خداونددرقرآن می فرماید:
الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُون [۳۱۴] ؛ همانها که دین و آیین خود را سرگرمى و بازیچه گرفتند و زندگى دنیا آنان را مغرور ساخت امروز ما آنها را فراموش مىکنیم، همان گونه که لقاى چنین روزى را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند.
حب دنیا، سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند.[۳۱۵] آنها ملاقات پروردگار را در روز قیامت از یاد بردهاند و فراموش کردهاند که روز قیامتى هم وجود دارد و در آن روز انسانها با خداى خود ملاقات خواهند کرد و سزاى عمل خود را خواهند دید. فراموش کردن آنها هم از روى غفلت حقیقى نیست بلکه آنها نیز به روز قیامت ایمان داشتند ولى با فنا شدن در دنیا و مادیات آن را از یاد بردند.[۳۱۶]
دراین آیه پس از این که سبب خطای آن ها را که فراموشی بوده ذکر می کند در ادامه به مورد دیگری نیز اشاره می کند وآن هم محرومیت از الطاف خداوندی است.
” نسیان” در این آیه درمورد خداوند به معناى فراموشى نیست؛ چون خداوند چیزى را فراموش نکرده و از حال کسى غافل نمىشود، بلکه معنایش این است که همان طورى که اینها در دنیا ما را فراموش کردند ما نیز امروز به لوازم زندگیشان نمىپردازیم.[۳۱۷]
در ضمن از این آیه استفاده مىشود که نخستین مرحله خطاوحتی گمراهى آن است که انسان مسائل سرنوشتساز خود را جدى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند این موضوع سرانجام به کفر مطلق و انکار همه حقایق منتهى مىشود.[۳۱۸]
۲-۲- الف) سبب عدم تشخیص راه درست
درقرآن چنین آمده است : «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا *وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى؛[۳۱۹]ولى شما زندگى دنیا را مقدم مىدارید* در حالى که آخرت بهتر و پایدارتر است!
“ تُؤْثِرُونَ ” مصدر” ایثار” که فعل” تؤثرون” از آن مشتق است به معناى برگزیدن و انتخاب کردن و ترجیح دادن است. در این آیه از مطلب قبلى اعراض و خطاب را به عموم بشر نموده، مىفرماید حقیقت همان است که رستگارى در تزکى و یاد پروردگار است، ولیکن شما انسانها در پى پاک شدن نیستید و بر اساس دعوتى که طبع بشرى شما دارد شما را به تعلق تام به دنیا و اشتغال به تعمیر آن و ترجیح آن بر زندگى آخرت مىخواند.
“ وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى” کلمه" ابقى- باقىتر” معمولا در مقایسه بین دو چیز استعمال مىشود که عمر یکى بلندتر از دیگرى باشد، مىگویند این باقىتر و با دوامتر است، و زندگى آخرت چنین نیست که از زندگى دنیا با دوامتر باشد، بلکه زندگى آخرت الى الابد باقى است، پس این سؤال پیش مىآید که چرا در این آیه فرموده زندگى آخرت باقىتر و بهتر است؟
جواب این است که: مقام آیه مقام ترجیح دادن یکى از دو زندگى دنیا و آخرت بر دیگرى است و در این ترجیح همین مقدار کافى است که آخرت خوبتر و باقىتر نسبت به دنیا باشد و براى ترجیح لازم نیست که زندگى آخرت ابدى هم باشد، هر چند که ابدى و باقى هم هست.[۳۲۰]
مسلماً براى افراد مؤمن این محاسبه قرآنى که در آیات فوق آمده در مقایسه دنیا با آخرت که مىگوید:” آخرت بهتر و پایدارتر است” کاملا روشن است؛ اما با این حال چگونه انسان مؤمن در بسیارى از اوقات این علم و آگاهى خود را زیر پا مىگذارد و آلوده گناهان و جرائمى مىشود؟! پاسخ این سؤال یک جمله است و آن غلبه شهوات بر وجود انسان، و سرچشمه غلبه شهوات نیز حب دنیا است.حب دنیا اعم از حب مال، مقام، شهوت جنسى، تفوقطلبى، برترى جویى،تنپرورى، انتقامجویى و مانند اینها، گاه چنان طوفانى در روح انسان ایجاد مىکند که تمام معلومات او را بر باد مىدهد و حتى گاه حس تشخیص او را از میان مىبرد، و در نتیجه حیات دنیا بر آخرت مقدم مىدارد.[۳۲۱] پس این افراد، زندگى دنیا را بر آخرت و براى آن کار می کنند و آن را آباد مىنمایند ولی درباره آخرت فکر و اندیشه نمی کنند.
