کارتز[۱۱۲] (۱۹۸۵، به نقل از نیازی و کارکنان، ۱۳۸۶) معتقد است کارآفرینی از طریق نوآوری، رشد، عدم اطمینان، خطر پذیری، دارندگی، کوچکی و تازگی قابل تشخیص است. در تحلیل وی فرایند کارآفرینی به مثابه تشخیص فرصت بهره برداری از آن بوده و مستلزم فعالیت های زیر است :
کارآفرین فرصت های مختلفی برای کسب و کار پیدا می کند،
کارآفرین منابع را جمع آوری می کند،
کارآفرین محصول یا خدمت را تولید و عرضه می کند،
کارآفرین شرکت یا سازمانی را تأسیس می کند.
بنابراین از نظر وی کارآفرینی شامل کلیه فعالیت هایی است که در درجه اول منشا آن ها کارآفرین بوده و در درجه دوم به تأسیس سازمان و در نهایت ارائه محصول و یا خدمات به بازار منجر می گردد. استیونسون و جاریلو[۱۱۳] نیز معتقدند کار آفرینی تنها به فعالیت های مخاطره آمیز مستقل منحصر نمی شود، بلکه علاوه بر آن شامل سازمان کارآفرینان و مجموعه های سازمانی نیز می شود (دیس و استار[۱۱۴]، ۱۹۹۲، به نقل از مقیمی، ۱۳۸۳).
۲-۱۲) ویژگی های کارآفرینان
همان گونه که اشاره شد، اقتصاددانان بیشتر بر جنبه های اقتصادی کارآفرینی توجه داشتند و از ویژگی ها و عوامل فردی و اجتماعی که بر کارآفرین تأثیر می گذارند غافل بودند، ولی در سال های اخیر محققان از جنبه های روانشناسی و جامعه شناسی به مطالعه کارآفرینی پرداختند. بسیاری از صاحب نظران اعتقاد داشتند که ویژگی های فردی و شخصیتی در افراد بسیار تعیین کننده است، به ویژه هنگامی که آنان مدیریت سازمانی را بر عهده می گیرند (کالیانی و چندرالخا[۱۱۵]، ۲۰۰۲). بر این اساس تحقیقات زیادی درباره ویژگی های فردی و نیم رخ شخصیتی کارآفرینان موفق صورت گرفت. این روند ادامه یافت تا زمانی که گانتر رویکرد ویژگی ها[۱۱۶] را به چالش کشاند. این رویکرد به این نکته اشاره می کند که ویژگی های شخصیتی مشخص و معینی افراد را مستعد کارآفرینی میکند (احمدی، ۱۳۸۷). در واقع، بررسی ادبیات موجود نشانگر تنوع مواضع و دیدگاه های متخصصان مختلفی است که هر یک با بکارگیری مفاهیم و اصطلاحات خاص خود مؤلفه ها و ویژگی های های کارآفرینی را مطرح کرده اند. در این جا ابتدا به ویژگی های شخصیتی کارآفرینان از نظر صاحب نظران مختلف اشاره می گردد و سپس برخی از عوامل و ویژگی های جمعیت شناختی که در شکل گیری رفتار کارآفرینان تأثیر گذار هستند، مورد بررسی قرار می گیرند.
۲-۱۳) ویژگی های روانشناختی
“سوجی مین[۱۱۷] مشخصات کارآفرینان قرن بیست و یکم را چنین می شمارد، آنان منافعی را که در موقعیت های مختلفی وجود دارند، شناسایی می کنند، پرمایه، خلاق و بصیر هستند، آنان مستقل فکر می کنند، سخت کوش و پرکارند، خوش بین، نوآور، خطرپذیر و راهنما هستند” (امیری، ۱۳۸۸).
