یک موضوع در ارتباط با جنبشها تقسیم بندی آنهاست. می توان گفت که همه آنها حرکتهای سیاسی- مذهبیاند، چون آنها خواسته های سیاسی دارند و در عین حال ادعای مذهبی نیز دارند. بیشتر آنها خواستار برقراری موازین شرع و اقامه دین اسلام هستند هرچند هر کدام از آنها اسلام را از دیدگاه خود تفسیر میکردند مثلا تفسیری که زید بن علی( علیه السلام) از دین اسلام دارد با تفسیری که عبدالله بن معاویه از آن می کند با هم تفاوت دارند. در عین حال تفسیر خوارج با هر دوی آنها متفاوت است. آخرین جنبش دوره بنی امیه یعنی به آفرید یک جنبش کاملا اسلامی نیست ولی خواستار پیوند اسلام و عقاید مذهبی ایران قدیم است. او می خواست پاره ای از افکار دینی ایرانیان قبل از اسلام را با اندیشه های اسلامی درآمیزد و از ترکیب آنها تفکر دینی جدیدی به وجود آورد.
۲-۳-۱- قیام مختار
قیام مختار اولین قیام عظیمی است که موالی به صورت منسجم و گروهی در آن شرکت کردند. مختار فرزند ابوعبید ثقفی یکی از اشراف کوفه بود، پدرش از فرماندهان سپاه اسلام بود که در نبرد معروف جسر کشته شد. آغاز قیام مختار در سال ۶۶ هجری بود و در سال ۶۷ کشته شد. مختار میخواست در واقعه کربلا به امام حسین(ع) کمک کند ولی ابن زیاد قبل از اینکه بتواند در این قیام شرکت کند او را دستگیر کرد و حبس نمود و آن قدر او را زد که یک چشم او کور شد[۳۳۷].
با ظهور مختار بن ابی عبید ثقفی موالی نیز در معرکه مخالفت با امویها وارد شدند چنانکه حدود بیست هزار تن از آنان که به نام حمراء دیلم در کوفه میزیستند، دعوت مختار را که بر ضد بنی امیه قیام نمود اجابت کردند[۳۳۸]. مختار موالی را بر اسب نشاند و از غنایم جنگ برای آنان سهمی تعیین کرد. این تدبیر چنان مؤثر افتاد که تعداد موالی در سپاه مختار چندین برابر عربها بود.[۳۳۹] سالها قبل از اینکه مختار قیام کند، بین او و مغیره بن شعبه حاکم کوفه گفتگویی شد. مغیره به مختار چنین گفت: ” به خدا سوگند من مطلبی را میدانم که اگر آدم با تدبیر از آن استفاده کند، مردم هوادار او میشوند و تا سر حد جان از اوپیروی می کنند، مخصوصا ایرانیان که زود در این زمینه تحت تاثیر قرار میگیرند. مختار از مغیره پرسید عموجان این مطلب کدام است؟ مغیره گفت: دعوت آنان به یاری آل محمد و خون خواهی آنان[۳۴۰].مختار بعد از واقعه توابین با کمک شیعیان و موالی کوفه دست به قیام زد، در کوفه وقتی مردم به سوی او رو آوردند، عبدالله بن مطیع عدوی حاکم عبدالله بن زبیر را از آنجا بیرون کرد و برکوفه تسلط یافت.
مختار نخستین کسی است که از موالی کمک گرفت و آنانرا به خود جلب کرد، دل و جرأت داده رودرروی دولت واداشت. از آن به بعد خلفای خردمند برای موالی حق تعیین کردند و رضایت آنان را جلب نمودند[۳۴۱].
یکی دیگر از عواملی که باعث شد مختار به موالی روی آورد دشمنی برخی از اشراف شیعه کوفه با او بود، چنانکه عبیدالله بن علی بن ابی طالب به مصعب بن زبیر پیوست و مخالف سخت مختار بود و میگفت کار مختار باطل است[۳۴۲]. مختار میخواست که از نیروی اشراف و بزرگان استفاده کند ولی آنها حاضر به همکاری نشدند. بهانه آنها این بود که مختار غلامان آنها را از ایشان گرفته، و غنیمتهایشان را به آنها داده است. وقتی مختار حاضر به پس دادن غلامان شد باز آنها همکاری نکردند.