۳-۲- الف) دنیا گرایی سبب اعتماد به ظن وفقدان علم
قرآن کریم دراین زمینه چنین ذکر می کند:
وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ[۳۲۲] ؛ آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست گروهى از ما مىمیرند و گروهى جاى آنها را مىگیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمىکند!» آنان به این سخن که مىگویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مىزنند (و گمانى بىپایه دارند)!
مشرکین گفتند حیاتى نیست مگر همین حیات دنیایى ما که با آن در دنیا زندگى مىکنیم، پس لایزال بعضى از ما یعنى سالخوردگان مىمیرند، و بعضى دیگر یعنى اخلاف و نسلهاى جدید زنده مىمانند، و ما را جز دهر و روزگار کسى هلاک نمىکند، این گذشت زمان است که هر نویى را کهنه، هر سالمى را فاسد و هر زندهاى را آماده مرگ مىسازد، پس مساله مرگ عبارت از انتقال از خانهاى به خانه دیگر که منتهى به بعث و بازگشت به سوى خدا باشد نیست.
“ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ“- یعنى اینکه گفتهاند” ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا” که منظورشان از آن انکار معاد بود، سخنى است بدون علم، و تنها پندارى است که پنداشتهاند، به دلیل اینکه هیچ دلیلى بر نفى معاد ندارند با اینکه ادله بسیارى بر ثبوت آن هست؛[۳۲۳]یعنى خیال مىکنند که بعث و حسابى وجود ندارد. آیا شایسته است که اساس اندیشهها و بنیان فرهنگ خویش را بر پایه پندار و دور از علم بنا کنیم؟! ولى آیا آن کس که هواى خود را مىپرستد، و خدا گمراهش ساخته است، چه چیز جز پندارها در اختیار دارد؟ آیا دیوار مىتواند- به طورمثال- بفهمد که در مزرعه چه کاشتهاند، یا پیمانه مىتواند از خرمن خبرى پیدا کند؟! و براى چه؟! غیر ممکن است که از این چیزها آگاه باشند. آیا براى آن نیست که خدا علم را روزى ایشان نکرده است؟ به همین گونه محال است که هوا پرست از آغاز و انجام آفرینش چیزى بداند، بدان جهت که این علم از او سلب شده است.[۳۲۴]
درآیه بعد نیز آمده است: «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».مراد از” آیات بینات” آیاتىاست که مشتمل بر حجتهایى بر اثبات معاد است، و بینات بودن آن حجتها، همان روشن بودن دلالت آنها بر ثبوت معاد است، به طورى که دیگر شکى باقى نمىگذارد.واگر جمله" ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ” را حجت مشرکینخوانده، و فرموده: حجتى بر انکار معاد نداشتند،مگراین جمله، با اینکه جمله مزبور حجت نیست،بلکه صرف پیشنهاد است،آن هم پیشنهادى گزاف و غیر منطقى(چون به عنوان حجت بر ثبوت معاد اقامه شده) از این باب بوده که خواسته است بفهماندهمه حرفهایشان نظیراین حرف،غیر منطقى است. [۳۲۵]
از این آیه چنین برداشت می شود که کسانی که حب دنیا را درسر می پرورانندو فقط آن را قبول دارند و به چیز دیگر و حتی زندگی پس از آن فکر نمی کننداینها حرفشان از روی علم و یقین نیست و وقتی علم و یقین درامری نباشد از شناخت به دور است و دچار خطا می شود.
۳- الف )راهکار
براى قطع آن ،راهى جز این نیست که حب و عشق دنیا را از دل بیرون کنیم.باید به دنیا همچون وسیلهاى، گذرگاهى، پلى یا همچون مزرعهاى بنگریم.ممکن نیست عاشقان دنیا بر سر دو راهى” وصول به متاع این جهان و نیل به رضاى خدا” دوّمى را مقدم شمرند.
