۲-۴-۳- کودک آزاری هیجانی یا عاطفی
آزار هیجانی به معنای هر گونه بدرفتاری با کودک است که بر پایه معیارهای اجتماعی و نظر کارشناسان از نظر روان شناختی آسیب زا باشد؛ یعنی هر رفتاری که بر کارکرد رفتاری، شناختی، بدنی و عاطفی کودک اثر بگذارد مانند تحقیر مداوم و توهین و ناسزا به کودک (پور ناجی، ۱۳۸۸).
نستر[۶] (۱۹۹۸؛ به نقل از واهلی و ونگ، ۲۰۰۳) آزار روانی را به عنوان تلاشهای عمدی جهت تخریب اعتماد به نفس و شایستگیهای کودک تعریف میکند که ممکن است به اشکال گوناگون شامل طرد، فراموشی، فساد، حملات کلامی، تهدید و وارد کردن فشار زیاد به کودک دیده میشود.
والدینی که کودکان را مورد سرزنش قرار میدهند، طرد میکنند، توقع نامتناسب از آنها دارند، وابستگیهای عمیق ایجاد میکنند (راهب و همکاران، ۱۳۸۸)، بیمهری میکنند، تبعیضگرانه رفتار میکنند و با خلقیات متفاوت و متعارض با کودک رفتار میکنند، کودک را مورد کودک آزاری عاطفی قرار دادهاند (مدنی، ۱۳۸۲).
آزار عاطفی زمانی رخ میدهد که والدین آگاهانه و از روی قصد اقدام به اعمال تنبیه مکرر برای خطاهای کوچک، طرد کردن، دلسرد کردن، بیرون راندن وی از خانه و ممانعت از برقراری ارتباط وی با همسالان نمایند (اریکسون و اگلاند[۷]، ۲۰۰۲).
همچنین، رفتارهایی که حاکی از دوست نداشتن کودک است، سرزنش کردن و تهدید نمودن وی، داد و فریاد بر سر کودک زدن و مسخره کردن کودک را به عنوان آزار عاطفی تعریف میکنند. به عبارتی دیگر، این گونه رفتارها تمامیت شخصیت کودک را زیر سؤال میبرند.
۲-۴-۴- غفلت و بیتوجهی
بیتوجهی و غفلت والدین از تأمین نیازهای اساسی کودک که برای زیستن ضروری است گونه دیگری از کودک آزاری است. غفلت به منزله رابطه اندک والدین با کودک است که به اهمال در تغذیه، سلامت، پوشاک، نظافت، تربیت، مراقبت پزشکی، حمایت و ابراز عشق و علاقه است (براوز و کروز[۸]، ۲۰۰۲). به عبارتی مسامحه عموماً قصور و ناتوانی والدین یا سرپرستان قانونی کودک در تأمین نیازهای اساسی وی و فراهم آوردن سطح مناسبی از مراقبت در راستای رفاه و بهزیستی کودک تلقی میشود (واهلی و ونگ، ۲۰۰۳).
۲-۵- همهگیرشناسی
کاربرد تعاریف مختلف هم بر تخمین و شیوع و هم بر نتایج تاثیر میگذارد. تقسیمبندی آزار دیدگی کودک، میزان شیوع و همهگیرشناسی متفاوتی را ارائه خواهد داد. اگر تعریف گستردهتر شود و تنبیه بدنی به هر شکل آن اضافه شود رقم بزرگی به دست میآید. در صورتی که بیتوجهی به آن اضافه شود رقم بزرگتری به دست
میآید و اگر آزار عاطفی هم افزوده شود، باز هم رقم بزرگتری به دست میآید. بعضی انجمنها و مراکز، همه موارد بروز آزار بدنی، جنسی، عاطفی و بیتوجهی را به نام بدرفتاری با کودک یکجا مطرح میکنند تا آمار را زیاد نشان دهند. از طرف دیگر برخی آمارها با تعداد بروز آزار سروکار دارند و برخی دیگر با تعداد کودکان مورد آزار (جزایری، ۱۳۹۰) که در ذیل به برخی از آنان اشاره میگردد. بر طبق آمار موجود، سالانه حدود سه میلیون کودک (۴ درصد تمام کودکان زیر ۱۷ سال) به شدت مورد ضرب و جحر قرار میگیرند (لوین[۹]، ۱۹۹۵). طبق گزارش اداره خدمات بهداشتی و انسانی آمریکا در سال ۲۰۰۰ از هر ۱۰۰۰ کودک آمریکایی ۳۰ نفر مورد غفلت و ۱۸ نفر مورد آزار جسمی، جنسی و روانی قرار گرفتهاند.
طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۹ حدود ۴۰ میلیون کودک ۱-۴ ساله در سراسر جهان در معرض آزار و غفلت والدین یا مراقبان خود بودهاند به نحوی که نیاز به استفاده از خدمات بهداشتی، درمانی و اجتماعی پیدا کردهاند. در ایران نیز مطالعات محدودی در مورد کودکان آزار دیده و افراد آزاررسان صورت گرفته است (کلدی و رئیسی، ۱۳۸۳).
طبق سومین مطالعه ملی بروز کودک آزاری و غفلت، تقریباً ۲ تا ۳۵ درصد کودکان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و از یک صدمه جدی جسمانی یا روانی- عاطفی در اثر آزار رنج میبرند (محمدخوانی و همکاران، ۱۳۸۱).نلسون[۱۰] (۲۰۰۲؛ به نقل از سلمانی و همکاران، ۱۳۸۶) بیان میدارد، هر ساله تقریباً ۱ % کودکان تحت بدرفتاری قرار میگیرند. نلسون بدرفتاری و سهلانگاری در مورد کودکان را اینگونه تعریف می کند: آسیب جسمی یا روانی، سوء استفاده جنسی، رفتار اهمالکارانه یا خشونت آمیز با کودک زیر ۱۸ سال توسط شخصی که مسئول رفاه کودک است و تحت شرایطی که نشان میدهند سلامت و رفاه کودک بدین وسیله زیان دیده یا به خطر افتاده است. سوء رفتار دارای انواع متفاوتی میباشد: سوء رفتار جسمی، غفلتهای جسمی، سوء استفاده جنسی، غفلتهای عاطفی، سوء استفاده عاطفی. طی انجام یک مطالعه کوهورت در طی مدت ۷ سال، نشان داد که در این مدت ۷۰۸۲۴ مورد تولد رخ داده است که ۳۲۵ مورد در این مدت مورد سوء رفتار قرار گرفته بودند و شیوع سوء رفتار ۱ مورد به ازای هر ۱۰۰۰ کودک گزارش شده بود.
سیبرت[۱۱] و همکارانش (۲۰۰۲) شیوع سوء رفتار جسمی در کودکان زیر یک سال را ۰۰۰۰۰۱/ ۵۴، شیوع سوء رفتار جسمی در کودکان یک تا چهار سال را ۰۰۰۰۰۱/ ۹۲ اعلام کرده بودند. در ایران نیز در سال ۱۳۸۱ طی تحقیقی که بر روی ۲۰۰۰ نفر از کودکان سن مدرسه شهر رفسنجان، انجام گرفت، ملاحظه شد که ۶۹ % کودکان درجات مختلف سوء رفتار را تجربه کردهاند.
بر اساس گزارش استراس و گلس[۱۲] (۱۹۹۰) هر ساله ۹/۶ میلیون کودک در معرض آزار جسمی قرار
میگیرند. بر خلاف آزار جسمانی کودک که نمادی آشکار دارد، مسئله سوء استفاده جنسی از کودکان بسیار کمتر از میزان واقعی شیوع این پدیده در هر جامعهای است. همچنین مطالعه کاپلان و سادوک ( ۲۰۰۳؛ به نقل از زرگر و نشاط دوست، ۱۳۸۵) شیوع آزار جنسی را برای دختران بسیار بالا گزارش دادهاند.
گزارشات نشان میدهد که قریب به ۲۰ درصد کودکان ۱۱- ۶ سال ایرانی مورد کودک آزاری قرار گرفتهاند (صفری، ۱۹۹۵). مطالعه پروندههای درمانگری در شهر تهران نشان داد که ۱۰۰ مورد کودک بالای ۶ سال توسط والدین خود آزاردیدهاند (امینی و یزدانپناه، ۲۰۰۰).
۲-۶- علائم کودک آزاری
رفتارهایی مانند آسیبهای پی در پی برای کودک، ترس کودک از افراد خاص، کج خلقی و زودرنجی، رفتارهای غیرعادی کودک برای جلب توجه، اعتماد به نفس پایین، تأخیر غیرقابل توضیح در رشد کودک، ناتوانی در همراهی با سایر کودکان، احتیاط و ترس از تماس با بزرگسالان و رد کردن محبت و مهربانی آنها، جستجوی محبت دیگران و علاقه شدید به آنها، دلدردهای مکرر و استفراغ میتواند نشاندهنده کودک آزاری باشد (رفیعیفر و همکاران، ۱۳۸۸). در ذیل به طور اختصاصی به علائم هشداردهنده هر یک از انواع کودک آزاری اشاره میشود.
