۲-۲-۱-۳-د. دستور پنج استاد:
«به» در این معانی استعمال میشود :
۱- به معنی “همراه” که از آن به مصاحبت تعبیرکنند :
به ادب سلام کرد، به سلامت عزیمت نمود .
۲- ظرفیت زمانی و مکانی :
دهقان به سحرگاهان کز خانه برآید نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید (منوچهری)
ای که گویی، به یمن بوی دل و رنگ وفاست به خراسان طلبم کان به خراسان یابم (خاقانی)
۳- به معنی قسم، مانند :
بگویم که بنیاد سوگند چیست خرد را وجان ِ تو را بند چیست
بگویی به دادار خورشید و ماه به تیغ و به مهر و به تخت و کلاه (فردوسی)
۴- در بیان جنس، چنانکه به جای آن “ازجنس ِ” بتوان استفاده کرد :
به مردم شمار، به مردمدار .
هیچکس را تو استوار مدار کار خود کن کسی به یارمدار (سنایی)
۵- به معنی “طرف” و “سوی” مانند :
چو زین کرانه شِه شرق دستبرد به تیر بر آن کرانه نماند از مخالفان دیّار (فرخی)
۶- به معنی"استعانت و در این صورت آنچه پس از آن آید، افزار کار وعمل است مانند :
به لشکر توان کرد این کار زار به تنها چه برخیزد از یک سوار (فردوسی)
۷- “تعلیل” ودر این حال، ما بعد ِآن علت ِحکم است مانند :
به جرم خیانت به کیفر رسید به گناه خود مأخوذ گردید.
به امرش وجود از عدم نقش بست که داند جز او کردن از نیست هست (سعدی)
۸- بر مقدار دلالت میکند و مفید معنی تکرار باشد :
به دامن در فشاند، به مشت زر دارد، به خروار شکر پاشید، به تخت دیبا بخشید، که معنی آن :
دامن دامن، مشت مشت، خروار خروار، تخت تخت میباشد.
۹- در آغاز وابتدای سخن به کار میرود مثل :
به نام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه برنگذرد (فردوسی)
که مراد از آن آغاز سخن به نام خداوند جان و خرد باشد.
۱۰- به معنی “برای” مانند :
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تو در برون چه کردی که درون کعبه آیی (عراقی)
۱۱- به معنی سازگاری و توافق میباشد، چون :
اگر جز به کام من آید جواب من وگرز ومیدان افراسیاب (فردوسی)
۱۲- بر عوض و مقابله دلالت میکند چون :
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق خرمن مه به جوی خوشهی پروین به دوجو (حافظ)
۱۳- به معنی استعلام است و در این هنگام آن را به «بر» تأکید توان کرد مانند :
نهاد افسرش پست بر خاک بر همیکرد نفرین به ضحاک بر (فردوسی)
۱۴- به معنی «را» مانند :
به من گفت، به من داد، به من بخشید، یعنی : مراگفت، مرا داد، مرا بخشید.
و استعمال مفعول بعد از این افعال به هر دو صورت جایز و در نظم و نثر شایع است.
۱۵- قرب و نزدیکی :
که فردا به داور بود خسروی گدایی که پیشت نیرزد جوی (سعدی)
مقصود «نزدیک داور» است.
۱۶- به معنی نهایت و پایان است :
از باختر به خاور شتافت، از مشرق به مغرب شد و گاهی برای تاکید پیش از آن «تا» در میآورند مانند :
از شمال تا به جنوب رفت، از خراسان تا به تهران آمد، از سر تا به قدم زیبا ست.
۱۷- برای ترتیب :
دم به دم، خانه به خانه، شهر به شهر، دیار به دیار، کوه به کوه.
۱۸- افادهی تشبیه میکند، مانند :
لطفش به بهار شادمانی است قهرش به سموم زندگانی است
۱۹- در توضیح و تفسیر به کارمیرود :
به تن زندهپیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل (فردوسی)
راهنمای نگارش مقاله درباره :مقایسۀحروف اضافه در زبان فارسی و زبان عربی (ملهم الشاعر)۲