عنوان
روابط معنیدار
مقدار تخمین شده
مدل شماره ۱
حس مکان >>> مشارکت
مشارکت >>> سرمایه اجتماعی
۸۳/۰
۷۴/۰
مدل شماره ۲
حس مکان >>> مشارکت
۷۵/۰
مدل شماره ۳
حس مکان >>> سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی >>> مشارکت
۶۵/۰
۷۷/۰
مدل شماره ۴
حس مکان >>> سرمایه اجتماعی
حس مکان >>> مشارکت
۶۲/۰
۵۶/۰
از میان این مدلها، مدل اول(مدل تاثیرگذاری حس تعلق مکانی در افزایش سرمایه اجتماعی از طریق متغیر واسطهای مشارکت) بهترین تبیین را از این روابط ارائه میدهد، بنابراین فرضیه تحقیق مبنی بر اثرگذاری حس تعلق مکانی بر افزایش سرمایه اجتماعی از طریق افزایش مشارکت عمومی شهروندان با قوت مورد تایید قرار میگیرد. به عبارت دیگر در محلات شهر مشهد حس تعلق مکانی باعث مشارکت بیشتر شهروندان می شود و مشارکت نیز باعث افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد ساکنین به یکدیگر میگردد(میزان مشارکت و سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از پیامدهای حس تعلق مکانی مطرح شده است). البته لازم به ذکر است که سایر مدلهای این تحقیق نیز مورد تایید قرار گرفتهاند، اما بیشترین ضریب تاثیر و کمترین خطا در اجرای مدل مربوط به مدل شماره ۱ میباشد که شرح آن در بالا رفت. بنابراین میتوان اینگونه گفت که: حس تعلق به مکان از طریق برانگیختن مشارکت شهروندان باعث اعتماد بیشتر شهروندان میگردد، بنابراین میتوان گفت، داشتن جوامعی با سرمایه های اجتماعی بالا و مشارکت آگاهانه شهروندان مستلزم وجود حس تعلق به مکان، محله و شهر است و یکی از راههای افزایش این حس نیز برنامه ریزی کالبدی و مناسبسازی محلات است.
یعقوب زنگنه و سعید حسینآبادی در مقالهای با عنوان تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(مطالعه موردی: محدوده کال عیدگاه سبزوار) بیان کرده اند که:
در این پژوهش وضعیت ابعاد تعلق مکانی ساکنان سکونتگاه غیررسمی شرق کال عیدگاه سبزوار و عوامل مؤثر بر آن مورد سنجش قرار گرفته است. تعلق مکانی که بیانگر پیوند یا ارتباط عمیق افراد با مکانهای خاص است، نقشی تعیینکننده در بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان دارد. هویت مکانی، وابستگی مکانی، تعلق عاطفی و پیوند اجتماعی ابعاد این مفهوم را شکل می دهند که تحت تاثیر مجموعه شرایط محیطی، اجتماعی و فردی قرار دارند؛ بنابراین هر مکانی با توجه به شرایط خاص خود سطح متفاوتی از تعلق مکانی را به ساکنان خود عرضه می کند. در کل طرح موضوع تعلق مکانی در سکونتگاههای غیررسمی که از نظر پایداری شرایط اجتماعی، اقتصادی و محیطی دچار مسئله هستند؛ هم از جهت نقش آن از منظر انسانشناسی و جامعه شناسی(ایجاد هویت فردی و جمعی، همبستگی بین افراد و …) و هم از منظر برنامه ریزی اجتماع محور(نقشی که تعلق مکانی می تواند در افزایش تمایل افراد برای مشارکت در امر بهسازی محله داشته باشد) دارای اهمیت است.
تحقیق حاضر از نوع پیمایشی است و از پرسشنامه برای جمعآوری داده های میدانی استفاده شده است؛ حجم نمونه ۱۳۰ نفر، روش نمونه گیری، تصادفی ساده و واحد تحلیل سرپرست خانوار میباشد. روش تحلیل این داده ها نیز آزمونهای آماری شامل آزمون برابری نسبتها، آزمون دوجملهای، آزمون همبستگی لامبدا و ضریب همبستگی اسپیرمن است که هر کدام با توجه به نوع فرضیه و مقیاس متغیرها مورد استفاده قرار گرفته است.
در این تحقیق، تعلق مکانی محدوده شرق کال عیدگاه سبزوار به عنوان بزرگترن کانون اسکان غیررسمی این شهر مورد مطالعه قرار گرفته است. با توجه به اینکه سکونتگاههای غیررسمی محل زندگی افراد و خانوارهایی هستند که عمدتاً مهاجرند، مدت اقامتشان در این مکانها معمولاً کم است و شرایط اجتماعی و محیطی چندان مطلوب نیست، انتظار میرود که ساکنان این سکونتگاهها تعلق پایینی نسبت به محل زندگی خود داشته باشند. بر اساس این مطلب فرضیه اول تحقیق اینگونه مطرح شد که “به نظر میرسد سطح تعلق مکانی ساکنان محدوده کال عیدگاه سبزوار- سکونتگاه غیررسمی- در سطح پایینتر از حد متوسط باشد".