بر طبق نظر لامپکین و دس[۱۱۸] (۱۹۹۶، نقل از فرتوکزاده و مرادی، ۱۳۸۶) پنج بعد برجسته رویکرد کارآفرینانه شامل خود اتکایی، نوآوری، ریسک پذیری، پیشرو بودن و داشتن عطش رقابتی است. البته فرتوک زاده و مرادی (۱۳۸۶) بین رویکرد کارآفرینانه و کارآفرینی تفاوت قائل شده و معتقدند که کارآفرینی به یک مقوله جدید می پردازد ولی یک رویکرد کارآفرینانه به فرآیندهای کارآفرینانه، روش ها، شیوه ها و سبک های تصمیم گیری می پردازد تا به طور کارآفرینانه مورد استفاده قرار گیرند.
“ویژگی کارآفرینان از نظر هورنادی عبارتند از : ۱. اعتماد به نفس و عزم و اراده ۲. استعداد و پویایی ۳. پشتکار و ابتکار ۴. خوش بینی و انعطاف پذیری ۵. مسئولیت پذیری ۶. دوراندیشی و همکاری ۷. سودگرایی ۸. قدرت تخیل و نوآوری” (احمدپور، ۱۳۷۹: ۸۹) .
از دیدگاه تامپسون[۱۱۹] کارآفرینان افرادی هستند که از ظرفیت ها و قابلیت های مختلفی هم چون مدیریت ریسک، خلاقیت و نوآوری، خلق سرمایه مالی، اجتماعی و هنری بهره مندند و دانش عملی[۱۲۰] خود را در راه ایجاد ارزش افزوده به کار می گیرند (مقیمی، ۱۳۸۳).
از نظر ارکوآرت براون[۱۲۱] (۱۳۸۸) کارآفرینان موفق تمایل دارند ده ویژگی زیر را با دیگران به اشتراک بگذارند. یک کارافرین موفق: ۱- ریسک پذیر است ۲- دارای نوعی چشم انداز شخصی و کاری است ۳- دارای انگیزه و اراده است ۴- دارای اعتماد به نفس است ۵- انعطاف پذیر است ۶- به خوبی ارتباط برقرار می کند ۷- به طور آگاهانه به اخذ تصمیمات مبادرت می ورزد ۸- عمل گرا و نتیجه گراست ۹- توانایی انجام وظایف متعدد را داراست ۱۰- دارای نگرش مثبت است.
طباطبایی و احمدی (۱۳۸۴) نیز اصول و راه کارهایی که شرایط و زمینه های مناسب را برای رشد ویژگی های کارآفرینانه و ترویج روانشناسی کارآفرینی فراهم می نمایند، را به شرح ذیل برشمارند:
۱- ابداع ۲- مشاهده گری و اقدام برای کسب فرصت های جدید (خلاقیت) ۳- استقامت (پایداری) ۴- جستجوگری برای کسب اطلاعات ۵- اهمیت دادن به کیفیت کار ۶- اقدام به انجام پاره کارها ۷- جهت یابی برای بازدهی بیشتر ۸- برنامه ریزی منظم ۹- اعتماد به نفس ۱۰- جرأت طلبی ۱۱- تعقیب و پیگیری ۱۲- حل مساله ۱۳- مراحل حل مساله ۱۴- حل خلاق مساله.
