگر اندیشهای که بتواند ضمن حفظ ارزشهای قالب در جامعه ایران، مسیر شکوفایی علمی، فنی و اقتصادی را فراهم کند وجود نداشت. معمولاً نهادسازیها جهت مقابله با ارزشهای دینی صورت میگرفت. ایجاد فراموشخانه، کانون بانوان، فرهنگستان زبان، دانشگاه، مراکز فرهنگی و… در راستای تضعیف حوزه دینی جامعه بود. درگیر شدن با مسئله حجاب، ایجاد شرایط سختگیرانه بر روحانیت و کاهش جدی روحانیت در کشور، پوشاندن کت و شلوار و کلاهپهلوی به آنان در ادارات و… بخشی از این تقابل و ستیز بود. روحانیت تراز اول تشیع در ایران فقط به شرط عدم دخالت در سیاست و مشغول بودن به درس و بحث فقهی و حوزوی محترم بودند. بهائیت به عنوان یک جریان دینیِ انحرافی در تراز اسلام، به رسمیت شناخته میشد و… اما در دوران حاکمیت اسلام مکانیسمهایی طراحی شده که بتوانند بین مطالبات ملت در عصر حاضر و اصول و فروع دین تعامل برقرار نماید. مقتضیات زمان در نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک اصل در شعاع نگاه طراحان حکومت مدنظر بوده است. بنابراین اگر ملت را پایه حکومت بدانیم و محتوی حکومت را به اسلام ارجاع دهیم، در نظام جمهوری اسلامی با مکانیسمهایی مواجه میشویم که این تعادل را برقرار مینمایند. مجمع تشخیص مصلحت نظام مهمترین رکن در این باره است که میتواند در راستای منافع ملی و حقوق ملت، برخی از احکام و حدود را کمرنگ نماید. این مجمع معمولاً در اختلاف بین شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی به نظر مجلس رأی میدهد که معنی و مفهوم آن عدول از حدود شرعی برای حفظ حقوق یا حل معضلات ملت است. شورای نگهبان که گمشده انقلاب مشروطه محسوب میشود از دیگر مکانیسمهایی است که بین اسلام و خواستههای نمایندگان ملت حکم می کند. تأکید بر استمرار انقلاب اسلامی علیرغم نهادسازی و شکلگیری نظام سیاسی نشان میدهد که در عرصه نظر و حتی عرصه عمل، بین جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی تفاوتهایی وجود دارد. جمهوری اسلامی وظایف حقوقی و ساختاری و حقوقی ملی را دنبال میکند، اما انقلاب اسلامی افقها و آرمانهای تمدنی و جهانی اسلام را در شعاع نگاه خود دارد. تفکیک چیستی نظام جمهوری اسلامی به دو ماهیت حقیقی و حقوقی توسط رهبر انقلاب اسلامی نیز نشان از چارچوبند بودن ظرف و مظروف دارد که ظرف جمهوری اسلامی از عناصر وابسته به ملت ـ کشور اخذ شده است و مظروف آن برگرفته از ارزشها و آرمانهای دینی است.
راهاندازی شبکههای رادیویی و تلویزیونی محلی در سراسر کشور مکانیسمی است که کثرت در عین وحدت ایرانی را در بعد فرهنگی، زبان و رسومات به رسمیت میشناسد و با برگزاری جشنوارههای مختلف فرهنگی ـ قومی از حذف فرهنگ و رسوم محلی اقوام پیشگیری می کند. بنابراین جمهوری اسلامی هم بر آوردهای ملی پای میفشارد و هم دستاوردهای تمدن اسلامی را همسو با آوردهای ملی معرفی می کند.
۹ـ۱ـ قدرت و نفوذ منطقهای
ایرانیان از زمان کریمخان زند تا انقلاب اسلامی هیچگونه نفوذ یا تهاجم به خارج از مرزها نداشتهاند. علت اصلی آن تضعیف تدریجی و عقبماندگی کشور در سراسر دوران قاجاریه بوده است. در طول دوران قاجاریه و پهلوی اول، ایران هیچ راهبردی برای نفوذ در منطقه نداشته است. البته علت اصلی آن وجود کشور مسلمان، بزرگ و یکپارچه عثمانی در غرب و جنوب، روسیه در شمال و انگلستان در شرق (هند و پاکستان) بوده است. به تعبیر دیگر ایران ضعیف، بین قدرتهای فایق جهانی گرفتار آمده بود و هر روز توطئهای برای منابع یا تمامیت ارضی آن صورت میگرفت. تنها نشانههای نفوذ منطقهای ایران در سالهای قبل از انقلاب اسلامی مربوط به پهلوی دوم است. زمانی که قیمت نفت افزایش یافت، شاه که از عدم مشروعیت داخلی رنج می برد تلاش نمود با کمک به برخی کشورهای مسلمان و فقر، تصویری از یک قدرت منطقهای را به نمایش گذارد؛ اما رابطه با اسرائیل و قرارگرفتن در ائتلافها و اتحادهای طرفدار غرب مانع تولید چنین تصویری از وی میشد. مشخصترین اقدام فرامرزی