برای آزمون این فرضیه ابتدا تعلق مکانی در ۴ بعد هویت مکانی، تعلق عاطفی، وابستگی مکانی و پیوند اجتماعی مورد سنجش واقع شد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که سطح تعلق مکانی ساکنان شرق محدوده کال عیدگاه در هر ۴ بعد در حد بالایی است که این امر متناقض با تصور رایج و نقضکننده فرضیه اول تحقیق مبنی بر پایین بودن سطح تعلق مکانی ساکنان اینگونه مکانها است. با توجه به سطح نسبتاً بالای تعلق مکانی در بین ساکنان محدوده شرق کال عیدگاه، میتوان به بهبود این سکونتگاهها امیدوار بود چرا که تعلق مکانی نیروی محرکه قوی در مشارکت ساکنان یک مکان برای بهبود و ارتقای شرایط آن میباشد.
فرضیه دوم، بیانگر تاثیر خصوصیات فردی، مدت اقامت، شرایط اجتماعی و کالبدی- محیطی بر میزان تعلق مکانی است. طبق آزمونهای آماری رابطه معناداری بین خصوصیات فردی(سن، وضعیت اشتغال، نوع شغل، درآمد، سطح تحصیلات، تعداد اعضای خانواده) و مدت زمان اقامت با میزان تعلق مکانی وجود ندارد. همچنین نتایج این تحقیق نشان میدهد که کیفیت روابط اجتماعی و امنیت عمومی و در کل کیفیت وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی محدوده شرق کال عیدگاه با سطح تعلق مکانی رابطه معنادار مثبتی دارد. بدین ترتیب با بهبود وضع اجتماعی محله(امنیت عمومی و روابط اجتماعی)، میزان احساس تعلق به مکان نیز بهبود مییابد. در بعد کالبدی محیطی نیز ساماندهی و بهسازی محله(همراه با مشارکت فعال ساکنان) می تواند رابطه ساکنان محدوده مورد مطالعه را با مکان زندگی خود ارتقاء بخشد و زمینه ساز حس تعلق به مکان باشد.
به طور خلاصه، مقاله حاضر نشان میدهد که برخی سکونتگاههای غیررسمی مثل همین نمونه مطالعاتی، دارایی های قابل توجهی مثل تعلق ساکنان به مکان را در خود جای داده است که اگر به این پتانسیلها توجه شود، می تواند راهگشای این مکانها به سوی پایداری باشد. پس باید در این نگرش که سکونتگاههای غیررسمی سر تا پا معضل است، اصلاح صورت گیرد. همچنین متغیرهای مطرح در عرصه عمومی مثل وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی نسبت به ویژگیهای فردی و جمعیت شناختی در میزان تعلق مکانی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
علی جوان فروزنده و قاسم مطلبی در مقالهای با عنوان حس تعلق به مکان و عوامل تشکیل دهنده آن، بیان کرده اند که:
یکی از معانی مهم و مؤثر در ارتباط انسان و محیط که مورد توجه طراحان بوده است، حس تعلق به مکان میباشد. در روشهای طراحی محیطی- علیرغم استفاده فراوان از این واژه- تعریف مشخص و معینی از این معنا و عناصر تشکیلدهنده آن ارائه نگردیده است. لذا با هدف شناسایی این حس در معماری به معرفی ابعاد مختلف حس تعلق و عوامل تشکیل دهنده آن- بر اساس روش پژوهششناختی و با رویکردهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه در بررسی ادبیات موضوع- پرداخته می شود.
حس تعلق یکی از علائم و عوامل مهم در ارزیابی ارتباط انسان- محیط و ایجاد محیطهای انسانی با کیفیت میباشد. این سطح از معنای محیطی بیانگر نوعی ارتباط عمیق فرد با محیط بوده و در این سطح، فرد نوعی همذاتپنداری بین خود و مکان احساس مینماید. حس تعلق واجد دو بعد کالبدی و اجتماعی است که نتایج، نشاندهنده برتری تعلق اجتماعی بر تعلق کالبدی در محیط میباشد. همچنین بر اساس نتایج بدست آمده، حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکل گیری معنا در محیط(برآیند تعامل فرد، دیگران و محیط)، از یک طرف وابسته به مشخصات و ویژگیهای فردی شامل: انگیزشها، شایستگیها و شناخت افراد نسبت به مکان بوده و از طرف دیگر ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد که منبعث از نیاز به تعلق به عنوان نیاز اولیه انسانی میباشد. اساساً انسان به دنبال یافتن پاسخ برای نیازهای خود در محیط میباشد و در صورت عدم تامین این نیازها از مکان، احساس عاطفی مثبتی بین فرد و مکان به وجود نخواهد آمد. بالعکس، هر چه قدر محیط در تامین سطوح مختلف نیازهای انسانی تواناتر باشد، به همان نسبت فرد ارتباط خود با محیط را مؤثر دانسته و نهایتاً معنای استنباطی مثبتی به همراه خواهد داشت. هر چه قدر سطوح تامین این نیازها، بر اساس هرم نیازهای انسانی مازلو در قسمت های فوقانی هرم اتفاق میافتد، به همان نسبت معنای محیطی عمیقتری شکل خواهد گرفت. در درجات بالاتر حس تعلق به محیط، به سمت عوامل احساسی- عاطفی که بیانگر عمق ارتباط فرد با محیط میباشد، پیش خواهد رفت که با واژه هایی نظیر تعلق به مکان، دلبستگی به مکان و تعهد به مکان که بیانگر نوعی از درهمتنیدگی احساسات و عواطف انسانی نسبت به محیط میباشد، بیان میگردد.