گودرزوند و فروزان فر (۱۳۸۶) مهم ترین ویژگی ها و شاخص های مشترک افراد کارآفرین را عبارت از : خودباوری، مثبت گرایی، تفکر خلاق و روحیه نوآور، اراده و پشتکار، توکل به خدا، هدفمند بودن، جمع گرایی، متعهد بودن، و علم به کار، می دانند. زالی و همکاران (۱۳۸۶) نیز با استناد به مدل ارائه شده توسط مؤسسه توسعه کار آفرینی هند، پنج ویژگی اصلی کارآفرینی را در قالب توفیق طلبی، استقلالطلبی، ریسکپذیری، خلاقیت و عزم و اراده فهرست می کنند. کاستا و مک کرا[۱۲۲] (۱۹۹۵، به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۶). مهم ترین ویژگی های شخصیتی کارآفرینان را در الگوی ویژه ای با عنوان «پنج عامل بزرگ» مطرح ساختند. این پنج ویژگی، شامل برون گرایی[۱۲۳]، وظیفه شناسی[۱۲۴]، توافق[۱۲۵]، سعه صدر[۱۲۶] و روان رنجورخویی[۱۲۷] است. از نظر آنان کارآفرینان، با سطوح بالاتر برون گرایی، وظیفه شناسی و سعه صدر و سطوح پایین توافق و روان رنجورخویی مشخص می شوند. مککللند (۱۹۶۱) نیز ویژگیهای افراد کارآفرین را شامل انگیزه پیشرفت، ریسک پذیری، کنترل درونی، خلاقیت و استقلال طلبی می داند. براساس تحقیقات انجام شده، پرورش این ویژگی در افراد باعث تقویت قابلیت های کارآفرینی آنان می گردد.
به هر حال، به استناد دیدگاه ها و نظرات مختلفی که متخصصان و پژوهش گران درباره قابلیت های کارآفرینی ارائه کرده اند و با گذشتن از برخی تمایزات جزئی و ظاهری می توان مهم ترین این قابلیت ها را که البته در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته اند را در قالب خلاقیت، ریسکپذیری، استقلالطلبی، انگیزه پیشرفت و کنترل درونی مطرح و مورد بحث قرار داد.
۲-۱۳-۱) خلاقیت
فرهنگ لغت آکسفورد خلاقیت را به عنوان قدرت آفرینندگی تعریف کرده است که این قدرت به هوش و توانایی تخیل منوط است. “در فرهنگ لغت روانشناسی خلاقیت یک فرایند روانی فرض شده است که به حل کردن، ایده سازی و مفهوم سازی اشکال هنری نظریه ها یا تولیداتی منجر می شود که یگانه بوده و بدیع هستند” (ویسی و ملاقاسمی، ۱۳۸۵: ۶۴).
از نظر رابینز[۱۲۸] (۱۹۹۱، به نقل از همتی، ۱۳۸۸) خلاقیت به معنای توانایی ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست و نوآوری فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روش های جدید عملیات است. در واقع نوآوری عبارت از عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشه ای نو ناشی از خلاقیت است. به عبارتی دیگر، در خلاقیت اطلاعات به دست می آید و در نوآوری آن اطلاعات به صورت های گوناگون عرضه می شود. ساعتچی (۱۳۷۱) نیز معتقد است: خلاقیت یعنی ترکیب جدید عقاید، اندیشه ها، افکار، تصورات و انگاره هایی که پیش تر برای هر فرد شناخته شده است اما به شیوه ای جدید و متفاوت با قبل. همتی (۱۳۸۸) از مجموع تعاریف چنین نتیجه گیری می کند که خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود داشته و یا به معنای دلالت بر پیداکردن چیزهای جدید است هرچند که ممکن است به مرحله استفاده در نیاید و نوآوری به عنوان هر ایده جدید که در برگیرنده توسعه یک محصول، خدمات یا فرایند می گردد که ممکن است نسبت به یک سازمان، یک صنعت، یا ملت یا جهان جدید باشد. اگرچه خلاقیت و نوآوری در بیشتر موارد به طور مترادف استفاده می شود اما اکثر محققان معتقدند که این دو اصطلاح باید به طور جدا مدنظر قرار گیرند.
۲-۱۳-۲) انگیزه پیشرفت
اصطلاح انگیزش از فعل لاتین mover به معنی حرکت دادن مشتق شده است. مفهوم کلی جنبش (تحرک) منعکس کننده این تصور عام است، که انگیزش چیزی است که ما را به جنبش و تحرک وادار می کند تا تکلیف خود را کامل کنیم (پینتریچ و شانک[۱۲۹]،۱۳۸۶). انگیزه اصطلاحی است که غالبا با انگیزش مترادف بکار می رود، ولی می توان آن را دقیق تر از انگیزش و به عنوان حالت شخصی که سبب ایجاد رفتاری معین می شود، تعریف کرد. به عبارت دیگر انگیزش عامل کلی مولد رفتار به حساب می آید در حالی که انگیزه حالت اختصاصی رفتار شخصی می باشد. مثلا وقتی می پرسیم چرا فلان شخصی رفتار خاصی را انجام داد به دنبال انگیزه او هستیم (سیف، ۱۳۸۴).