۲-۶-۱- علائم هشداردهنده آزار جنسی
کودکی که مورد آزار جنسی قرار میگیرد، در راه رفتن و نشستن مشکل دارد، اعمال جنسی و نامناسب نسبت به سن خود را انجام میدهد یا حتی رفتارهای اغواکننده دارد، از ارتباط با فرد خاصی بدون هیچ دلیلی اجتناب میکند، از عوضکردن لباس یا فعالیتهای فیزیکی در مقابل دیگران دوری میکند، دچار بیماریهای قابل انتقال جنسی میشود و گاهی دچار باروری میشود و از خانه فرار میکند (عباسی، ۱۳۹۱).
۲-۶-۲- علائم هشداردهنده آزار جسمی
علائم نشاندهنده آزار جسمی عبارتند از: صدمات مکرر یا کبودی، سوختگی بر روی بدن کودک، همیشه به صورت آمادهباش و منتظر است اتفاق بدی بیفتد، هنگام ورود به خانه، دچار ترس و اضطراب میشود. برای سرپوش گذاشتن به جراحات خود لباس نامناسب میپوشد مانند پیراهن آستین بلند و گشاد در روزهای گرم (عباسی، ۱۳۹۱).
۲-۶-۳- علائم هشداردهنده آزار عاطفی
کودک بیش از اندازه در مورد کارهایی که اشتباه انجام داده، دچار ترس و اضطراب میشود. افراط در رفتار، این موضوع را نشان میدهد که آنان یا بسیار سازگار، بسیار منفعل و یا تهاجمی خواهند بود. کودک دست به اعمالی میزند که بزرگسالان انجام میدهند مانند مراقبت از بچههای دیگر. گاهی هم رفتارهای نامناسب و بچهگانهای انجام میدهد مثل تاب خوردن، مکیدن انگشت، پرتاب کردن اشیاء و کجخلقی (عباسی، ۱۳۹۱).
۲-۶-۴- علائم هشداردهنده ازار غفلت
کودکی که مورد غفلت قرار میگیرد با علائم زیر مشخص میگردد؛ لباسهای نامناسب با توجه به آب و هوای موجود میپوشد، بهداشت فردی آنان بسیار ضعیف است مانند بوی بد بدن که نشان از عدم استحمام دارد، بیماریهای درمان نشده و آسیبهای فیزیکی قابل مشاهده هستند، دیر به مدرسه میرود و یا زیاد غیبت
میکند، دوست ندارد از مدرسه به خانه مراجعه کند یا اغلب دیر مراجعه میکند، از ماندن کسانی که اذیتش کردهاند، اجتناب میکند و به تنهایی برای بازی به محیطهای ناامن میرود (عباسی، ۱۳۹۱).
۲-۷- علل کودک آزاری
بیتردید آزار کودکان نیز همانند هر پدیده اجتماعی دیگر معلول مجموعهای از علتهای خاص خود است. در ذیل به بررسی و تحلیل این علتها پرداخته میشود.
۲-۷-۱- علل زیستی
مراد از علل زیستی به عنوان یکی از علل کودک آزاری، مجموعه ویژگیهایی است که جنبه همزاد دارند. این علل همراه با فرد و به عنوان بخشی لایتغیر از وجود وی خواهند بود و به عنوان عواملی ثابت در کودک آزاری نقش دارند نظیر سن و جنس که ویژگیهایی همزادند و انسان در انتخاب آن هیچگونه دخالتی ندارد.
الف) سن
سن را میتوان به عنوان یکی از علل بزه دیدگی در میان دو گروه از افراد نام برد. گروه اول سالخوردگان و پیران هستند که به دلیل ضعف فیزیکی و ذهنی در معرض بزه دیدگیاند. دیگر کودکان و نوجوانان هستند که
میتوان وضعیت آنان را به خاطر تلاش مستمر ایشان برای جست جو و کسب لذتها و هیجانات قوی و به دلیل وضعیت وابستگیشان در خانواده از عوامل خطرزای زیستشناختی و در نتیجه از عوامل پیشزمینهای تهاجم علیه آنان ذکر کرد (لپز و فیلوزولا[۱۳]، ۱۳۸۹).
در مورد این علت خاص باید گفت که کودکان از دو عامل مناسب برای جلب توجه بزهکاران بالقوه برخوردارند. اول این که به دلیل شرایط سنی از ضعف فیزیکی برخوردارند که این پیامد مستقیم طفولیت است. از این رو، آنان کمترین مقاومت را در برابر بزهکاران منطقی که به دنبال سود خودند، ایجاد میکنند. مسلّم است بزهکاری که به دنبال رسیدن به حداکثر سود است، چنین آماج مناسبی را جهت منظور خود انتخاب
میکند، چرا که با کمترین خطر، بیشترین سود را خواهد برد. کودک بیدفاع بزهکار را به سوی خود جلب
میکند و بدون اینکه قادر به مقاومتی باشد، ناخواسته وی را در نیل به مقصود یاری مینماید (کارگری، ۱۳۸۶).