در قیام مختار علاوه بر موالی، غلامان نیز شرکت کردند. باید گفت این غلامان نیز ایرانی بوده اند.[۳۴۳] قبیله همدان در بین عربها، جزء خواص مختار بودند.[۳۴۴] با آن که موالی در قیام مختار شرکت کردند و این قیام به خاطر انتقام خون حسین(ع) بود ولی در خود واقعه کربلا تعداد انگشت شماری از موالی شرکت کردند[۳۴۵]. حقیقتا وفاداری موالی از عواملی بود که مختار را به آنها سوق داد. غرور و تکبر اشراف کوفه و درستکار نبودن آنها از عواملی بود که مختار را واداشت به موالی روی بیاورد. خود او وقتی مورد اعتراض بزرگان کوفه قرار گرفت، که چرا به موالی رو کرده است؟ چنین گفت: ” … شما را گرامی داشتم تکبر کردید، به کار خراج گماشتم آن را کم آوردید و این ایرانیان نسبت به من از شما مطیع ترند و وفادارتر و هر چه بخواهم بی درنگ انجام می دهند[۳۴۶].”
وقتی مختار، ابراهیم بن اشتر را به فرماندهی نبرد علیه عبیدالله بن زیاد انتخاب کرد بیست هزار نفر را برای او انتخاب کرد که بیشترشان ایرانیان مقیم کوفه بودند. عمر بن حباب که از سرداران عبیدالله بن زیاد بود و برای گفتگو نزد ابراهیم آمده بود، گفت از هنگامی که وارد این اردوگاه شدم و تا هنگامی که پیش تو رسیدم هیچ سخن عربی نشنیدم.[۳۴۷]
میتوانیم برای اتکاء مختار به موالی عواملی را ذکر کنیم که: اولاً موالی در نقطه مخالف اشرافیت عرب قرار داشتند و هدفشان رهایی از یوغ آنها بود. ثانیاً علاقه و پیوند موالی به اهل بیت به علت عدالتشان و اشتراک در هدف یعنی مقابله با امویان باعث جواب دادن به مختار بود و در این قیام برای اولین بار فرماندهی نظام به یکی از ایرانیان به نام ابوعمرو کیسان داده شد.[۳۴۸]علت گرایش مردم به سوی او انتقام جویی و خونخواهی از امام حسین(ع) بود[۳۴۹].
مختار برای آنکه صداقت خود را در یاری شیعه ثابت کند، قبل از اینکه به قاتلان امام حسین(ع) دست یابد، در آن هنگام که محمد بن حنفیه در محاصره سپاه ابن زبیر بود، سه هزار تن از سپاه خود را که اکثر از موالی بودند به کمک ابن حنفیه فرستاد آنها او را از دست ابن زبیر نجات دادند و در این راه هفتاد تن از موالی جان خود را از دست دادند[۳۵۰]. اهمیت دادن مختار به موالی ازعواملی بود که آنها روی به سوی او آوردند، موالی از سوی امویان مورد تحقیر واقع میشدند. ولی مختار ایرانیان را به خود نزدیک ساخت و برای ایشان و فرزندانشان مستمری تعیین کرد و آنان را در مجالس خود جای میداد و عربها را محروم و از خود دور ساخت و این باعث خشم اعراب نسبت به او شد[۳۵۱].
مختار جز خونخواهی امام حسین(ع) و اهل بیت(ص)، شعار دفاع از ضعیفان سر میداد[۳۵۲]. ضعیفان جز موالی نبودند.