انگیزه پیشرفت به عنوان یکی از انگیزه های مهم اجتماعی و یکی از ویژگی های شخصیتی هر فرد است که بین افراد متفاوت است و بر اساس آن می توان رفتارهای خاصی را پیش بینی نمود. انگیزه پیشرفت گرایشی است برای ارزیابی همه جانبه عملکرد خود با توجه به عالی ترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکرد همراه است.
اتکینسون (۱۹۶۴) مفهوم انگیزش پیشرفت مک کللند را توسعه بخشید و مؤلفه پرهیز از شکست را مطرح کرد. شکست های مداوم منجر به انتخاب اهدافی بالاتر از توان شده و یا نیازی نیرومند برای پرهیز از شکست، فعال می شود. در صورتی که نیاز به پیشرفت در یک موقعیت خاص بیش از پرهیز از شکست باشد، تمایل کلی یا انگیزش نهایی، خطر کردن و تلاش برای پیشرفت خواهد بود. در واقع از نظر اتکینسون چهار مؤلفه انگیزه کسب موفقیت، انگیزه پرهیز از شکست، احتمال ذهنی دست یابی به موفقیت در انجام یک تکلیف و ارزش تشویقی رسیدن به موفقیت، تمایل و گرایش فرد را در انجام دادن یک تکلیف مشخص می کنند (ریو[۱۳۰]، ۱۳۸۷). مک کللند (۱۹۶۵) اعتقاد داشت که انگیزه پیشرفت خصوصیتی است که می شود به وسیله آموزش، آن را افزایش داد و تعلیم و تربیت، محیط خانوادگی و اجتماعی در تکوین آن نقش اساسی دارند، بنابراین به نظر وی انگیزه پیشرفت یک صفت ارثی نیست.
۲-۱۳-۳) ریسک پذیری
یکی از گسترده ترین توصیف های ذکر شده درباره کارآفرینان یا کارآفرینی، تمایل به ریسک کردن است. لی و پترسون[۱۳۱] (۲۰۰۰) معتقدند که ریسک پذیری جزئی مهم از رویکرد کارآفرینانه قوی می باشد و فقط جوامع یا سازمان هایی که از تمایل کارآفرینان به تحمل ابهام و عدم اطمینان حمایت می کنند و منابع را برای مخاطرات پر ریسک آنها تأمین می کنند، منافع ناشی از وجود کارآفرینان را جمع آوری می کنند.
“کارآفرینان از خطر استقبال می کنند، در صورتی که خطر محاسبه شده باشد. به عبارت دیگر آن ها مسئولیت فعالیت هایی که در آنها هیچ امکان موفقیتی وجود نداشته باشد و یا یک خودکشی مالی باشد را بر عهده نمی گیرند. کارآفرینان اعتدال در میزان خطر را ترجیح می دهند، فعالیت های با میزان خطر معتدل آن هایی هستند که مهارت و کوشش شخص نقش اصلی را ایف می کند. ممکن است بخت و اقبال هم در آن نقشی داشته باشد اما تاثیر آن بوسیله مهارت و کوشش شخص به حداقل رسیده است تا نتیجه کار جزء مسئولیتهای خود شخص باشد” (سالازار، ۱۳۸۳: ۴۸). امیدی (۱۳۸۸) نیز مخاطره کردن را خواه از جنبه مالی، روانی باشد یا اجتماعی بخشی از فرایند کارآفرینی می داند و معتقد است که برخلاف نظر مردم عادی که فکر می کنند کارآفرین خطر قمارگونه می کند، یک کارآفرین با ارزیابی دقیق و حساب شده از میزان مخاطره، تصمیم می گیرد، پس از آن برای دست یابی نتیجه مطلوب از هیچ کاری دریغ نمی کند. به عبارت دیگر محاسبات و پیش بینی کارآفرینان، اغلب از بروز ریسک های غیرضروری جلوگیری می کند.
