لایُحْیـــطَ شَئـی یَـــه نُبــیَ وِاتِـــن
۱) ترجمه بیت: کمال یگانگی خداوند متعال رد صفتهای خداوند است وهیچ شئی برخداوند احاطه پیدا نمی کند وخداوند برهرشیئی احاطه دارد، این از احادیث حضرت پیامبر است، منظوراز بیت: (احاطه جزء برکل محال است).
۲) نکات بلاغی: صفاتن با واتن: کلمه قافیه است، (ت حرف روی، ن حرف وصل)، واج آرایی (الف، ل، ی)، البته درمصراع دوّم آیه(۲۵۵)سوره بقره راتحلیل کرده وبه صورت (لایحیطَ شی) تغییرداده است[۴].
۳) شرح مفاهیم عرفانی: کمال: تمام وکمال، دراصطلاح عرفان یعنی منزّه بودن از آثار ماده و کمال دو نوع است: ۱- کمال ذاتی: همان ظهور حق است بر نفس خود به نفس خود لِنفس بدون اعتبار غیروغیریت لازمه کمال ذاتی غنای مطلق است، که با تمام شئونات و اعتنارات الهی است. ۲- کمال اسمایی: ظهور حق بر نفس خود و شهود ذات خود در تعینات خارجیه واین مرحله شهود عینی می باشد. نسفی بیان میکند: که کمال انسان در چهار چیز است: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک ومعارف، معرفت خود به چهار دسته تقسیم میشود: دنیا، آخرت، خود و پروردگار. (ر.ک، سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۶۷۰)، این بیت اشاره دارد به توحید که شهادت به یگانگی خداوند متعال است[۵]. «ألْتُّوحیدُاَنْ لایَخْطُرَبِقَلْبِکَ مَادُونَه» توحید آن است: که غیر از خدا را بردلت خطر و ارزش و بهایی نباشد، ومخلوقات نتوانند بر اسرار تو آگاهی بیابند، و باعث از بین رفتن عبادتهایت نشود؛ ازآنچه اندیشه غیراز اثبات ایشان باشد چون غیرثابت شود حکم توحید ساقط
می شود[۶]. (ر. ک، کشف المحجوب، ۱۳۸۹: ۲۴۰)
این بیت اشاره دارد به اولین مرتبه دین که معرفت وشناخت آن وکمال معرفت دین تایید وتصدیق توحید است. کمال اخلاص خداوند نفی نفی صفات است، عبادت ز دودن صفات از حق است، پس کسی که خداوند را با صفتی همراه بداند اورا با قرینی پیوسته وهرگاه با قرینی به پیوندد دو تا میشود، ودارای اجزا میگردد وکسی که حق را جز جز بدان او را نشناخته است. در این صورت او خداوند را محدود میپندارد، در نتیجه بوده وهست از نیست و نبود ایجاد نمیگردد. چیزی در این دنیا نیست که حق آن را نیافریده باشد، خداوند از ازل بینا و آگاه است و تا ابد یگانه ویکتا است.(ر. ک، نهج البلاغه، خطبه اوْل، ۱۳۸۰: ۲ – ۴)
چَنِــی وَحْـدَتِـشْ رأیِ دُویِــی نِیَـــه
تُــوحِیْــدِشْ سِــرایِ مَثْنَــوِی نِیَـه
۱) ترجمه بیت: در چیستی وحدت و یگانگی خداوند دوگانه پرستی نیست، علم به توحید و یگانگی خداوند یکی است در دو گانه پرستی نیست، در چیستی توحید خداوند دوگانگی راه ندارد. در توحید او هرگز دوگانگی نمیگنجد.