موالی که در خدمت مختار بودند در کوفه به مشاغلی که از نظر عربها پست بود مشغول بودند. آنها بازاری، کفشگر، درزی و بقال بودند[۳۵۳]. این مشاغل و امثال آنها از نظر اعراب، مشاغل بیارزش به شمار میرفت و امویان با توجه به اینکه در دوره جاهلیت نیز این شغلها را پست میشمردند، هنوز بر آن نگرش خود باقی مانده بودند. مشخص است که موالی که مورد تحقیر اعراب بودند از قیام مختار استقبال شدید کردند. در قیام مختار مسأله مهدی مطرح است. مهدی طبق نظر شیعیان، نجات دهنده مردم از ظلم و ستم است. در دین زرتشت نیز” سوشیانت” که یکی از اعقاب زرتشت است و مجوس انتظار ظهور او را دارند جهان را از عدل و داد پر می کند.[۳۵۴] مختار به یارانش گفت:” اول کسی که آتش برافروزد من باشم شما بدانید که بیرون میباید آمدن" [۳۵۵] که آتش افروختن از عادت ایرانیان بود.دلیل حضور موالی را در قیام مختار چنین نوشته اند: که مختار به آنها وعده داده: ” دارایی و خواسته خواجگانشان را به آنان بخشد”[۳۵۶].
افرادی از موالی که بار سنگین مبارزه با فرمانروایان تازی را بر دوش داشتند مردم محروم و رنجدیده بودند، زیرا به قول ابن قتیبه اشراف و بزرگان عرب به گرد این کارها نمیگشتند[۳۵۷].وقتی مختار گروهی از موالی را با خود به کوفه آورد عربها به او اعتراض کردند که چرا موالی را بر چارپایان سوار کرده و مثل عربها به آنها مرسوم و مقرری داده است؟ این تعصب در باب موالی و مخالفانش کار را به جایی کشاند که وقتی مصعب بن زبیر، مختار را مغلوب کرد. دست اعراب را بر موالی بازگذاشت و در کشتن موالی و مخالفان چنان افراط کرد که او را جزار- قصاب- خواندند[۳۵۸]. مختار با کمک و همت موالی پیروز شد و اکثر قاتلان حسین(ع) را کشت[۳۵۹].
بزرگترین عامل شکست قیام مختار عدم انسجام در سپاه او بود.[۳۶۰] سپاه مختار متشکل از موالی و غلامان ایرانی، بازماندگان توابین شیعه، تعدادی از بزرگان شیعه و حتی عناصری چون خوارج بودند آنها هر کدام با یک انگیزه خاص وارد قیام شده بودند.
موالی و غلامان جهت دستیابی به حقوق برابر با اعراب، غلامان برای آزادی، هدف شیعیان انتقام خون امام حسین (ع) بود و خوارج بیشتر جهت دشمنی با بنیامیه وارد قیام شده بودند. شاید همین عامل باعث ضعف مختار در فرماندهی سپاه شد و او نتوانست انضباط لازم را در میان آنها فراهم کند[۳۶۱].
هر چند که قیام مختار با شکست مواجه شد؛ ولی به موالی جرأت داد و از این زمان به بعد آنها به عنوان یک نیروی رزمنده در کوفه این آمادگی را داشتند که به هر گروهی که به حقوق آنها توجه کند بپیوندند. قیام مختار یک سابقه برای قیامهای شیعه نیز ایجاد کرد و آنها در مبارزات خود میتوانستند روی موالی به عنوان یک گروه ثابت قدم حساب کنند. بعدها در تمام مبارزات شیعه که در عراق و ایران رخ داد، نیروی اصلی را موالی تشکیل میدادند هر چند که موالی در این قیام شکست خوردند ولی باعث شجاعت و تحریک آنها در قیامهای بعدی شد و باعث شد که هر کسی به حقوق آنها توجه نماید به او بپیوندند.