پهلوی دوم سرکوب شورشیان ظفار در عمان بود که آن هم در راستای ژاندارمی منطقه و تأمین امنیت انرژی برای غرب ارزیابی میشود. با انقلاب اسلامی ،ایران از یک کشور وابسته و ژاندارم به یک قدرت ملی تبدیل شد و پس از پایان جنگ توانست خود را به یک قدرت منطقهای ارتقا دهد. اکنون در عرصه بینالملل پذیرفته شده است که ایران یک قدرت منطقهای است، علاوه بر نفوذ در بخشی از جریانات اسلامی، با اکثر نخبگان دینی جهان اسلام مرتبط است. از نگاه غرب و رقبای منطقهای، اکنون مسائل کشورهایی مانند عراق، سوریه، افغانستان، فلسطین، لبنان و… بدون حضور ایران قابل رفع نیست. پس از سرنگونی دولت صدام حسین در عراق توسط غرب، جریانات همسو با ایران محور اداره این کشور شدند و این جایگزینی نوعی هماوردی ایران و امریکا در عراق بود. امریکا به عنوان دشمن بارها در خصوص مسائل افغانستان، عراق و حتی سوریه از ایران برای حل مسئله کمک خواسته است. از نگاه غرب و اسرائیل، ایران محور جریان ضد صهیونیستی در جهان محسوب میشود. بسیاری از اندیشمندان جهان اسلام جهت همایشهای بینالمللی به صورت مستمر به ایران رفت و آمد دارند. کنفرانس بینالمللی انتفاضه فلسطین، کنفرانس وحدت اسلامی، تقریب مذاهب، بیداری اسلامی و… از جمله بخشی از مدیریت جمهوری اسلامی ایران در منطقه است. ایران توانسته است برای بسیاری از طرحهای غرب برای ایجاد تغییرات در ژئوپولتیک خاورمیانه مشکلساز باشد. ناکامی طرحهایی چون «خاورمیانه جدید»، «خاورمیانه بزرگ» و سازش در مسئله فلسطین، بخشی از قدرت منطقهای ایران محسوب میشود.
۱۰ـ۱ـ قدرت بسیج اجتماعی
ناسیونالیستها هیچ موقع نتوانستند ملت را برای اهداف مدنظر بسیج نمایند. در بزنگاههای مهم حیاتی کشور همیشه مردم غایب صحنه بودند. در شهریور ۱۳۲۰، دو جنگ جهانی و اسفند ۱۲۹۹، نظام مستقر نتوانست ملت را در مقابل تهدیدات بسیج نماید. در دوران دو قطببندی روس ـ انگلستان، ایران یا به دنبال یکی از آنان بود یا به دنبال نیروی سومی میگشت (فرانسه، آمریکا) که با تکیه بر آنان به توازن قوا دست یابد. با انقلاب اسلامی، اصل نه شرقی و نه غربی مبتنی بر اصل قرآنی «نفی سبیل» به عنوان راهبرد تعامل با قدرتهای بزرگ قرار گرفت و در مواجهه نظام سیاسی با قدرتهای بزرگ توازن قوا با حضور ملت در صحنههای مختلف سامان مییافت. این در حالی است که رهبران انقلاب اسلامی برای بسیج اجتماعی، هنوز از اصل «جهاد» نیز استفاده نکردهاند. در پیشامدهای سیاسی، مانند حمایت از ملتهای مسلمان در مقابل حاکمان، روز قدس، ۱۳ آبان، ۲۲ بهمن و بحرانهای اجتماعی همانند سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ اصل تمامکننده مردم بودهاند. میدانداری مردم و حضور و مطالبه آنان در برخی صحنهها به صورتی است که حکومت نیز نمیتواند مسیرهای طیشده را کند یا متوقف نماید. مطالبه هستهای نمونهای از بالارفتن توقعات اجتماعی نسبت به حاکمیت است. مشارکتهای سیاسی غیرتودهای همچون انتخابات نیز نشانگر قدرت بسیجگری حاکمیت است. به صورتیکه مشارکت سیاسی ایرانیان معمولاً از میانگین جهانی بالاتر است. بنابراین در مقایسه دو الگوی بسیجگر میتوان مشاهده کرد که اسلام و رهبران مذهبی نسبت به ناسیونالیسم و رهبران آن قدرت بسیجگری برتری دارند. حتی ناسیونالیستهای ناهمسو با دولت پهلوی همانند جبهه ملی و نهضت آزادی از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۷ نتوانستند ملت را در مقابل نظام پهلوی بسیج نمایند. اما با ورود امامخمینی، روحانیت شیعه و شبکه مساجد به مبارزه، روند فروپاشی نظام مستقر تسریع گردید.
قدرت بسیجگری ایدئولوژی مستقر در بحرانهای ملی:
ایدئولوژی حاکم | مصادیق بحران ملی | قدرت بسیجگری ایدئولوژی | حفظ منافع ملی | ملاحظات |
ناسیونالیسم | جنگ اول جهانی (اشغال ایران) | ــ | ــ | |
کودتای ۱۲۹۹ | ــ | ــ | ||
جنگ دوم جهانی (اشغال) | ــ | ــ | ||
اخراج پهلوی اول | ــ | ــ | ||
اعلام خودمختاری کردستان و آذربایجان | + | + |