۳-۳-۱-۲-۱-۴- ابنعربی و نظریهی وحدت متعالی ادیان
تأثیر شگرف ابنعربی، آراء و دیدگاه هایش در حوزههای مختلف اندیشههای عرفانی کاملاً مشهود است. از جمله نظریهی وحدت وجود و تآثیر خاص آن بر نظریه وحدت متعالی ادیان در عرفان اسلامی، نصر به شدت متاثر از ابنعربی است و به خصوص به واسطه آموزه بنیادین(وحدت وجود) که براساس آن خداوند به صورت حق و یا وجود کلی رخ می کند. خدایی که حقیقۀالحقایق است و تمام اعراض به مدد و به واسطه او ظهور مییابند و البته جز او را به تصویر نمیکشند.
او تمامی امکانها را در بردارد و به عبارتی منشأ همهی امکانهای کیهانی و فراکیهانی است و حد و مرزی برای او نمیتوان قایل شد و سرانجام اینکه خدا «مطلق» و یا «مثل اعلی» است و هر آنچه غیر او است مطلق نسبی است و فرقی نمیکند که این مراتب مادون، مشتمل بر طبیعت باشد و یا ادیان؛ چراکه تمام این امور از اریکهی پرابهت (مطلق مطلق) به دور مانده و فقط به طور نسبی مطلقاند.[۳۹۸]
قائلان به نظریهی وحدت متعالی ادیان در چند موضوع مهم از جمله مبدأ واحد ادیان و کثرت ظاهری و وحدت باطنی بسیار متأثر از وحدت وجود ابنعربی و نظام سلسله مراتبی موجودات میباشد.
سنتگرایان، وجود را امری ذو مراتب و موجودات عالم و هستی را دارای سلسله مراتب وجودی میدانند. دکتر نصر بر این باور است که اگر انسان به مرتبه کشف و شهود رسیده باشد، تعریف وجود و مراتب آن از آسانترین امور است، ولی بدون توسل به این مرتبه محال است. وی در میان سلسله مراتب وجود به این نکته اشاره دارد که: «تمام ممکنات از سلسله مراتب تشکیل شدهاند که از ماده اولی شروع و به وجود کلی منتهی میشود و همهی موجودات مانند دوایر متحدالمرکز، مرکز یگانهی خود را که وجود است منعکس میسازند».[۳۹۹]
به همین شکل، کل موجودات عالم نیز از لحاظ وجود مشترکاند، دکتر نصر وجود را ماورای عالم ظاهر میداند و هیچ شئیی را خارج از آن نمیداند و تمام صفات عالم را برگرفته از وجود میداند.
وی خلقت از عدم را از اصول اغلب ادیان به حساب آورده و خلقت را به معنای تصور امکان ظهور، تعیین ممکنات در عقل کل و در نهایت، ایجاد آنها تعریف میکند.
در اندیشهی دکتر نصر تمام موجودات در وجود شریکاند و بدون او عدم صرفاند. «هر ذرهای در عالم خلقت مظهری از وجود اوست که در زمان و مکان قرار گرفته و دارای دو شرط صورت و کمیّت است».[۴۰۰]
در نتیجه از نظر نصر، هر موجودی تجلی خاصی از وجود مطلق است و هر موجودی و هر فردی قابلیتهای منحصر به فردی دارد که همه در وجود واحد جمعاند و عالم ظاهر کننده ی وجود مطلق است که هنگام تجلی این وجود مطلق، کثرت ایجاد میشود.
همچنین نصر لفظ وحدت وجود را به توحید، اعم از توحید ذاتی، صفاتی و افعالی تعبیر میکند.
به اعتقاد وی عرفان ابنعربی مبتنی بر توحید محض است. البته ابنعربی بحثهایی درباره مسئله وحدت و ارتباط آن با مراتب وجود دارد. «در یک کلمه وحدت وجود منسوب به ابنعربی، تفسیر الهی آیاتی چون (هوالاول و الاخر و الظاهر و باطن)»[۴۰۱] است.