۲-۳-۲- موالی و خوارج
از جمله دستههایی که ضد امویان قیام کردند خارجیان[۳۶۲] بودند. مذهب خوارج که در بدو پیدایش خود از عناصر عربی خالص به وجود آمد، بعدها نزد موالی هم طرفداران جدی یافت و در محدوده نژادی خاصی متوقف نماند[۳۶۳]. چنانکه در اواخر قرن اول هجری، دانشمندی نحوی موسوم به بشکست[۳۶۴] که اسم او کاملا ایرانی به نظر میرسد در مدینه زندگی میکرد و به تدریس علم نحو اشتغال داشت، وی در طغیان خوارج نقش مهمی به عهده داشت و در نتیجه این امر پیروان مروان خلیفه اموی او را دستگیر کردند و به قتل رساندند[۳۶۵].
جماعت خوارج با کمک افراد ناراضی و قاطعان طریق، به شدت هر چه تمامتر مزاحم حکومت بنیامیه بودند. بیشتر شورشهایی که ضد امویان داشتنداز عقاید معتزلیان مایه میگرفت و مسلمانان ایرانی نژاد که به دل خواستار سقوط دولت عرب و تجدید افتخارات خویش بودند به حمایت مخالفان بنی امیه برخاستند. در دوران مروان آخرین خلیفه اموی( ۱۲۷-۱۳۲ه) خارجیان به پیشوایی ضحاک بن قیس شیبانی قیام کردند و عراق را به خطر انداختند و کارشان چنان بالا گرفت که با قتل ضحاک رهبر خارجیان، شورش ایشان آرام نشد و بار دیگر به پیشوایی ابوحمزه خارجی در حجاز و حضرموت قیام کردند ولی مروان بن محمد اموی، ابوحمزه را درهم شکست و بکشت و از آن پس به دوران بنیامیه قیامهای خارجیان قوام نگرفت[۳۶۶]. در ماجرای خوارج نیز موالی از همان اوایل با مخالفان دستگاه خلافت به همکاری پرداختند و چون دعوای عدالتجویی و مساوات طلبی آنها را با احساسات خویش موافق میدیدند غالب در صفوف آنها وارد میشدند و در کنار آنها میجنگیدند.
در حقیقت خوارج با وجود اختلافهایی که بین دستههای مختلف آنها وجود داشت در این نکته با هم موافق و متفق بودند که شورش بر خلیفه ستمکار واجب است و همین نکته بوده که دایم موالی شهری و روستایی را به سبب نارضایتی که از سنگینی خراج و از بی عدالتیهای مربوط به طرز وصول آن داشتند با سایر طبقات ناراضی در صفوف خوارج وارد میکرد[۳۶۷]. البته انگیزه ائتلاف و اتحاد خوارج با موالی، بر این اصل استوار بود که هر کسی علیه ما نباشد با ماست، که بیشتر یک تاکتیک سیاسی بود.[۳۶۸]
موالی از همان آغاز پیدایش خوارج در آن مشارکت داشتند و علت روی آوردن آنها به این جنبش همان ظلم و ستم حکومت بنی امیه بود. موالی که سال ها از نظام اشرافی قبیلهای رنج برده بودند و مانند بردگان با آنها رفتار میشد، همراهی با خوارج را یک غنیمت میدانستند. لذا خوارج در همه جا چه در عراق و چه در ایران با اقبال مردم و موالی مواجه میشدند.
خوارج که در آغاز، خلافت را حق هر عرب آزادی میدانستند که مردم انتخاب کنند، اما به زودی این نظر تحت تأثیر موالی تغییر کرد و به غیرعربها حتی بندگان هم خلافت دادند[۳۶۹].
با این وصف میتوان ادعا کرد که جنبش خوارج بیش از آنچه گفته شده تحت تأثیر موالی هم در اندیشه و هم در عمل قرار داشته است. خوارج همچنین پرداخت خراج و جزیه را فقط مخصوص غیرمسلمانان دانسته و مسلمانان را از پرداخت آن معاف میدانستند. از نظر آنها مسلمانان میبایستی فقط با غنایم جنگی زندگی کنند آنها در ایران اقدام به ضرب سکه نمودند و حتی در حاشیه بعضی از سکههای امویان شعار خود( لا حکم الا لله) را نقش کردند.[۳۷۰]
امویان برای مقابله با خوارج از هر وسیلهای استفاده میکردند، حتی در سپاهیانی که حجاج به جنگ خوارج و یا کمک به مهلب بن ابی صفره میفرستاد تعداد زیادی از نیروهای موالی حضور داشتند. مهلب دیوانداری ایرانی به نام شهریار داشت، که گاهی در جنگ فرماندهی سپاه را بر عهده میگرفت، او معروف به جوانمرد عجمی بود[۳۷۱].