۲-۱۳-۴) کنترل درونی
کنترل درونی به این معناست که شخص رویداد خاصی را ناشی از رفتار یا ویژگی های نسبتا پایدار خود می داند . (اتکینسون و همکاران ،۱۳۶۹)، به عبارت دیگر کانون کنترل درونی به این معناست که تقویت و تنبیه های شخص حاصل تلاش و رای کنترل اوست. (سیبرت واسپیلبگر[۱۳۲]، ۱۳۷۵) در عین حال کنترل بیرونی، به این معناست که شخص نوعی تقویت مثبت یا منفی را که به دنبال رفتار خاصی آمده، معلول رفتار خود ندانسته بلکه آن را نتیجه تصادف، اتفاق و شانس تلقی می کند، یا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت می دهد و با پیش کشیدن عامل محیطی، امکان پیش بینی آن را نفی می کند (اتکینسون و همکاران، ۱۳۶۹). ” افراد با مرکز کنترل بیرونی معتقدند وقایع خارجی غیرقابل کنترل، سرنوشت آنها را تامین می کنند، در حالی که کارآفرینان به خود ایمان دارند و موفقیت یا شکست را به سرنوشت ، شانس یا نیروهای مشابه نسبت نمی دهند و خود را عامل اصلی شکست ها و پیشرفت ها ی خود می دانند” (کارلند[۱۳۳]، ۱۹۸۴، به نقل از نیازی و کارکنان، ۱۳۸۹: ۹۳).
۲-۱۳-۵)استقلال طلبی
نیاز به استقلال[۱۳۴] از ویژگی هایی است که به عنوان یک نیروی برانگیزاننده مورد تأکید واقع شده است. از اینرو، آزادی عمل، پاداش دیگر کارآفرینی است. در واقع، نیاز به استقلال، عاملی است که سبب میشود تا کارآفرینان به اهداف و رویاهای خود دست یابند. احساس خشم آنان از نظام خشک دیوانسالاری، همراه با تعهد خالصانه در قبال ایجاد تغییر، به شخصیت استقلال طلب آنان که میخواهند همه چیز را به شیوه خود انجام دهند، اضافه میشود. (جنینگز[۱۳۵] و همکاران، ۱۹۹۴، به نقل از رحیمی، ۱۳۸۵) ” نیاز به استقلال را می توان به صورت عباراتی نظیر« کنترل داشتن بر سرنوشت خود »، « کاری را برای خود انجام دادن » و « آقای خود بودن » تعریف کرد” (مک کران و فلانیگان، ۱۹۹۶، به نقل از احمدپور، بی تا: ۸۷). البته داشتن استقلال، یک زندگی راحت را تضمین نمیکند. بیشتر کارآفرینان ساعات زیادی را در روز کار میکنند اما رضایت آنان از آنجا حاصل میشود که علیرغم محدودیتهای اقتصادی و محیطی، خود تصمیم میگیرند، کارها را به شیوه خود انجام میدهند، طبق برنامه خود عمل میکنند و سودی را که خود به دست آورده اند، برداشت میکنند. فرای (۱۹۹۳، به نقل از نیازی و کارکنان، ۱۳۸۹) نیز معتقد است ویژگی بارز کارآفرین, سلطه جویی درونی و استقلال عمل اوست. سلطه جویی درونی به این معناست که فرد احساس کند بر سرنوشت خویش حاکم است. تمایل به استقلال، عاملی است که سبب می شود تا کارآفرینان به اهداف و رؤیاهای خود دست یابند. در این راستا مطالعات مربوط به گذشته کارآفرینان موفق نشان می دهد که آن ها از خانواده هایی که ارزش های خاصی برای استقلال و اتکا به خود قائل هستند، بیرون می آیند (سالازار، ۱۳۸۳).