۲) نکات بلاغی و دستوری: کلمات نِیَه با نِیَه: ردیف است، دویی با مثنوی: کلمه قافیه است، چَنِی: جمله اسنادی به معنی چیستی، مثنوی: ایهام دارد یکی به معنی دو تا، دوم این که به کتاب مثنوی معنوی مولانا هم اشاره دارد و «نیز اشاره به منظومه ی خودش که آن هم در قالب مثنوی است» (نظراستادمسعود سپه وندی)، (خدا را بطورکامل به یگانگی وتوحید پرستیدن نه با ثنویّت و دوگانه پرستی)، دویی با مثنوی: تناسب دارد.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: وحدت: یکتایی، یگانگی در معنی عرفانی: «صفت خداوند واحد در نزد عارفان و آن وجود حق است، وجود اشیاء تجلی حق بصورت اشیاء است و کثرت مراتب، امور اعتباریاند که از غایت تجدد فیض رحمانی، تعینات اکوانی نمودی دارند». (سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۷۸۲)، توحید: یکی کردن، یکی گفتن و یگانه گردانیدن، درمعنی عرفانی عبارت است از: ۱- شرط ایمان به مبدأ معرفت و گواهی به این که خداوند تعالی یکی است «إنَّمَا اللهُ إلَهَ وَاحِد». ۲- کمال معرفت که بعد از ایمان حاصل میشود. و آن هنگامی است که مؤمن یقین به این پیدا میکند که غیر از خدا فیض باری تعالی چیزی در وجودش نیست، در نتیجه نظرش از کثرات بریده و همه را یکی بیند و یکی داند، که از مرتبه وحدت لاشریک له به مرتبه وحدت لاشریک له فی الوجود میرسد. دراین مرحله برابر آیه(۷۹) سوره انعام خواهد بود که میفرماید: (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾، به یگانگی حق اعتراف دارد که من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم، و از مشرکان نیستم! عزالدین کاشانی گوید: توحید دارای مراتبی است: ایمانی، علمی، حالی و الهی، در مرتبه توحید ایمانی شخص به ذات حق ایمان دارد. و آیات واحادیث را که از دل به آنها اقرار میآورد و بر زبان جاری میکند. توحید علمی: که باطن علم را یقین میداند، و میداند که موجود مطلق نیست بلکه خداوند عالم جل جلاله است، و تمام صفات و افعال در ذات حق محو و نابود می شود. و در این مرحله هر آنچه که از علم وبصرحق می داند، در جمیع صفات وافعال حق است. سوره بقره آیه (۱۸۱)می فرماید: (إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ توحید علمی از درجه اعتبار ساقط است، شخص از روی زیرکی تصوری از توحید کند و در اثنای بحث توحید سخن بیارزش میگوید، توحید علمی در پایینترین مرحله توحید حالی قرار دارد. برابر آیات (۲۷ و ۲۸) سوره مطففین (وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ، عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾، اما توحید حالی وصف لازم ذات موحد است، که تمام رسوم وجود او از بین می رود و در غلبه اشراق نور علم توحید در نور حال پنهان می گردد. (ر. ک، سجادی، ۱۳۸۹: ۲۶۷ – ۲۶۸)
عِلْـمُ و صِـفَت وَاقِـع وَ تَحـْتِ ذَاتَن
کِـی شِنَـاسَـای ذَاتْ حَدِ صَفَاتِن
۱) ترجمه بیت: علم به شناخت خداوند و بیان اوصاف کمال و جمال خداوند تحت تأثیرذات باری تعالی میباشد، علم وصفت محدود به ذات خداوند است و چه کسی توان شناخت صفات ذات اقدس الهی را دارد.
