این آیات زمانی نازل شدهاند که شاعران هدایت فکری جامعه را چه در مجالس عیش و عشرت و فساد و چه در میادین جنگهای غیر انسانی عهده دار بودند. به این ترتیب، این آیات، هم شعر و شاعری رایج در آن دوران که عاری از ذکر خدا بودهاند را نفی مینمایند و هم ساحت مقدّس پیامبر خدا و کلام الهی را از شاعر و شعر بودن تنزیه میکنند، ولی در ادامه دشمنی و عناد خود، دریافتند که سخنان رسول خدا صرفاً خوابها و اوهام پریشان نبوده بلکه مایههایی از واقعیت را دارد، به همین جهت از ادعای خود تنزّل کرده و مدعی شدند که گفتههای محمد واقعیتهایی دارد ولیکن ساخته و پرداختهی خود او بوده و از ناحیه خدا نیست. اما در ادامه مواجهه پیامبر با کفار، مقاومت آنها یک پایه دیگر شکسته و به واقع کفار، در این مقام تسلیم شده و پذیرفتهاند که گفتههای پیامبر، میتواند ارتباطاتی با خدا پیدا کند ولی در تبلیغات خود معتقد بودند که ظاهراً سخنانِ محمد به خدا ارتباط دارد، ولیکن گفتههای وی برآمده از استعداد شعر و شاعری اوست، زیرا کافران خود نیز در اتهام شعر و شاعری، متوجه این حقیقت بودند که شعر و شاعری بهرهای از واقعیت دارد ولی در عین حال به لحاظ مبنایی از آمیختگی ذاتی شعر با خیال نیز، اطلاع کافی داشتند در نتیجه این دوگانگی خیال و واقعیت بود که به عنوان اتهام شعر و شاعری، دست مایهی کافران جهت وهنِ سخنان پیامبر و قرآن کریم، قرار گرفته بود (طباطبایی ۱۳۷۴، ۲۸-۱۹).
رفع اتهام شعر از قرآن: الف: «وما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ -لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ»؛ و نه ما او را شعرآموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست بلکه این کتاب ذکر (الهی)و قرآن روشن است تا هرکه زنده است او را با آیاتش پند دهد و بر کافران وعده عذاب حتم ولازم گردد (یس/ ۷۰-۶۹).
البته این نگاهِ قرآن به شعر، به طور اخص، به شعر رایج دوره جاهلی که اخلاق و معنویات در آن تا حد زیادی مهجور بوده میباشد. جمله مزبور مىخواهد زمینه یک احتمالى را که ممکن است کسى بدهد، منتفی سازد و حاصل آن این است که؛ خیال نکنید این که ما به وى شعر نیاموختهایم نقصى براى اوست، بلکه براى او کمال و مایه بلندى درجه، و نزاهت ساحت اوست، نزاهت از ننگى که متخصصین این فن دارند، که با الفاظ، معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین مىکنند، آن هم تخیلات کاذب، که هر چه دروغش دقیقتر باشد، شعرش ملیحتر و دلپسندتر مىشود. و نیز کلام خود را برطبق آهنگهاى موسیقى در مىآورند تا در گوش خوشتر آید و چنین کارى شایسته مقام رسول خدا (ص) نیست و چگونه میتواند شایسته او باشد، با اینکه او فرستاده خداست، و آیت رسالت و متن دعوتش قرآن است که کلامى است در بیان خود معجزه و نیز ذکر است و قرآن مبین… قرآن شعر نیست، و قرآن چیزى جز ذکر و خواندنى آشکارا نیست.
با توجه به نظر علامه طباطبایی در مییابیم که قرآن شعر نبوده و اساساً، با شعر ناسازگار میباشد بلکه قرآن به تعبیر خود آیات ذکر و مبین است. قرآن مایهی یاد آوری بوده و حاوی آیات متعددی است که یک شبکه منسجم، مستحکم و به هم پیوستهای از محکمات و متشابهات را فراهم آورده که برخی بیانگر و آشکار کننده برخی دیگر است ولی در مقابل، در جوهر و ذات شعر «یادکرد» وجود نداشته و از همین نقطه، ما درمییابیم که شعر، شأن ذاکرانه ندارد و به علاوه اینکه؛ شعر، شأن به هم پیوستگی نیز ندارد. زیرا هیچگاه بنا نبوده شعر حتماً یک مجموعهی به هم پیوستهای باشد که کامل با یکدیگر سازگاری داشته باشد بلکه همواره احتمال تناقض در آن وجود دارد (طباطبایی ۱۳۷۴، ۱۶۲-۱۶۱).