اما چگونه مىتوان حب دنیا را از دل بیرون کرد با اینکه ما همه فرزند دنیائیم و علاقه فرزند به مادر یک امر طبیعى است؟! این نیاز به آموزش فکرى و فرهنگى و عقیدتى و سپس تهذیب نفس دارد.
از جمله امورى که مىتواند بالاترین کمک را به سالکان راه در این مسیر کند ملاحظه عاقبت کار دنیا پرستان است. فراعنه با آن همه قدرت و امکانات مالى سرانجام چه کردند؟ قارون از این همه گنجهایى که کلید آنها را چندین انسان نیرومند به زحمت مىکشیدند چه اندازه با خود برد؟! قدرتهاى عظیمى را که در عصر و زمان خود مىنگریم و با نسیمى دفتر زندگانیشان بر هم مىخورد و با یک گردش لیل و نهار از تخت قدرت فرو مىافتند و کاخها و ثروتهایشان را مىگذارند و مىگریزند و یا به زیر خاک پنهان مىشوند، خود بهترین واعظ و معلم ماست.[۳۲۶]
ب- آرزوهای طولانی(طول امل)
۱- ب )چیستی آرزو
یکی ازچیزهایی که انسان برای دست یابی به آن عشق می ورزد ودوستش دارد ، آرزو است. شکی نیست که هیچ انسانی درزمانی از ادوار تاریخی بدون آرزو و امید به آینده نبوده است و بعدها نیز در هر مرتبه از علم و صنعت و تکنیک که قرار گیرد خالی از آن نخواهد بود؛ زیرا امروز ما به فردای ما وابسته است و فردای ما ادامه زندگی امورز ماست. ناچارهیچ انسانی برای فردای خویش نمی تواند بی فکر و اندیشه باشد ؛ زیرا می خواهند فردا نیز زندگی کند از این رو به نقشه و طرح و برنامه نیاز دارد.در این مورد که قوام زندگی همه انسانها و جامعه به آرزوی حیات و طرح ونقشه وابسته است و اقتضای اصل بشریت با امید به آینده مترادف است به این معنی که آرزو امری فطری و طبیعی است و چندان نیازی به اقامه دلیل و شواهد ندارد. این حقیقت را با صراحت از آیات قرآن و گفتار پیشوایان مذهبی می توان استنباط کرد.
قرآن مجید، اعمال صالحه و باقیات صالحات را بهترین امیدمی نامد. آنجا که می فرماید: «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلا[۳۲۷]؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند و نیکیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است».
چنان که مشاهده می کنیم قرآن مجید اعمال صالح را یکی از مصادیق بهترین آرزو ها به شمار می آورد و بدیهی است که اعمال صالح به تدریج انجام می شود پس آرزوی طولانی که متعلقش اعمال نیک و صالح باشد نه تنها شرعاً مذموم نیست؛ بلکه امری نیکو می باشد.
پس در قرآن، آرزویی مذموم است که انسان را مشغول و عمرانسان را بیهوده تلف کندو نتیجه ای ازآن عاید انسان و جامعه نشود و در قرآن از آن به مثابه ” الها امل ” یعنی مشغول داشتن آرزو تعبیر شده است. چنانکه قرآن درباره وضع کافران و طریق برخورد رهبر امت اسلامی رسول اکرم با آنها چنین می فرماید:« ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ[۳۲۸]؛ بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو [ها] سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست».
این که فرمود:” رهایشان کن! بخورند و کیف کنند، و آرزو بازشان بدارد” دستورى است به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) به این که دست از ایشان بر دارد و رهایشان کند تا در باطل خود سرگرم باشند. و این تعبیر کنایه از این است که سر به سرشان نگذار و براى اثبات حقانیت دعوتت و اثبات اینکه به زودى آرزو مىکنند که اى کاش آن را پذیرفته بودند، با ایشان محاجه مکن، بزودى آن روز را خواهند دید و آرزوى اسلام خواهند کرد، اما وقتى که دیگر راهى بدان نداشته باشند و دیگر نتوانند مافات را تدارک کنند.
جمله" فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ” به منزله تعلیل دستوریست که داده است و معنایش این است که از این جهت احتیاجى به استدلال و احتجاج نیست که خودشان به زودى مىفهمند، چون حق و حقیقت بالأخره یک روزى ظاهر خواهد گردید.