۲) نکات بلاغی: کلمات ذاتِن با صَفَاتن: کلمه قافیه است (واج ت روی و واج ن) وصل است، صفت با صفات: جناس افزایشی واختلافی(اختلاف مصوت کوتاه با بلند) است.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: از دیدگاه شیعه ذات اقدس الهی به یک سلسله از صفات متصف گردیده است؛ زیرا صفات حق عین ذات اوست امّا عارض بر آن نیست. لاهیجی گوید: صفات واجب عین ذات حق است، یعنی کاری در غیر واجب از ذات به اعتبار قیام صفت ازآن ذات الهی ناشی میشود، از ذات مجرد خداوند بیقیام صفتی به او ناشی میشود. درنتیجه لفظ علم در واجب ناشی میشود؛ از ذات به اعتبار اثر صفت علم بر او ولفظ عالِم در لغت عبارت است از: ذاتی که مفهوم علم بر آن ثابت شده باشد، وشیعه زاید بودن صفت حق را نمیپذیرند و آن را رّد میکنند. حضرت امام صادق در این مورد بیان زیبایی دارد که میفرمایند: خداوند شنوا وبینا است، شنوا به غیر است و بینا به غیر وسایل است، بلکه خداوند به نفس خودش میبیند و میشنود. و یا ابن عربی زاید بودن صفات بر ذات حق را ناشی از سرگردانی وحیرانی میداند که این افراد درکی محدود در حد ذهن خود دارند. شیخ صدوق در اثبات صفات ذات می گوید: حیّ، سمیع، بصیر، علیم و…، نفی صفات بیان می کند و هم وحدانیّت حق را اثبات می نماید جایز نیست گفته شود، خداوند مرید وشایی بوده، بلکه شایسته است گفته شود خداوند قادر عالم بوده؛ زیرا صفات فعلیّه اراده و مشیت خداوند همانند صفات ذات خداوند نیست. (ر.ک، فتح الهی، ۱۳۸۰: ۷۳ – ۷۵)، ذات خداوند موصوف به علم است، بدون این که بتواند بر او احاطه کند و یا با چشم سر او را ببیند، بلکه خداوند موجود است به حقایق ایمان بدون احاطه و دگرگونی، امّا چشم دل خداوند را در جهان آخرت میبیند و خلق از درک ذات حق عاجز است، قلب خدا را میشناسد امّا عقل ناتوان است، ذات حق موصوف به علم است بدون این که بتوان به کمک حواس آن را درک کرد، مخلوقات حق از کنه ذات حق ناتوان ومحروماند. دل: خداوند را به یگانگی میشناسد امّا عقل نمی تواند آن را درک کند و ناتوان است. (کشف المحجوب، ۱۳۸۹: ۴۱۵ – ۴۱۶)
عِلْم هَمْ عَاجِزَن ژَ اِدْراکِ ذَات
چُون ذَات مُحیطَن مَحَاط لِیش صَفَات
۱) ترجمه بیت: همچنین علم ازدرک ذات حق ناتوان بود چون که ذات باری ـ تعالی ـ آن را احاطه کرده و ذات صفات خداوند را درخودش محدود کرده است.
۲) نکات بلاغی: ذَات با صفات: کلمه قافیه است، عاجِزَن: عاجز ناتوان، مَحیط ومَحاط: جناس اشتقاق و اختلافی، لِیش: خودش، تکرار واج: (م، الف).
۳) شرح مفاهیم عرفانی: علم: دانش، دانستن در معنی عرفانی به گفته کاشانی علم مقتبس از نور پیامبر حق است که در دل عارف حق وارد میشود، که راه یابد به حق یا به کار حق و یا در حکم حق در نتیجه این علم خاص انسان است. علم همان عقل و نوری است که خیر و شر را از هم تشخیص میدهد. علمی که میان صلاح و فساد امور اخروی است آن خاصه مؤمنان است، علم مشترک میان مؤمن وکافر عقلی است که تشخیص میان صلاح و فساد امور دنیوی است، علم زمانی ضرراست که برای دنیا باشد و زمانی سودمند است که برای خدا باشد. منبع علم در دل است و ظهور آن به محافظت آداب حضرت عزت متعلق است. از قلب منور ونفس مطهر حضرت پیامبر فیض علوم واحوال و اخلاق و اعمال در قلوب ونفوس امت روان شدکه به کمال متابعت رسول علیه السلام استعداد کامل پیدا کرده است. (ر.ک، سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۵۸۶ – ۵۸۹)
انواع علم: علم الیقین و عین الیقین، این بیان عبارتی ازعلم به یقین: علمی است که درستی آن برای خود علم درست نباشد، وچون علم به حاصل شد پنهان در آن عین آشکار است که ازآنچه مومنان در باره من میدانند، همین صفت هایی است که امروز میدانند. اگربرخلاف این ببینند یا رؤیت کنند فردا صحیح نباشد، و اگر امروز علم درست نباشد این خلاف توحید باشد، ازآنچه امروزعلم اخلاق به آن درست باشد، و فردا دیدن او صحیح باشد. پس مراد این گروه ازعلم الیقین علم به احکام و اوامر معاملات دنیاست، و عین الیقین علم به مردن وجان دادن ودنیا را ترک کردن است، و مراد ازحق الیقین علم به دیدن و مشاهد اهل بهشت است. (ر.ک، هجویری، ۵۵۷: ۱۳۸۹)
علـم وحـکمت بهـرراه وبـی رهیست
چون همه ره باشد آن حکمت تهی است
(مثنوی۶/۱۷۵۶)