ب: لفظ شاعر و شعرا هم در قرآن کریم به شکل منفی آمده است: «انَّه لَقَولُ رَسُول ٍ کَریمٍ وَ ما هُوَ بِقَولِ شَاعِر ٍ قَلِیلاً مَّا تومِنُونَ. وَلا بِقولِ کاهِن قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ» (الحاقّه/ ۴۲-۴۰). در این آیه شعر بودن قرآن را نفى مىکند، چون آورنده آن که رسول خدا است تا به آخر عمر حتى یک شعر نسرود، تا چه رسد به اینکه شاعر باشد. شعر ممکن است غایت ذکری داشته باشد ولی بنا نیست ذاکر باشد و ممکن است شعر واجد زیبایی باشد ولی در عین حال هیچگاه در پی تذکر عدالت، پاکی، رستگاری، شقاوت و… نباشد. ولی در سوی دیگر بنای قرآن بر ذکر خلاصه شده و در حقیقت؛ این ذکراست که، جوهره قرآن و کلام الهی را بنیان میدهد.
به دلیل اینکه شعر متضمن خیال بوده و کلام خدا در قرآن حاکی از این است که قرآن از خیال و آثار و لوازم آن متمایز بوده و بر همین مبنا و طبق آیات، قرآن خود را از خیال و آنچه که از خیال انگیزی بهره میبرد یعنی شعر دور میسازد. داور نهایی در دستیابی به نظر قرآن و به تبع علامه در رابطه با شاعری هنرمند آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷ سوره شعراء خواهد بود.
قرآن کریم در اینجا سخن شاعر را در کنار سخن کاهن و پیش گو قرار میدهد؛ اما قطعاً شعری که همراه با اخلاقیات و معنویات باشد، از این قاعده مستثنی میشود و شعری که به امور باطل و گمراه کننده میپردازد، پیروان و طرفداران این نوع شعر و شاعران جزء گمراهان و سرگردانان محسوب میشوند: «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ أَ لَمْتر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواای مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (الشعراء/ ۲۲۷-۲۲۴).
(آیه ۲۲۴) در این آیه به پاسخ یکى دیگر از تهمت هاى کفار به پیامبر اسلام (ص) که او را شاعر مىخواندند، مىپردازد که مىگوید: خط مشى پیامبر از خط شعرا جداست، شعرا در عالم خیال و پندار حرکت مىکنند و او در عالمى مملو از واقع بینى براى نظام بخشیدن به جهان انسانى (شیرازی ۱۳۷۴، ۴۰۵). شعراء غالباً طالب عیش و نوشند و در بند زلف و خال یار، مخصوصاً شاعرانى که در آن عصر و در محیط حجاز مىزیستند چنانکه از نمونه اشعارشان پیداست و به همین دلیل «شعرا (کسانى هستند که) گمراهان از آنها پیروى مىکنند» (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ) (آیه ۲۲۵). سپس به دنبال آن این جمله را اضافه مىکند: «آیا ندیدى که آنها در هر وادى سر گردانند»؟! (أَ لَمْتر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ) آنها غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویشتند، حتى هنگامى که قافیهها آنها را به این سمت و آن سمت بکشاند، در هر وادى سر گردان مىشوند.
هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدایح خود به اوج آسمانها مىبرند، هر چند شیطان لعینى باشد! و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند که گویى مىخواهند او را به اسفل السافلین بکشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد (آیه ۲۲۶). به علاوه شاعران معمولاً مردان بزمند نه جنگاوران رزم، اهل سخنند نه عمل، لذا در این آیه اضافه مىکند: «و (آیا نمىبینى که) آنها سخنانى مىگویند که عمل نمىکنند» (وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ). اما پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله) سر تا پا عمل است، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجیبش و اهمیت دادن به جنبههاى عملى مسائل مىستایند شاعر کجا و پیامبر اسلام کجا؟(آیه ۲۲۷). ولى از آنجا که در میان شاعران افراد پاک و هدفدارى پیدا مىشوند که اهل عمل و حقیقتند و دعوت کننده به راستى و پاکى هر چند از این جور شاعران در آن محیط کمتر یافت مىشد قرآن براى این که حق این هنرمندان با ایمان و تلاشگران صادق، ضایع نگردد، با یک استثنا صف آنها را از دیگران جدا کرده، مىگوید: «مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
شاعرانى که هدف آنها تنها شعر نیست، بلکه در شعر، هدفهاى الهى انسانى مىجویند، شاعرانى که غرق در اشعار نمىشوند و غافل از خدا، بلکه «خدا را بسیار یاد مىکنند» و اشعارشان مردم را به یاد خدا وا مىدارد (وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً). «و به هنگامى که مورد ستم قرار مىگیرند (از این ذوق خویش) براى دفاع از خویشتن (و مؤمنان) به پا مىخیزند» (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا).
و به این ترتیب چهار صفت براى این شاعران با هدف بیان کرده: «ایمان»، «عمل صالح» «بسیار به یاد خدا بودن» و «در برابر ستمها به پا خواستن و از نیروى شعر براى دفع آن کمک گرفتن» (شیرازی ۱۳۷۴، ۴۰۶).
و از آنجا که بیشتر آیات این سوره دلدارى به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) و مؤمنان اندک آن روز در برابر انبوه دشمنان است و نیز از آنجا که بسیارى از آیات این سوره در مقام دفاع از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر تهمتهاى ناروا نازل شده، سوره را با یک جمله پر معنى و تهدیدآمیز به این دشمنان لجوج پایان داده، مىگوید: «آنها که ستم کردند به زودى مىدانند که بازگشتشان به کجاست» و سرنوشتشان چگونه است! (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواای مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).
امام جعفر صادق (ص) در تفسیر چهار آیه آخر سورهی شعراء، مصداق آن را شاعرانی از کفار دانستهاند مثل: «عبدالله ابن الزبعری – هبیره ابن ابی وهب – مسافع بن عبد مناف – عمروبن عبدالله الجمعی – امیه ابن ابی الصلت» که همگی پیامبر را هجو کرده بودند و مردم نادان به وقت انشای اشعار هجو آمیز از آنان پیروی میکرد (علوی نژاد ۱۳۸۲، ۴۵).
دکتر طه حسین (۱۳۰۷ – ۳۹۱ هـ) روشنفکر برجستهی معاصر جهان عرب، از شاگردان الاستاد الامام محمد عبده و امیل دورکهیم فرانسوی ملقب به «عمید الادب العربی» در دو کتاب خود دربارهی نثر ویژه و منحصر به فرد قرآن میگوید: شما میدانید که قرآن نثر نیست کما اینکه شعر هم نیست بلکه آن قرآن است و ممکن نیست که به اسمی غیر از این نامیده شود. شعر نیست و این واضح است زیرا که قرآن مقید به قیود شعری نیست، و نثر نیست زیرا که قرآن مقید به قیود خاصی است که در غیر آن یافت نمیشود و این قیودی است که متصل میشود. بعضی از آن به اواخر آیات و بعضی دیگر مخصوص به آن نغمهی موسیقی خاص قرآنست. پس نه شعر است و نه نثر. اما آن (کتابی است که استوار شده است، سپس آشکار شده از حانب حکیم آگاه) پس ما نمیتوانیم بگوییم که قرآن نثر است همانگونه که نمیتوانیم بگوییم که شعر است (ابوزید ۱۳۸۰، ۲۴۴).
و در موضعی دیگر از کتاب خود از ویژگیهای نثر قرآن این گونه یاد میکند:
عرب قبلاً هیچ سخنی مانند قرآن نشنیده بود. این کتاب دارای نظم و اسلوب منحصر به فرد و اعجازی بیهمتا و مخصوص است که عرب هرگز نتوانسته مثل آن را بیاورد. قرآن نه شعر است و نه نثر، بند به بند، آیاتی است که ویژگی خاص خود را دارد. زیبایی لفظ و شیوایی سبک و اسلوب و انسجام و همایش نظام گفتاری آن در حدی است که انسان را از خود بی خود میکند و بر اندیشه و روح آدمی فائق میآید، به گونهای که خواننده و شنونده در برابرش خشوع میکند. این همه از زبان مردی است که هرگز خواندن و نوشتن نیاموخت! (طه حسین ۱۹۶۶، ۱۵۱– ۱۴۴). عجیب است که رابطهی قرآن با شعر از یک سو رابطهای بر اساس شباهت است به لحاظ اشتراک در زبان و از سوی دیگر رابطهای بر اساس تفاوت و اینگونه برخورد و تعامل دو سویه [نفی و اثبات] رابطهای دیالکتیکی را بین آن دو سبب شده است که دقیقاً ریشه در مفاهیم و تصورات اساسی فرهنگ و بالاخص فرهنگ عربی دارد (ابوزید ۱۳۸۰، ۲۴۵).
“ادونیس” نیز معتقد است که اسلام ابتدا شعر را رد میکرد (ادونیس ۱۹۷۴، ۱۵۸). اما وقتی که شعر با بهره گرفتن از جایگاهی که داشت توانست در شرایط مختلف به خدمت دین در بیاید و اهداف آن را نشر و توسعه دهد، دین نیز شعر را به موضوعات ارزشمند سوق داد و بسیاری از موارد به آن رنگ و لعاب دینی و اسلامی بخشید. نتیجه کلی آن که از نگاه قرآن چنانچه شعر و شاعری، در خدمت فساد و تباهی نباشد و سبب گمراهی مردمان نشود، مشروع و پذیرفتنی است و اگر محتوای آن، پند و اندرز و امور سازنده دیگر، مانند ذکر فضایل و مناقب اهل بیت (ع) و بیان مصایب ایشان باشد، مورد تشویق و ترغیب است.
فصل چهارم:
نقد در قرآن کریم
۴-۱- تأثیر قرآن بر جامعه جزیره العرب
بررسی تأثیر قرآن در میان مردم از جهات مختلفی قابل بررسی است؛ توجه به جهتگیری نخستین آیاتی که نازل شده، میتواند گوشهای از تأثیرگذاری قرآن را بر مردم نشان دهد. میدانیم که بسیاری از مردم تنها با شنیدن شماری از آیات، اسلام را میپذیرفتند.
جامعه جاهلی جزیره العرب، جامعهای بسته و گرفتار رکود و جمود بود. جامعهای بود که نشان از فرهنگ و اندیشه نداشته و جز آداب و عادات، هیچ نوع ابزار تربیتی فکری از قبیل مدرسه و کتابخانه نداشت. جامعه جاهلی حیات خود را مدیون تقلید از گذشتگان بود. از پل تقلید بود که همه ارزشهای نسل گذشته به نسل جدید میرسید و همین تعلق آنها به گذشته، دلیل بر حقانیت آنها بود. این جمود بر گذشته، مانع عمدهای بر سر راه رشد و تعالی آنان به حساب میآمد. آنان دگرگونی را نمیپذیرفتند و این عین جمود بود. یکی از سدهای موجود در جامعه جاهلی جزیره العرب که مانع بزرگی برای رشد فکری آنان محسوب میشد «حس نگری» اعراب و فقدان «اندیشه عقلی» در میان آنان بود. اعراب تنها آنچه را به چشم سر میدیدند، میپذیرفتند و از حقایقی که با دیده عقل قابل درک ودیدن است، محروم بودند. به همین دلیل بود که عقاید توحیدی پدرشان ابراهیم (ع) را به کناری نهاده و بندگی مشتی چوب و سنگ را که خود ساخته بودند، پذیرفتند. دکتر جواد علی با توجه به این نگرش مادی در میان آنان، تحول آنان را از اعتقاد به توحید به عبودیت و بندگی، بتهای ملموس و محسوس توجیه میکند. قرآن کوشید تا بینش حسی آنها را در سطحی فراتر برده زمینههای تعقّل و تفکر را در میانشان ایجاد کند و بدین ترتیب آنان را با آیات آفاقی و انفسی آشنا سازد. قرآن اعتقاد به «غیب» را در کنار اعتقاد به «شهادت» مطرح کرده و پایه دین را که همان اعتقاد به غیب است، تقویت نمود. البته قرآن اندیشه حسّی را به کناری ننهاد بلکه آن را به گونه های هدایت کرد تا از راه تأمل در آن، عقل تقویت شود و از آن طریق راه به سوی خدا و غیب برد. آیات زیادی را در قرآن میشناسیم که مردم را دعوت به شناخت آیات آفاقی کرده است. نفس اینکه قرآن یک «معجزه فکری» بوده در تقویت ابعاد اندیشه و تعقل تأثیر چشمگیری داشت. زمانیکه مشرکان معجزات حسی میخواستند، خداوند از آنان میخواست تا در همین قرآن تأمل کنند و حقانیت اسلام را دریابند. تمجید قرآن از علم و آگاهی و بکار بردن مفاهیم گستردهای که در حول و حوش فهم و درایت است، نشانی است بر حرکت تبلیغی گسترده قرآن در باز کردن راه اندیشه و تعقل، راهی که در نهایت تمدن عظیم اسلامی را پدید آورد (علی۱۹۷۰، ۲۶۸).
قرآن کریم فقط کتاب تاریخی نیست، قرآن به عنوان یک کتاب جامع و متقن برای تمام ابعاد زندگی انسان نازل شده است، و بعد از نزول قرآن تمام علوم تحت تأثیر قرآن قرار گرفتهاند، زندگی انسان (مسلمان) بعد از نزول قرآن تحت تأثیر عمیق قرآن قرار گرفته است، در جزیره العرب به برکت نزول قرآن و دین اسلام یک انقلاب عظیم اجتماعی با تمام ابعادش روی داد، از مردم جزیره العرب که زندگی فصاحت باری داشته و غرق در جهالت و تاریکی محض بودند و سقوط ارزشها بر تمامی جزیره العرب چنان سیطره داشت که عواطف انسانی و رحم و مروت به انحطاط رسیده بود که پدران با دست خود خاک بر روی دختران خود میریختند. جنگ و خونریزی از رسوم و هنجارهای اجتماعی شده بود، تمام ابعاد زندگی عرب از آداب فردی مثل غذا خوردن و لباس پوشیدن تا بهداشت و نظافت همه در پایینترین حدّ آن تنزل یافته بود، اساس کار پیامبر اسلام قرآن بود که به تدریج بر آن حضرت نازل میشد و بر اساس آن پیامبر (صلّی الله علیه و آله) امور مردم عربستان را سامان میداد و هنجارهای ناپسند را با حرکتی آرام و تدریجی و ابتدائاً از خود و خاندان خود آغاز کرد و عدهای را جذب نمود. «وَ َانذِر عَشِیرَتَکَ الاقرَبِین» (شعراء / ۲۱۴). در روند این جریان برخوردهای اجتماعی تندی نیز با پیامبر به خاطر پا فشاری بر سنن گذشته جاهلی نمودند، ولی شیوه رفتار پیامبر به قدری حساب شده و منطقی و حکیمانه بود که در نهایت فراتر از جامعه خویش از او استقبال نمودند و پیامبر از استقبال آنها بهره جست و در برابر تمام حوادث و تلخیها منطق هدایت و بردباری را از دست نداد. سرانجام پیروزی با او بود که توانست بر اساس همین قرآن انقلاب بزرگ و همه جانبه را ابتدا در عربستان و بعد در تمام دنیا توسط استمرار دهندگان راه او و تفسیرکنندگان واقعی قرآن انجام دهد و یک دگرگونی عظیم و فراگیر را بر تمام دنیا گسترش دهد. بعد از آن در جهان اسلام همه از قرآن تأثیر گرفتند و رحم و مروت به انحطاط رسیده بود. قوم عرب فطرتاً معتقد به خدای یگانه و آفرینندهی جهان هستی بودند چنانکه خداوند به پیامبر میفرماید:
«وَ لَئِن سَألتَهُم من خَلَقَهُم لَیَقُولُنَّ اللهُ»؛. اگر از آنها سؤال کند که چه کسی خالق ایشان است، آنها در پاسخ خواهند گفت: خدای یکتا (زخرف/ ۸۷).
اما بر اثر ضعف فکری و دور افتادن از عهد نبوت، واسطههایی موهومی و بی اساس را میان خود و خدا پذیرفتند که ساخته و پرداخته دست خودشان بود و آنها را منشأ سود و زیان خود میدانستند، از این رو آنها را در تدبیر امور کائنات با خداوند سبحان شریک میدانستند. کار اعراب جاهلی به آنجا رسیده بود که سنگ را به طور کلی مقدس و برخوردار از الوهیت میدانستند.
این تصور کلی از بتپرستی و شرک در عصر جاهلیت کافی است تا تصور کنیم کار انسان آن عصر در پستی و فرومایگی به کجا کشیده بود، و تا چه اندازه از کرامت انسانی تنزل کرده بودند. بدون شک، بتپرستی و شرک، در ژرفای روح و اندیشه آدمی رسوخ کرده و کرامت انسانی را از او دور میسازد. البته اعتقاد و گرایش به بت پرستی و پرستش پادشاهان و پیشوایان قومی و دینی در دیگر نقاط جهان نیز رواج داشت و تنها به جزیره العرب منتهی نمیشد.
در این فضای بتزدهی جهنمی، قرآن کریم آمد تا انسان را از حضیض ذلت و زبونی به اندیشهی بندگی خالص و عزت و انسانیت بازگرداند. قرآن توانست بر بتپرستی با اشکال گوناگون آن پیروز شود و ایمان به خدا را نه فقط در محدوده نظر و شعار بلکه در تمامی ابعاد زندگی انسان جاری سازد (مطهری ۱۳۷۸، ۷۱-۷۰).
جماعت عرب جاهلی از سطح بسیار پایینی از سواد و فکر برخوردار بودند و به همین جهت، اساطیر و خرافات فراوانی میان آنها رواج داشت. با نزول قرآن کریم، دورهی آن عقاید و خرافات به سر رسید و آن موهومات و اساطیر باطل، جای خود را به خردورزی و تفکر راستین و ناب اسلامی داد. قرآن کریم در آیه ۱۷۰ از سوره بقره به این فراخوانی اعراب به سوی تفکر و ایمان راستین اشاره میکند. قرآن به گونهای خاص، همگان را به اندیشیدن در زوایای گوناگون آفرینش و تأمل در رمز و راز جهان تشویق نمود و انسان را به جای آن سرگرمیهای خرافی و اساطیر بیپایه، در راستای این جهتگیری شایسته قرار داد.
خداوند در قرآن مجید دورنماى عهد جاهلیت و زندگى فلاکت بار ملت عرب را پیش از بعثت پیغمبر خاتم و نزول قرآن خطاب به اعراب مسلمانى که آن ایام را به خاطر داشتند بدین گونه یادآور مىشود:
«وَ اعتَصِموُا بِحَبلِ الله جمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، وَ اذکُرُوا نِعَمتَ الله عَلَیکُم اذ کُنتُم أعدَاء فَالَّف بَینَ قُلُوبِکُم فَاصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اخوانًا، وَ کُنتُم عَلَى شَفَا حُفرَهٍ مِنَ النَّارِ فَانقَذَ کُم مِنهَا کَذَلِکَ یُبَیِنُ الله لَکُم ءَایَتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ»؛ همه با هم چنگ زنید به ریسمان محکم خداوند (دین اسلام) و به یاد آورید نعمت خداوند را برخود، در زمانى که با هم دشمن بودید، و خدا دلهاى شما را به هم پیوند داد و با هم برادر شدید. زمانى که بر لب پرتگاه نادانى و گودالى از آتش فساد اخلاق قرار داشتید، و با فرستادن پیامبر خاتم شما را از آن ورطه نجات داد. (آل عمران/ ۱۰۳).
و مىفرماید: «هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الأُمِّیّنَ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم ءَ ایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ»؛ خدائى که موجودات آسمانها و زمین، او را به عظمت یاد مىکنند کسى است که پیغمبرى در میان مردم قریش برانگیخت تا آیات الهى را بر آنها تلاوت کند و از رذائل اخلاقى پاک گرداند و دانش کتاب آسمانى و حکمت را به آنان بیاموزد، زیرا آنها قبلاً در گمراهى آشکارى به سر مىبردند (جمعه/ ۲).
امیرالمؤمنین على (علیه السلام) که دوران جاهلیت را دیده بود، و بیش از هرکس پیغمبر را مىشناخت و از تأثیر بعثت آن حضرت چنان که باید آگاهى داشت، مىفرماید: «خداوند محمد را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمى که پیش گرفته بودند بر حذر دارد، و امین وحى خود قرار دهد و شما اى ملت عرب! بر بدترین آیینها دل خوش داشتید و در بدترین نقطه روى زمین به سر مىبردید، و در میان صخرههاى خشن و مارهاى خطرناک زندگى مىکردید. آبهای آلوده مىنوشیدید و غذاى ناگوار مىخوردید. خون یکدیگر را مىریختید و پیوند خود را از نزدیکان مىبریدید. بتها در میان شما برپا، و گناهان، شما را فراگرفته بود (نهج البلاغه/ ۲۶).
و باز امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىفرماید: «خداوند پیغمبر خاتم را هنگامى مبعوث کرد که مردم سخت گمراه گشته و در حیرت و سرگردانى به سر مىبردند، و در فتنه و فساد فرو رفته بودند، هوا و هوس از هر سو آنها را فرا گرفته و خود پرستى و تکبر دچار لغزش و انحطاط کرده، و نادانى عهد جاهلیت آنها را پریشان و خوار نموده بود. به طورى که در کار خویش حیران و سرگردان و مبتلا به جهل و نادانى شده بودند» (نهج البلاغه/ ۹۴).
۴-۲- اسلوب نقد قرآنی
واژه نقد و انتقاد در قرآن مجید چه به صورت اسمی و چه به شکل فعلی نیامده است؛ ولی میتوان به آیاتی ارجاع داد و استشهاد کرد که حاوی بار و مضمون نقد و انتقادند؛ به عبارت دیگر گرچه آیات به صورت مطابقی دلالت بر نقد و انتقاد ندارند، ولی به صورت غیر مطابقی میتوانند در بحث نقد مورد توجه قرار گیرند؛ به عنوان شاهد در سوره زمر/ ۱۸ـ ۱۷ میخوانیم: «فَبَشِر عِبَادِ الَّذِینَ یَستَمِعوُنَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ، أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللهِ وَ أُولئکَ هُم أُولُوالألبابِ».
(ای رسول) تو هم آن بندگان را به لطف و رحمت من بشارت آر، آن بندگانی که چون سخن حق بشنوند، نیکوتر آن را عمل کنند. آنان هستند که خدا آنها را به لطف خاص خود هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت، خردمندان عالم هستند.
نکته قابل تأمل آن است که برای اینکه از بین چند سخن، بهترین آنها برگزیده شود، آیا نیاز نیست که سخنان موجود مورد ارزیابی قرار گرفته و صحت و سقم و قوت و ضعف آنها مورد توجه واقع گردیده و در نهایت بهترین آنها برگزیده شود؟ اگر چنین است، تفکیک و تمیز قوت و ضعف و سره از ناسره، همان چیزی است که ما از آن به نقد و انتقاد یاد کردیم.
منظور ما از اسلوب قرآن شیوهای است که قرآن در تألیف سخن و گزینش واژگان در پیش گرفته است، و از آنجا که هر شخص شیوه خاصی در عرضه سخن خود دارد، شیوهها با نگاه به افراد مختلفی که آن را بر میگیرند، گوناگوناند.
شیوه و اسلوب قرآن به گونهای است که آن را از همه اسلوبها متمایز و بر همه آنها برتری بخشیده است تا جایی که مخالفان را در آوردن مثل آن به مبارزه طلبیده است: «قُل لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجِنُّ عَلَی أَن یَأتُوا بِمِثلِ هَذَا القُرانِ لَا یَأتُونَ بِمِثلهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِیرًا» (اسراء/۸۸) و بدون شک یکی از علل معجزه بودن قرآن در شیوه نظم آن نهفته است.
قرآن به هنگام نقد از شیوههای متعددی استفاده کرده است که از جمله این شیوهها اسلوب نهی و امر است و همچنین دیگر اسلوبهای قرآنی، اسلوب «تکرار» است؛ به این معنی که هر قدر یک عادت ناپسند در جامعه مستحکمتر و شایعتر باشد، در شیوه قرآن برای محکوم نمودن تکرار به شکلهای مختلفش را میبینیم، قرآن در اسلوب نقدی اش گاه زبان مهربانی و اندرز و گاه زبان تهدید و ترساندن را به کار میگیرد (ایمانیان و ایروانی زاده ۱۳۸۷، ۷۷).
اما بى طرفى کامل در نقد از مهمترین شیوههاى قرآنى است که حتى در دعوت انبیا (علیهم السلام) نیز ملحوظ است؛ چنان که در ضمن آیه ۲۴ سوره مبارکه سبأ آمده: «وَ إِنَّا أَو إِیّاکُم لَعَلَى هُدًى أَو فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» این معلوم مىدارد که اولاً، هدایت و ضلالت دو امر کاملاً متمایز است. ثانیاً اگر چه امکان دارد هر انسانى داراى درجاتى از مراتب هدایت و یا ضلالت باشد که باید با سعه صدر تا حدّ ممکن تحمّل گردد، ولى این تا وقتى است که اصل حقّانیت مطلق را که دایر مدار اصالت واقعى انسانیت است، مخدوش نسازد؛ همان گونه که در آیه ۴۹ سوره مبارکه قصص آمده است: «قُل فَأتُوا بِکِتابٍ مِّن عِندِاللَّهِ هُوَ أَهدَى مِنهُمَا أَتَّبِعهُ إِن کُنتُم صَادِقِینَ» البته ارائه سند مکتوب از نزد آفریدگار مطلق حکیم، منوط به آوردن برهان متقن خرد پذیری است که حضرت حق جل وعلی در نهاد ذاتی و فطری بشر قرار داده و آن عبارت است از این که تا انسان اطلاع درست و استدلال دقیقى از آنچه مىخواهد درباره اش به نقد و داورى بنشیند، نداشته باشد، نباید وارد آن شود: «ها اَنتُم هوُلاءِ حاجَجتُم فِیمَا لَکُم بِه عِلمٌ فَلِمَ تُحاجُّونَ فِیما لَیسَ لَکم بِه عِلمٌ وَاللّهُ یَعلَمُ وَ اَنتُم لا تَعلَمونَ» (آل عمران/ ۶۶).
پس شایسته نیست انسان به چیزى که وقوف علمى کامل ندارد، بپردازد تا دچار ناهنجاریهای بىرویّه نگردد که چنین چیزى نزد خردمندان حاکى از تکّبرى است، مذموم که شایسته آمرزش خواهى است، چون بى سبب آبروى انسان تلاشگرى را بردن، در حکم مجادله بى دلیل و خود بزرگ بینى در برابر آفریدههاى الهى است.
بدین روى، نباید فریب و سوسههاى فتنه انگیز را خورد و به پیروى از روش ناشایستى که از گذشته براى خودنمایىها سابقه پیدا کرده است، از استدلالهاى متین و متقن روى برتافت: مانندآیه ۱۷۰درسوره بقره «وَ اِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا مَا اَنزلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ مَا اَلفَینَا عَلیهِ ءَابَآءَنا أوَلَو کانَ ءَآبآوُهُم لا یَعقِلُونَ شَیئاً وَ لا یَهتدونَ».
در آیه (۵۴ سوره مبارکه کهف) به این حقیقت (مجادله جویى و تکبّرورزى به قیمت آبروى هم نوعان و انسانهاى مهّذب) که گویاى هرزه گى نفس امّاره خودخواه بشرى است، اشاره شده: «و کانَ الاِنسانُ اکثَرَ شىء جَدَلا» و این چاره اش همان گوش دادن به نداى فطرت و وجدان انسانى است «و لقد صَرّفنا فی هذا القرآنِ للنّاسِ مِن کُلِّ مَثَل» قرآن مجید در جاى جاى پیامهاى آزادى و آرامش بخش خود، به این نکات لطیف پرصفا و انس آفرین اشارهها دارد و درصدد ایجاد فضایى صمیمى و صلحآمیز به دور از جنجال آفرینىهاى مذموم برمى آید تا بدین وسیله، فرهیختگى فرهنگى و زمینه تمدن مصفّا و به دور از عناد و حبّ و بغضهاى بیجا و زیانمند براى بشریت فراهم آید: «قُل اِنّما أعِظُکُم بِواحِده اَن تَقومُوا لِلّهِ مَثنى وَ فُرادى ثُم تَتفکّروا…» (سبا/ ۴۶).
قرآن شریف نقد اندیشهها و انتقاد کردن از کردار و رفتارهای اقوام گوناگون را با زبان و شیوههای مختلفی تأیید نموده است در یکجا میفرماید: «الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللهُ و َأُولئِکَ هُم أُولُوا الاَلبابِ»؛ بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان نموده و آنها خردمندانند (زمر/ ۱۸).
انتخاب نیکوترین، یعنی نقد سخن و انتخاب احسن و در آیات عد های دستور به تفکر داده. «کَذَلِکَ یُبَیِنُ اللهُ لَکُمُ الاَیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُونَ» (بقره/ ۲۱۹).
و همچنین تأکید نموده که در هستی، در تاریخ گذشتگان، در گفتار و کردار پیشینیان و… اندیشه کنید، و دقت نظر بخرج دهید، و منتقدانه به آنها بنگرید و دستور داد که خبرها و سخنانی که از طریق افراد غیرمطمئن و خلاف گو به شما میرسد، پیگیری کنید، بدون بررسی نپذیرید. «یَأَ ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِن جَاءَ کُم فَاسِقُ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوما بِجَهَلَهٍ فَتُصبِحُوا عَلَی مَا فَعَلتُم نَادِمینَ» (حجرات /۶) اینها همه نشان میدهد که به سخن به دید نقادی نگاه شود.