فارابی در «آراء اهل المدینه الفاضله» پس از تشبیه مدینه به ارگانیسم بدن میگوید: «کل جمله کانت اجزاؤها مؤتلفه منتظمه مرتبطه بالطبع» بین اجزاى مدینه، ائتلاف و انتظام و ارتباط طبیعى وجود دارد و در این ارگانیسم، نظام سلسله مراتبى حاکم است. همانطور که در انسان، نخست قلب موجود میشود و سپس قلب، سبب تکوین دیگر اعضاى بدن میگردد و سبب حصول قوّتهاى اعضاى بدن و تنظیم مراتب آنها میشود و هر گاه عضوى از اعضاى تن مختل گردد، او است که مدد میرساند تا آن اختلال بر طرف شود، رئیس مدینه نیز این چنین است که ابتدا او موجود میشود. سپس او سبب تکوین مدینه و اجزاى آن میگردد و سبب حصول ملکات ارادى است که اجزا را تنظیم و نظام آنها را مرتب میگرداند. وى به مثابه قلب است که اگر عضوى از اعضاى مدینه مختل شود، به واسطه او آن اختلال مرتفع میشود.
جالب است که فارابى در رساله «فى اعضاء الحیوان» بر عکسِ «آراء اهل المدینه الفاضله» ساختار سلسله مراتبى مدینه را مفروض گرفته و ساختار ارگانیسم حیوانات را به آن تشبیه میکند. معلم ثانى با درایت همه جانبه خویش متوجه اشکالات احتمالى نظریه ارگانیسم خویش است. لذا با بیان خمیر مایههاى ارتباط وانسجام اعضاى ارگانیکى مدینه میگوید: «اجزا و مراتب مدینه، به واسطه محبت بعضى با بعضى دیگر، مرتبط شدهاند و پیوند خوردهاند و از راه عدالت و اعمال عادلانه، محفوظ و باقى میمانند. این محبت گاهى طبعی و گاهی نیز ارادی است که نوع ارادی آن سه قسم می باشد[۹۳]:
-
- محبت ناشى از اشتراک در فضیلت.
-
- محبت ناشى از منفعت.
-
- محبت ناشى از لذت.
و بر این اساس، عدالت تابع محبت است و محبت در مدینه فاضله، نخست بهخاطر اشتراک در فضیلت است که از آن اشتراک، در آرا و افعال به وجود میآید. فارابى در «فصول منتزعه» آرا و افعال مشترک را در سه امر ذیل مى داند:
الف) اشتراک نظر در مبدأ.
ب)اشتراک نظر در معاد.
ج)اشتراک نظر در مقطع بین مبدأ و معاد.
سپس او نتیجه این سه اشتراک را به وجود آمدن محبت بعضى به بعض دیگر میداند و میگوید: چون انسانهاى یک جامعه ساختارى، در یک اجتماع و مسکن واحد، در جوار هم به سر میبرند، به یکدیگر نیازمند میشوند و برخى براى دیگرى سودمند هستند. از این طریق، یعنى به خاطر منفعت، هم بین افراد و اجزاى ساختارى مدینه محبت ایجاد میشود و از آن جهت که اشتراک در فضایل دارند، براى هم دیگر سودمند هستند و بعضى براى بعضى دیگر، موجب لذت میشوند. این لذت هم موجب محبت است. در نتیجه، «فبهذا یأتلفون و یرتبطون»؛ یعنى از این طریق، ائتلاف و ارتباط ساختار بین اجزاى مدینه بیشتر میشود. در «آراء اهل المدینه الفاضله» محورهاى مشترک براى قوام مدینه فاضله و اجزاى آن در نه مورد معرفى شده است.
بنابراین، ساختار نظام سیاسى فارابى به شکل ارگانیستى است و در آن، اجزا به صورت سلسله مراتب وجود دارند که در رأس آن، رئیس و زمامدار و امام قرار دارد. بعد از او «طبقه متوسط»، که در حقیقت، نهادهاى حکومتى هستند، و در مرتبه سوم، توده مردم قرار دارند که در بین مردم، گروههاى مخالف و نخبگان فکرى وجود دارند «المدینه الفاضله التى قوامها برئاسه واحده ترأس فقط ولاتخدم اصلاً ولایرئس احد غیره و منها طوائف تخدم فقط ولاترأس و طوائف متوسطه تخدم ذلک الواحد و ترئس مَن دونها»؛ یعنى ساختار مدینه فاضله به صورت سه طبقه و مرتبه است[۹۴]:
-
- طبقه رؤسا: کسانى که ریاست برتر دارند و کسى بر آنها ریاستى ندارد.