۲-۱۴) عوامل موثر در ایجاد روحیه کارآفرینی در سازمان ها
سازمان ها برای رسیدن به اهداف خود در محیط پیچیده، پویا و رقابتی نیاز به نوآوری های سازمانی دارند که از طریق استراتژی های مختلفی قابل حصول است. امروزه شناسایی مدیران با پدیده کارآفرینی سبب شده که تمایل به ایجاد روحیه کارآفرینی به عنوان یک استراتژی برای افزایش توانایی نوآورانه کارکنان برای تسهیل دسترسی به اهداف سازمان مورد تأکید قرارگیرد. رویکردهای مختلفی در طراحی استراتژی های کارآفرینی سازمانی در ادبیات کارآفرینی وجود دارد که به دومورد زیر اشاره می شود:
الف) استراتژی ایجاد کارآفرینی سازمانی: این استراتژی افراد کارآفرین را شناسایی و با گماردن آن ها در جایگاه مورد نظر تلاش می کند تا فرایند کارآفرینی در سازمان اتفاق بیافتد. کارآفرین، ایده ای را پرورش داده و سایرکارکنان ومنابع سازمان را به سوی استفاده از یک فرصت بسیج و ترغیب می کند که سرانجام منجر به تکمیل و اجرای تفکر دردرون سازمان می شود.
ب) استراتژی ایجاد سازمان های کارآفرین، این استراتژی بستر سازمانی مناسب برای جذب و رشد کارآفرینان فراهم می کند. بستر مناسب نیاز به تغییرات ساختاری، فرهنگ سازمانی، حمایت مدیریت، تشکیل تیم های کارآفرینانه و در نتیجه ایجاد یک بینش و فهم مشترک در بین مدیران وکارکنان را به وجود می آورد. چنین سازمانی بطور مستمر ایده های خلاق و نوآورانه تولیدکرده و شاهد اجرای آن خواهد بود و در نهایت به یک سازمان پیشرو تبدیل می شود(کوراتکو و مونتاگو، ۱۹۹۰: ۸۴).
احساسات و انگیزه اولیه در کارآفرینان، هیجان و شور علاقه و تعهد می تواند عامل کلیدی موفقیت آن ها باشد. کارآفرینان با خدمت خود و سازمان و جامعه ای که در آن کار و زندگی می کنند، باعث خشنودی مشتریان خود می شوند. زیرا آن ها استقلال طلب و هدف گرا در ایده های خود هستند و نسبت به پاداش ها و قدردانی های دیگران واکنش نشان می دهند. آنها به روابط با دیگران اهمیت قائل می شوند و ایده های خود را رهبری و هدایت می کنند و این موارد بارز موفقیت رشد و توسعه کاری کارآفرینان را رقم می زند. موارد مشابه در این راستا را می توان سبک حل مسئله و خلق راه حل های جدید برای مسائل گوناگون، پندگیری از خطاهای گذشته، قدرت تصمیم گیری بالا، ریسک پذیری و مهارت های سازمانی برشمرد، که هرکارآفرینی برای توفیق بیشتر در امور خود باید آنها را درخود وجودی خود جستجو کند (کوراتکو و هاتجس، ۲۰۰۱ ، به نقل از رحیمی، ۱۳۸۵: ۱۰۰).