خوارج در ایران سعی میکردند از تمام امکانات محلی برای مقابله با امویان استفاده کنند و در این راه از کمک غیر مسلمانان بهره میگرفتند. آنها گاهی سعی در همراهی با قدرت های محلی داشتند؛[۳۷۲] که بعد از جنگ نهروان در مناطق شرق ایران متواری شدند؛[۳۷۳] نخست در بین قبایل عرب ساکن در این مناطق ظهور کردند و از آن طریق ایرانیان را به سمت خود جذب کردند.[۳۷۴]
برخورد تساویطلبانه خوارج با موالی و اقوام غیرعرب نشان از کمتوجهی آنها به تعصبات عربی و قبایلی دارد ولی این بدان معنی نیست که آنها تعصب قومی نداشتند بلکه در ادبیات و شعر خود به پیروزیهای قبیلهای خود تفاخر میکردند.[۳۷۵]
با قدرتگیری معاویه ما با موج حضور موالی در قیامهای خوارج روبرو هستیم و اولین حضور ایرانیان در صنوف خوارج بر ضد معاویه در همان سالهای اولیه خلافت او صورت میگیرد.[۳۷۶] در این زمان مهاجران خارجی مذهب از کوفه و بصره اعتقادات خود را به سرزمین ایران انتقال دادند. شگفت آنجاست که از بزرگترین و برترین همراهان و همکاران آنها از همین زمان موالی ایرانی بودند.[۳۷۷]
قیامهای خوارج در اوایل کار برای برخی از ایرانیان که با سلطه عرب مورد تحقیر واقع شده بودند و نیز کسانی که میخواستند از پرداخت مالیات شانه خالی کنند به مثابه مفّری بود که با تمسک به آن میتوانستند تا حدودی خواسته های خود را تحت لوای آن مطرح سازند، بنابراین همین نیاز متقابل خوارج و ایرانیان باعث همکاری این دو را فراهم کرد و حرکت خوارج در ایران به تدریج به یک جریان ضد اشرافیت اموی و هواداران آنها مبدل شد.[۳۷۸]
۲-۳-۳-جنبش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی
شورش ابن اشعث[۳۷۹] برخلاف حرکتهای شیعی و خارجی جنبه مذهبی نداشت و در چارچوب تحلیلهای آنها نیز میتوان به آن پرداخت با وجود این، حرکت او خیلی زود جنبه های مذهبی هم به خود گرفت.
شرکت موالی در شورش ابن اشعث یک جنبه از تلاش های گسترده آنها برای رهایی از ظلم و ستمِ موجود بود. بعضی مورخین غربی قیام ابن اشعث را با قیام مختار ارتباط دادهاند و آن را کوشش دیگر موالی کوفه و بصره برای کسب حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میبینند. میتوان چهار انگیزه را در این شورش برشمرد: نابرابری در دستمزدها و امتیازی که بین شامیان و عراقیان بود. مخالفت شیعیان با امویان و نابرابریهای اجتماعی بین موالی و اعراب قُراء که بسیاری از آنان خود موالی بودند، موالی را در مبارزه برای کسب حقوق برابر پشتیبانی میکرد.[۳۸۰]
در واقع ابن اشعث یک رقیب سیاسی برای حجاج بن یوسف بود. با وجودی که حجاج رابطه خویشاوندی با خاندان ابن اشعث داشت و خواهر عبدالرحمن همسرش بود؛ اما از ابن اشعث هیچگاه آسوده نبود. در ظاهر او را احترام میکرد ولی در باطن میگفت:” عبدالرحمن را روزی به خواری خواهم کشت.”[۳۸۱]
طبری مینویسد: حجاج هیچ فردی را در عراق از ابن اشعث منفورتر نداشت و میگفت: هر وقت او را دیدم قصد کشتنش کردم.[۳۸۲] حجاج وی را عامل سیستان کرد و با لشکر قوی از اعراب و موالی برای قلع و قمع رتبیل پادشاه کابل به حدود سیستان فرستاد؛ نامه ای به ابن اشعث نوشت که: «مالها بستان از مردم و سوی هند و سند تاختنها کن». ابن اشعث که مخالف خونریزی و ستمگری او بود در جوابش نوشت: «تاختن هند و سند کنم اما ناحق نستانم و خون ناحق نریزم».[۳۸۳] بعد از این بود که ابن اشعث بر علیه حجاج شورش و با رتبیل صلح کرد و به قصد جنگ با حجاج عازم عراق گشت.