-
- طبقه خدمتگزاران: کسانى که فقط خدمت میکنند وهیچ نوع ریاستى ندارند.
-
- طبقه متوسط: کسانى که زیر دست رؤسا و رئیس مرؤسان بعد از خود هستند.
با عنایت به این موارد، بررسی سطوح مختلف رهبری جامعه از نظر فارابی اهمیت فراوان می یابد. پیش از این، در بحث اَشکال حکومت، بیان شد که به تعداد اَشکال حکومت، رهبرى نیز وجود دارد و در مقدمه این بخش نیز گذشت که رهبرى، مهمترین رکن در ساختار نظام سیاسى است که در بالاى هرم قدرت سیاسى قرار میگیرد. بنابراین تلاش می شود تا انواع سطوح رهبری از منظر معلم ثانی تشریح و تبیین گردد:
نوع اول رهبری: رییس اول
«ریاست اولی» یکى از اَشکال حکومت فردى است که در هر سه سطح نظام سیاسى، یعنى «نظام سیاسى مدینه»، «نظام سیاسى امت» و «نظام سیاسى معموره» قابل تحقق است و در رأس آن، نوعى از رهبرى قرار دارد که از حاکمیت برتر برخوردار است و با تعابیرى از قبیل «ملک مطلق»، «فیلسوف»، «امام»، «واضع نوامیس» و «رئیس اول» معرفى شده است. چنین رئیسى یک انسان استثنایى است که با عوالم بالا در ارتباط است و از دو امر فطرى و طبعى و ملکات و هیئات ارادى بهره گرفته، مراحل کمال را پیموده و کامل شده است و به مرتبه عقل بالفعل و معقول بالفعل رسیده است، قوه متخیلهاش بالطبع به نهایت کمال خود نایل آمده، و در همه حالات خویش آمادگى دریافت فیوضات وحیانى را از طریق «عقل فعال» دارد و مورد عنایت الهى است. «وکان هذا الانسان هو الذى یوحى الیه فیکون اللّه عزوجل یوحى الیه بتوسط العقل الفعال فیکون ما یفیض من اللّه تبارک و تعالى الى العقل الفعال یفیضه العقل الفعال الى عقله المنفعل بتوسط العقل المستفاد ثم الى قوّته المتخیله فیکون بما یفیض الى عقله المنفعل حکیما و فیلسوفا و متعقلاً على التمام و بما یفیض منه الى قوّته المتخیله نبیا منذرا». چنین انسانی از آن نظرکه فیوضات را از طریق عقل فعال به واسطه عقل مستفاد و عقل منفعل دریافت میکند، حکیم و فیلسوف و خردمند و متعقل کامل نامیده میشود و از آن نظر که فیوضات عقل فعال به قوه متخیله او افاضه میشود، داراى مقام «نبوت» و انذار است. فارابى براى رئیس اول، خصال و شرایطى قائل است و در «فصول المدنی» آن شرایط را چنین بیان میکند[۹۵]:
-
- حکیم باشد.
-
- از تعقل تام برخوردار باشد.
-
- از جوده اقناع برخوردار باشد.
-
- از جوده تخییل بهرهمند باشد.
-
- قدرت بر جهاد داشته باشد.
-
- از سلامت بدنى بهرهمند باشد.
البته در «سیاسه المدنیه» و «آراء اهل المدینه الفاضله» همین شرایط با تغییراتى بیان شده است. معلم ثانى پس از ذکر این شرایط، براى رئیس اول، قائل به ویژگیها و اوصافى به شرح ذیل است[۹۶]:
-
- تام الاعضاء باشد و قوّههاى او در انجام کارها توانمند باشد.
-
- خوش فهم و سریع الانتقال باشد.
-
- خوش حافظه باشد و آن چه میفهمد و میبیند و میشنود و درک میکند، به حافظه بسپارد.
-
- هوشمند، و با فطانت و قادر به ربط مطالب و درک روابط علّى باشد.
-
- خوش بیان باشد و زبانش از گویایى لازم برخوردار باشد.
-
- دوستدار تعلیم و تعلم باشد.
-
- در خوردن و نوشیدن و منکوحات حریص و آزمند نباشد و از لهو و لعب، طبعا به دور باشد.
۸٫٫کبیر النفس و دوستدار کرامت باشد.
-
- دوستدار راستى و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویى باشد.
-
- بى اعتنا به درهم و دینار و متاع دنیا باشد.
-
- دوستدار عدالت و دشمن ظلم و جور باشد.
-
- شجاع و مصمم و از اراده قوى برخوردار باشد.
- بر نوامیس و عاداتِ مطابق با فطرتش تربیت شده باشد.