در این آیه شریفه علاوه بر مطلب فوق این کنایه هم هست که این بیچارگان از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره دیگرى ندارند، یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانات و چهارپایان پایین آوردهاند و چون چنین است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار کنى و داخل انسان حسابشان نکنى و احتجاج به حجتهاى صحیح خود را که همه بر اساس عقل سلیم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.[۳۲۹]
چنانکه ملاحظه می کنید ماده امل در قرآن در دو مورد به کار می رود. در یک مورد ، اعمال صالح را از مصادیق آن به شمار می آورد و آن را ستایش می کندو در مورد دیگر آن را مذمت می کند و همچون آرزوی مشغول کننده - یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ - می نامد.
کلمه «امانی» نیز که جمع امنیه است در قرآن در مورد منافقین به کار برده شده است ، که به معنای آرزوهای بیجا و بی مورد می باشد:
یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور؛ [دو رویان،] آنان را ندا درمىدهند: «آیا ما با شما نبودیم؟» مىگویند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غرّه کرد تا فرمان خدا آمد و [شیطانِ] مغرورکننده، شما را درباره خدا بفریفت.[۳۳۰]
در این آیه خدا از غرور آرزوها صحبت می کند و غرور را به آرزوهای بیجا نسبت می دهد و از اینجا معلوم می شود که آرزوهای بیجا درروح انسان ، نوعی حالت غرور در مقابل پروردگار پدید می آورد و انسان را از حال اعتدال و روبه مستقیم و تفکر صحیح و عمل صالح باز می دارد واین حالت شیطانی را که قرآن ، آنرا به غرور تعبیر کرده است ، ایجاد می کند. پس در حقیقت ریشه و اساس آرزوهای بیجاو طولانی که انسان را به بدبختی و شقاوت می کشاند ، همان شیطان است که درروح آدمی وسوسه می کند و حالت غرور و طغیان را به صورت آرزوهای متنوع و طولانی پدید می آورد .
ازمطلب بالا این نتیجه کلی بدست آمد که اصل آرزو درمواردی و امید به آینده و طرح و نقشه و برنامه برای زندگانی فردای خود در اسلام نه تنها مذموم نیست؛ بلکه مورد تمجید نیز می باشداما انسان نبایستی بدان زیاد مشغول شود وفقط بدان توجه نماید.[۳۳۱]
۲- ب)چگونگی عامل خطا بودن آرزوهای طولانی
آرزوی ناپسندو طولانی به شکل های گوناگون انسان را به خطا می اندازد و نمی گذارد واقع را درک کند. ازجمله:
۱-۲- ب) به غلط انداختن عقل
بدیهی است که داشتن آرزوی دراز و وارد شدن به دنیای خیالات و افکارواهی با عالم واقعیات و زندگی حقیقی فرسنگها فاصله دارد و با قوه عقل نمی سازد؛ زیرا عقل ، انسان را به سوی واقعیات رهبری می کند و آرزوی دراز ، او را به سوی خیالات وپندار عقل مسیر نیکی و خوبی را به انسان نشان می دهدولی آرزوی دراز با نیکو بودن عمل کاری نداردوفقط انسان راروی بالهای خود سوار می کندواو رادرعالم هپروت و خیالات سیرمی دهدو درنتیجه غفلت از واقعیات به چنین انسانی عارض می شود و ابداً عالم وعد و وعید و روز رستاخیز و حساب و کتاب توجه نمی کند و همواره دچار حسرت و ندامت است .