۲-۱۵) موانع کارآفرینی در سازمان ها
عواملی چند در سازمان ها، مانع کارآفرینی در سازمان ها می گردند که عبارتند از:
۲-۱۵-۱) ماهیت سازمان های بزرگ
سازمان های بزرگ برای انجام فعالیت های کارآفرینانه مشکلاتی دارند که به وسعت و ماهیت خاص آنها ارتباط می یابد، زیرا اندازه این سازمان ها ایجاب می کند تا مدیران برای اعمال کنترل ساختار مشخصی به وجود آورند، همچنین افزایش رده های مدیریتی به معنی افزایش فاصله عمودی بین مدیر عامل و سطوح پایین تر کارکنان است و این سستی ارتباط، روابط شخصی را مشکل می سازد، در نتیجه مدیر به سختی می تواند وجود سطح لازم از کارآفرینی را در سازمان تضمین نماید.مسئله دیگر نیاز به کنترل است چون کنترل در سازمان های بزرگ الزامی می باشد و دیگر اینکه فرهنگ سازمانی نیز مانع دیگری است. فرهنگ سازمان از جو و نظام تشویقی برخوردار است که از محافظه کاری در تصمیم گیری ها حمایت کند، اصول راهنما در فرهنگ سنتی سازمان ها به معنی تابعیت از ساختار سازمان، گریز از اشتباهات، دوری از شکست، پرهیز از ابتکار و حمایت از گذشته می باشد. این محیط مانع کارآفرینی سازمانی بود.
۲-۱۵-۲) فقدان استعداد کارآفرینانه
۲-۱۵-۳)شیوه های نادرست پاداش : هرنوع برنامه حقوق و دستمزد، انگیزه ای برای کارآفرینان ایجاد نمی کند گرچه پاداش های مالی برای کارآفرینان اهمیت خاصی ندارد، اما برای تداوم نوآوری، برخی از سازوکارهای پاداش باید ایجاد گردد. نه پاداش های مادی و نه غیرمادی، کارآفرینان سازمانی را تشویق نمی کند (فرای، ۱۹۹۳).
۲-۱۶) ادبیات تحقیق
در تحقیقات حوزه کارآفرینی با سه رویکرد اساسی در قالب رویکرد های روانشناختی و بررسی ویژگی های فردی مرتبط با کارآفرینی، رویکردهای اجتماعی و نقش و تعاملات کارآفرینان در اجتماع و در نهایت رویکردهای اقتصادی که به بررسی اثرات اقتصادی کارآفرینی در جامعه می پردازد مواجه هستیم. تحقیق حاضر در قالب رویکرد اول قابل بررسی است.
۲-۱۶-۱) تحقیقات صورت گرفته در داخل کشور
رضازاده (۱۳۸۲) در پژوهش خود به بررسی ارتباط میان ساختار سازمانی و کارآفرینی سازمانی در سازمان تأمین اجتماعی تهران پرداخته است. نتایج نشان می دهد بین پیچیدگی ساختار سازمانی و کارآفرینی سازمانی رابطه معنی دار وجود دارد اما این رابطه معکوس است. هم چنین میان رسمیت و کارآفرینی سازمانی رابطه معکوس وجود دارد.
نتیجه پژوهش آقاجانی و علیزاده (۱۳۸۳) نشان داد که ساختار سازمانی موجود دانشگاه از دیدگاه کارکنان به ساختار میانه(حالتی بینابین ساختار مکانیکی و ارگانیکی) گرایش دارد در حالی که که ساختار سازمانی ارجح دانشگاه از دیدگاه کارکنان به ساختار مکانیکی گرایش دارد. به عبارت دیگر بین ساختار سازمانی موجود و ارجح دانشگاه از دیدگاه کارکنان تفاوت وجود دارد.
فراهانی و فلاحتی (۱۳۸۶) در پژوهش خود با عنوان “بررسی رابطه بین عوامل روان شناختی توانمند سازی و کارآفرینی سازمانی کارشناسان ادارات تربیت بدنی دانشگاه ها” به این نتیجه دست یافتند که بین پنج عامل مهم توانمند سازی شامل احساس معنی دار بودن، احساس شایستگی، احساس خود تعیینی، احساس تأثیر و احساس اعتماد با کارآفرینی سازمانی همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد.
پژوهش های انجام شده در مورد پایان نامه ساختار سازمانتی و کارآفرینی سازمانی- فایل ۵