نکته مهم بدست آمده در این مقاله، نقش محیط و ویژگیهای کالبدی آن، به عنوان وجه سوم مدل معنای مکان، در شکل گیری معنای حس تعلق میباشد. نتایج نشان میدهد عوامل کالبدی محیط در شکل گیری معنای حس تعلق نقش واسطه را ایفا نموده و در دو سطح در محیط مؤثر واقع میگردند:
در سطح اول، عناصر کالبدی محیط با همسازی فعالیتها از طریق تامین و قابلیت انجام آن و با ارضاء نیازهای فردی در درجه اول و نیازهای اجتماعی ناشی از فعالیتهای گروهی در درجه بعد، امکان ایجاد این حس در مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، ویژگیهای کالبدی محیط با تسهیل فعالیتها، منطبق بر الگوهای رفتاری افراد و با تامین نیازهای استفادهکنندگان از مکان، در برقراری تعلق اجتماعی محیط مؤثر واقع شده و امکان ایجاد و ارتقاء پیوندهای اجتماعی در محیط را فراهم مینمایند.
در سطح دوم، عناصر کالبدی محیط به عنوان مؤلفه های فرهنگی و نمادها، واسطه بصری در ایجاد ارتباط ذهنی بین استفادهکنندگان از مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، عناصر کالبدی منبعث از خاطرهها و تصاویر ذهنی استفادهکنندگان بوده و به صورت نمادگونه، ناشی از فرهنگ و ارزشهای اجتماعی، نقش خود را ایفا مینمایند.
نتایج نشان میدهد، حس تعلق از معیارهای ارزیابی محیطهای با کیفیت بوده و در معماری و رشته های طراحی محیطی، ویژگیهای کالبدی نظیر(فرم، شکل، رنگ، اندازه، بافت و مقیاس) و روابط اجزاء کالبدی با تامین و تاکید بر فعالیتهای اجتماعی محیط، نقشی مهم و مؤثر در شکل گیری حس تعلق دارا میباشند.
علی صمیمیشارمی و پروین پرتوی در مقالهای با عنوان بررسی و سنجش حس مکان در محلات ارگانیک و برنامه ریزی شده(مطالعه موردی: محلات ساغریسازان و بلوار گیلان در شهر رشت) بیان کرده اند که:
هدف کلی از این پژوهش، سنجش عناصر مؤثر بر حس مکان و بررسی تفاوت آن در بافتهای ارگانیک و برنامه ریزی شده با مطالعه موردی در محلههای ساغریسازان با بافت ارگانیک و محله بلوار گیلان با بافت برنامه ریزی شده است. مبانی نظری تحقیق برگرفته از آرای معمار پدیدارشناس، کریستین نوربرگ شولتس درباره پدیده مکان و حس مکان است. از نظر شولتس، پدیده مکان مفهومی کلی و کیفی بوده و ساختار مکان، متاثر از مرز/ قلمرو، تمرکز/ محصوریت، عرصه درونی/ عرصه بیرونی، شناسایی و خوانایی است. روش تحقیق، توصیفی بر مبنای استدلال استقرایی و با بهره گرفتن از راهبرد ترکیبی(کیفی- کمّی) با تمرکز بیشتر بر راهبرد کیفی(استفاده از انجام مصاحبه های عمیق توام با پرسشهای باز از ۴۶ نمونه هدفمند انتخاب شده و با بهره گرفتن از روش مثلثبندی، مشاهدههای محقق در زمانهای مختلف و نیز مقایسه جداول نتایج در دو محله) انجام گرفته است.
ارزیابی نتایج این پژوهش بیانگر این است که هر کدام از محلات برنامه ریزی شده و ارگانیک بلوار گیلان و ساغریسازان، پارامترهای مثبت و منفی در تحقق حس مکان دارند. ولی در کل، با توجه به مصاحبه های انجام پذیرفته، مشاهدات و نیز مطالعات باید گفت افراد در محله بلوار گیلان(محله برنامه ریزی شده)، از نظر حس مکان در وضعیت ضعیفتری نسبت به همتای مسنتر خود یعنی محله ساغریسازان(محله ارگانیک) قرار دارند.