به طور کل در نظر عرفا وحدت حقیقی با وجود حقیقی مساوقت دارد و مسئله وحدت با مسئله وجود ارتباط تام و تمام دارد. تمام سعی و کوشش ابن عربی و پیروان او تبیین ارتباط ذاتی میان وحدت و وجود است که ما چگونه میتوانیم وجود را بر حسب وحدت و وحدت را بر حسب وجود تبیین کنیم و این یک مسئله بسیار اساسی از نظر پیروان ابنعربی به ویژه دکتر نصر میباشد.
۳-۳-۱-۲-۲- وحدت متعالی ادیان در اندیشه مولوی
جلالالدین محمد بلخی، معروف به مولوی شاعر و عارف مشهور قرن هفتم هجری(۶۰۴- ۶۷۲) است. از نظر او هر آنچه از وجود بهره دارد و از او رنگ و بو گرفته، چون نشانه و آیت اوست، شایسته عشقورزی است. یکی از ویژگیهای شعر او آموزش اصول و عقاید عرفانی است. او از یک سو مانند دیگر عارفان، عقل و عشق را مکمل یکدیگر دانسته و به ارزش عقل اعتراف میکند، از سوی دیگر به عقل جزئی، حسابگر یا عقل معاش و منفعتاندیش روی خوش نشان نمیدهد و چنین عقلی را مانعی برای سیر و سلوک عرفانی می داند. اما از آنجا که تمام مکاتب عرفانی را بحث وحدت تشکیل میدهد و عارف کسی است که وحدت را شهود کرده و در وحدت قدم زند، مولوی عارفی است که در این راه صاحب قدم و قلم است و مثنوی او همان مقصدی است که خریداران وحدت باید به دنبال آن باشند.
مثنوی ما دکان وحدت است . | غیر وحدت هر چه بینی او بت است.[۴۰۲] . |
در آثار مولانا هم، وحدت وجود سنگ بنای وحدت ادیان است. همانطور که گذشت وحدت وجود عبارت است از اینکه تنها وجود مطلق، خداوند است و جمیع موجودات از طریق تجلی از او صادر گشتهاند. مولانا برای روشنشدن مطلب در تمثیلی میفرماید: ما همه یک جوهر بودیم گسترده در سراسر هستی و در آن عالم غیب، هیچگونه حد و مرز و جدایی و دوگانگی مطرح نبود. این گوهر منبسط مانند آفتاب، همه جا را فرا گرفته بود و چون آب زلال صاف و خالص بود، اما این نور خالص وقتی به عالم صورت آمد، دچار تعدد شد.
منبسط بودیم و یک جوهر همه . | بی سر و بی پا، بدیم آن سر همه . | |
یک گهر بودیم همچون آفتاب . | بیگره بودیم و صافی همچو آب . | |
چون به صورت آمد آن نور سره . | شد عدد چون سایههای کنگره[۴۰۳] . |
۳-۳-۱-۲-۲-۱- وحدت انبیاء
مولانا در داستان «آن پادشاه جهود که نصرانیان را از بهر تعصب میکشت»، پیامبران را در عالم خاکی، نایب خدا و مظهر اوصاف الهی دانسته و دوگانگی را نتیجه ظاهرپرستی میداند.
به طور خلاصه همه جلوههای وجود، مظاهر یک حقیقت واحد هستند و آنچه این جلوهها را متعدد میکند، عالم صورت و جهان مادی است؛ در نتیجه حقیقت الهی قابل تقسیم نیست و تا هنگامی که انسان اسیر صورت و ظاهر باشد، نمیتواند وحدت را شهود کند.
«پس کثرت شرایع بیانگر چهرههای گوناگون یک حقیقت واحد است که در طی اعصار و قرون یکی پس از دیگری ظهور می کند و متناسب با مراتب فهم و ادراک بشر از آن رکن اصیل است».[۴۰۴]
چنانکه مولوی میفرماید:
هر نبی و هر ولی را مسلکی است . |