آرزوی طولانی با عقل و وعده الهی رابطه معکوس و با تکذیب و طغیان و غفلت رابطه مستقیم دارد؛ زیرا آرزو هر قدر طولانی تر و رویایی تر و دور از واقعیت ها باشد ، کارایی عقل و شعاع فعالیت و تأثیر آن نیز کمتر می شود و به دنبال آن غفلت و تکذیب وعده های الهی در انسانهابیشتر می شود و نتیجه آن جز حسرت و ندامت و بدبختی نخواهد بود.[۳۳۲]
این آثار مخرب را نیز قرآن بدان اشاره کرده است که درآیه ۱۴ سوره حدید به ذکرآن پرداختیم. طبق این آیه شریفه خطاب به دارندگان آرزوهای طولانی گفته می شود:همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بودید آرزوهایى که هرگز دست از سر شما برنداشت تا فرمان خدا دائر بر مرگتان فرا رسید(وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ). آرى این آرزوها لحظهاى مجال تفکر صحیح به شما نداد، غرق رؤیاها و پندارها بودید و در عالمى از وهم و خیال زندگى مىکردید و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.[۳۳۳]
غلبه آرزو با سلامت نفس و عقل و میزان قدرت عقل در تشخیص نیکی ها و بدی ها و راهنمایی کردن انسانها در زندگی فردی و اجتماعی نه تنها سازگاری ندارد؛ بلکه موجب تاریکی وضایع شدن عقل می شود وبه دنبال آن نورتفکرواندیشه ضعیف می شود وچشمه های حکمت رو به خشکی می رود و شهوات وتمایلات نفسانی رو به فزونی می گذارد وغیرت انسانها براثرشهوات و هوسها از بین می رود و نتیجه همه اینها این است که مصلحت دین و دنیای انسان در مخاطره جدی قرارمی گیرد.[۳۳۴]
۲- ب )آرزوهای طولانی و محروم شدن ازدرک حقایق
خداوند درقرآن می فرماید:«رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ * ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون؛[۳۳۵] چه بسا که کافران دوست مىدارند که کاش مسلمان بودند *رهایشان کن بخورند و سرگرم بهرهگیرى از لذتها باشند و آرزوها به خود مشغولشان کند که به زودى خواهند فهمید».
قرآن با لحنى بسیار کوبنده مىگوید:” اى پیامبر اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهار پایان) بخورند و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى بزودى خواهند فهمید” .اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمىفهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همینها است.
پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
بدون شک امید و آرزو و یا به تعبیر عرب” امل” عامل حرکت چرخهاى زندگى انسانها است، که حتى اگر یک روز از دلهاى مردم جهان برداشته شود، نظام زندگى به هم مىریزد و کمتر کسى دلیلى بر فعالیت و تلاش و جنب و جوش خود پیدا مىکند.ولى همین عامل حیات و حرکت اگر از حد بگذرد و به صورت” آرزوى دور و دراز” در آید، بدترین عامل بدبختى است.درست همانند آب باران که مایه حیات است اما این آب اگر از حد گذشت مایه غرق شدن و نابودى خواهد شد.
این آرزوى کشنده همان است که آیات فوق روى آن تکیه کرده و آن را مایه بى خبرى از خدا و حق و حقیقت مىشمارد. این آرزوها و امیدهاى دور و دراز چنان انسان را به خود مشغول مىدارد و غرق در عالمى از تخیل مىسازد، که از زندگى و هدف نهائیش به کلى بیگانه مىشود.و به راستى چه افراد با استعداد و شایسته و لایقى که بر اثر گرفتارى در دام آرزوى دراز به موجودات ضعیف و مسخ شدهاى مبدل گشتند که نه تنها به حال جامعهشان مفید نیفتادند؛ بلکه منافع شخصى خود را نیز پایمال کردند، و از هر گونه تکامل نیز بازماندند.اصولاً آرزو که از حد گذشت، دائماً انسان را در رنج و تعب وا مىدارد، شب و روز باید تلاش کند به گمان خود دنبال سعادت و رفاه مىرود در حالى که چیزى جز بدبختى و شقاوت براى او فراهم نمىشود، و این گونه افراد غالباً در همین حال جان مىدهند و زندگى دردناک و غمانگیزشان مایه عبرت است براى آنها که چشم و گوش بینا و شنوا دارند.
آرزوهاى دراز همچون سرابى است که تشنگان را دربیابان زندگى به دنبال خود مى کشاندوتشنه ترمى سازد،بى آنکه به جایى برسند،این آرزوها چهره واقعیّت هارا به گونه اى دروغین نشان مى دهدو انسان به خاطر آنها درک نمى کند کجاست وبه کجا مى رود؟و وظیفه اش دربرابر این سرنوشت چیست؟[۳۳۶]
۳-۲- ب) آرزوهای طولانی ، سبب نفوذ شیطان در انسان
درقرآن کریم آمده است: