درم: استعاره از نقش های دایره ای شکل پر طاووس.
۵۷۷- آشیان من از اصابت تیرهای بسیار که از جنس نی است ، برایم حکم قفس پیدا کرد.
معمول بود که از تیر و نی قفس می ساختند.
۵۷۸- گردانیدن چشم: اشاره دارد به گردش چشم به هنگام غمزه و عشوه.
گردانیدن بیمار به معنای پهلو به پهلو کردن اوست .
«بیمار» هم با پهلو به پهلو گرداندن و هم با چشم تناسب دارند.
۵۷۹- نافه آهو آنقدر در توصیف زلف مشکین محبوب سخن گفت که به قول معروف بر زبانش مو در آورد، ولی از سخن گفتن باز نایستاد.
مو بر زبان آمدن: کنایه از پر حرفی زیاد.
مو بر زبان آمدن دارای آرایه اغراق است.
۵۸۰- آهوی آهوگیر: آن آهویی است که آهوان آموخته را در جرگه آهوان صیاد رها می کند و آنها را به همراهی خود نزدیک دام صیّاد می آورد و با این حیله دیگر آهوان را صید می کند. اگر آهویی فرار کند آهوی آموخته مجدداً آن را نزدیک دام می آورد. (شارح)
نوبت آب در اصطلاح برزگران || آب گردش: تیز رفتار.-۵۸۱
آب گردش مرکبی کز چابکی هنگام تک نعل سخت او ز خاک نرم می گردد غبار
(زارقی)
گردش پستی آب و هوا .تغییر آب و هوا که بیمار را از جایی به جای دیگر می برند . صاحب مصطلحات این بیت را سند آورده است:
غم برفت از دل می بی غش به فریادم رسید
چاره ای آخر به گردش بود بیمار مرا
۵۸۳- پخته گردی و با تجربه شوی.
۵۸۴- از آنجا که اغلب برای رفع سودا داغ بر سر شخص دیوانه می زدند .
قدم از سر کردن: کنایه از شوق و ذوق بسیار داشتن برای رسیدن به مقصد، با شتاب زیاد راه رفتن.
از آنجا که «قدم»برای دیوانه به جای پا از سر صورت می گیرد، بنا بر این زیر پا بودن آتش به اعتبار داغی که بر سرش می گذارند معنای حقیقی دارد.
۵۸۶- غش : کدورت و ناصاف، هر چیز کم بها که برای فریب در چیزی گرانبها می آمیزند مثل طلا و نقره و مس و یاقوت و شراب و جز اینها ؛ برای همین به می صاف ، بی غش می گویند.(فرهنگ فارسی معین)
خوش بود گر محک تجربه آید به میــان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
(حافظ)
۵۸۷- نقش نشاندن: نشان و اثر گذاشتن در روی زمین ، و این معنی اصلی کلمه است . (از متن اللغه(
استاده بودن: کنایه از نهایت آمادگی برای خدمتگزاری.
بر خوان تو استاده هر گوشه سلیمانی وز غایت مستی تو همکاسه مسکینی
(مولوی)
۵۸۸- مگسل از پس ماندگان: به فکر بازماندگان باش و آنها را فراموش نکن.
۵۸۹- اگر آرزوی کرامت و خرق عادتی را که اولیاء الله انجام می دهند داری ، به آنها خدمت کن.
۵۹۰-«یاقوت » اسم خاص ، نام خوشنویسی که در خط استاد بود.
رگ لعل: خطی که در جرم لعل ایجاد می شود و سبب کم قیمتی آن است.
معنی بیت: هر کسی که ذهنش که مدرکه بینایی و شناسایی اوست خط تازه رسته صورت تو را دیده باشد ، خط یاقوت را در برابر خط زیبای تو همچون رگ لعل زشت و ناقص می پندارد.
جناس تام در لفظ «خط».
یاقوت: ایهام تناسب دارد با لعل.
۵۹۱- وسوسه: پیدا شدن اندیشه بد در دل.(فرهنگ فارسی معین)
بیضه فولاد : فولادی که آن را به صورت بیضه یا تخم پرنده درآورده باشند.
یعنی اگر زر انسان بخیل همچون زرده بیضه فولاد در کمال حفاظت باشد، باز هم دل ممسک از دادن آن زر بیقرار می شود و همچون مرغ زندانی در قفس شروع به تپیدن می کند.
۵۹۴- آستین بر خلاف این که اشک چشم را پاک می کند ، شعله شمع را خاموش می کند ، بنابراین دشمن شمع است و نمی توان از آن انتظار مهربانی داشت.
۵۹۵- آن رشته که در میان شمع وجود دارد ،باعث روشنایی شمع میشود.
۵۹۶- همه مصراعهای اشعار من در حدّ خود از نظر معنی و مضمون دارای مساوات هستند.
۵۹۸- سپر انداختن: عاجز شدن . (برهان ) (شرفنامه)
هم سفرانــــش سپــــر انداختند بـــال شکستنـــــد و پر انداختند
(نظامی)
منظور از طرف شدن، مقابله و روبهرو شدن عاشق با مژگان دراز معشوق است.
۶۰۴- دل به تنگ آمدن: کنایه از آزرده و اندوهگین شدن.
گره در کار افتادن : مشکل شدن کار. پیچیده شدن آن . دشوار شدن شغل . (دهخدا)
گـــرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنـان چشم گشاد از کرمش میدارم
(حافظ)
ناخن غنچه : عبارت است از برگ های سبزی که در زیر غنچه گل قرار دارد و گلبرگهای تو در توی گل درون آن جای می گیرند که شبیه به ناخن است.
دانلود فایل ها در رابطه با : دیوان غنی کشمیری (مقدّمه، تصحیح، تعلیق)- فایل ۳۶۱