علاوه بر این، دلیل دومی که کودکان را به آماج مناسبی جهت بزهکاران تبدیل میکند، بالا بودن رقم سیاه
جرائم علیه کودکان است. مطابق برخی آمارهای سالهای نه چندان دور، کودکان بزهدیده در کشور فرانسه ۵۰ هزار نفر و تعداد مرگ و میر آنان ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر میباشد که از بین آنها ۳۰ هزار مورد به مراکز امداد کودکان گزارش شده است. بالا بودن رقم سیاه بزهکاری علیه کودکان، خود باعث افزایش جرائم علیه ایشان و در واقع مشوق بزهکاران در ارتکاب جرائم علیه ایشان میگردد؛ چرا که عدم کشف جرم، در واقع به معنای کاهش احتمال محکومیت و عدم محکومیت نیز چیزی است که مطلوب طبع تمامی بزهکاران میباشد (لپز و فیلیزولا، ۱۳۸۹).
زمانی که محل ارتکاب بزه علیه کودک، خانواده باشد، هر دو عامل ذکر شده تشدید میگردند. از یک سو کودک تنها ملجأ و پناهگاه خود را خانه و خانواده میداند و در واقع از جامعه به خانواده پناه میآورد و این وابستگی احساسی و عاطفی به این بزه دیدگی کمک می کند و از سوی دیگر اعتقاد به خصوصی بودن جرائم علیه کودکان در خانواده، به افزایش رقم سیاه بزهکاری کمک می کند. بسیاری از کودکان بزهدیده به دلیل ترس از اقدامات تلافیجویانه، شرمساری و الزام به حفظ اسرار خانواده، از گزارش خشونتهای اعمال شده علیه خود اجتناب میکنند (فروغان، ۱۳۸۰).
ب) وضعیت روانی
عامل دیگری که میتوان در آزار کودکان مؤثر دانست، وضعیت روحی و روانی کودکان به عنوان یک عامل روان شناختی است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
- ضعف قوای ذهنی
اولین موردی که میتوان به عنوان مصداقی از این وضعیت دانست، ضعف قوای ذهنی است. ضعف قوای ذهنی و عقلی کودکان را که آنها را در ارزیابی میزان خطرات، اعم از بالقوه و بالفعل، تا حدودی ضعیف و شکننده میسازد، میتوان به عنوان یک عامل آسیبپذیری ایشان ذکر نمود. در واقع کودک را از این منظر نیز
میتوان یک آماج مناسب برای بزهکاران دانست؛ آماجی که بدون توجه به خطرات و به بیان بهتر بدون شناخت و درک آن، حاضر به پذیرش آن به طور ناخواستهاند. از سوی دیگر، این ضعف قوای روحی باعث وابستگی کودک میگردد.این وابستگی در نهاد خانواده و نسبت به افراد آن بیشتر است. کودک به امید آرامش در خانوده وابستگی خود را محکمتر میکند، به گونهای که خود را متعلق به والدین و خانواده میداند. اما خانوادهای که باید محل امن و آسایش کودکان و ابراز احساسات ایشان باشد، میتواند جنبه دیگر خود را بروز دهد. در خشونتهای خانوادگی علیه کودکان، ضعف قوای روحی و روانی کودک و وابستگی روحی و عاطفی ناشی از آن را میتوان بسیار مؤثر دانست (کارگری، ۱۳۸۶).
- ترس
یکی دیگر از وضعیتهای روحی و روانی که کودک را در معرض بزه دیدگی، به ویژه در خانواده قرار میدهد، ترس است که علاوه بر تسهیل بزهپذیری ایشان، باعث گزارشناپذیری بزهکاریهای علیه کودکان نیز میشود و در تخمین رقم واقعی این موارد مشکل ایجاد میکند. کودکی که مورد بزه قرار گرفته، از ترس اینکه در صورت گزارش بزه دیدگی خود، کسی حرفهای او را جدی نخواهد گرفت و یا از ترس اینکه با این کار نزدیکترین کسانش را از دست بدهد، ارتکاب بزه علیه خود را تحمل میکند و از اعلام بزه دیدگی خود امتناع خواهد کرد.
دانلود پژوهش های پیشین درباره مقایسه سطح کیفیت زندگی و عوامل موثر بر آن میان کودکان ...