مصالحه با رتبیل[۳۸۴] مخصوصا مورد تمایل و تایید موالی بود که در لشکر اشعث بودند و تمایلی به جنگ کردن و دور شدن از شهر و دیار خویش نداشتند خاصه که از غنائم هم حجاج به آنها بهرهای نمیداد. وقتی ابن اشعث عازم عراق شد عده بیشتری از موالی به او ملحق شدند ماجرای ابن اشعث و حجاج در حقیقت تبدیل شد به قیام عراق بر ضد شام. با ورود ابن اشعث به عراق تقریبا همه گروه های مخالف به او پیوستند. ابن اشعث که در راه فارس عشایر آنجا را با خود همراه کرده بود؛ همچون یک قهرمان وارد عراق شد. تعداد سپاه او را در آن زمان تا ۱۰۰هزار نفر نیز ذکر کرده اند که به همین تعدادافراد موالی که مستمری نمیگرفتند با او همنوا شدند.[۳۸۵] به هر حال ابن اشعث شکست خورد و به سیستان فرار کرد رتبیل او را نزد خود برد و احترام بسیار نمود. رتبیل با حجاج توافق کرد و ابن اشعث را تحویل فرستادگان او داد اما در بین راه ازرنج او خود را از بالای بام به زیر انداخت و کشته شد.[۳۸۶]
در این شرایط حجاج تازه مسلمانان موالی را که از دهکده هایشان به امید گرفتن مستمری به شهر آمده بودند به سرزمینشان پس فرستاده بود. او اسلام آنها را واقعی نمیدانست. این امر باعث اعتراض فقهاء و قراء شد. فریاد ای محمد ای محمد از همه جا برخاست[۳۸۷]. عده زیادی از افرادی که همراه عبدالرحمن بن اشعث بر علیه حجاج جنگیدند از همین افرادی بودند که حجاج از آنها همچنان جزیه میگرفت. با وجودی که اسلام آوردند. امیر علی نویسنده مسلمان هندی معتقد است که سیاست های حجاج باب سرنگونی امویان را باز کرد.[۳۸۸]
در این شرایط سپاهیان زنگی که در مزارع و باتلاقهای جنوب عراق روی زمینهای اشراف کار میکردند و زندگی سختی داشتند، به رهبری کسی معروف به شیر زنگی، شورش کردند. حجاج شورش آنها را نیز با قساوت سرکوب کرد.[۳۸۹] این قیام، قیامی سازمان یافته بود، علاوه بر بردگان سیاه، موالی ایرانی هم به این شورش پیوستند. رهبر شورش را، که مردی به نام ریاح بود، شیر زنجی نامیدند.[۳۹۰] شیر زنجی، قدرت خود را در ناحیه فرات و ابله مسلم ساخت. او خود را امیرالمؤمنین خواند که نشانه ای از قدرت و جاه طلبی او بود. حجاج سپاهی را به فرماندهی حفص بن زیاد سوی شیر زنجی فرستاد اما این سپاه گریخت و فرمانده آن، حفص کشته شد.[۳۹۱]
حجاج نومسلمانان شرکت کننده در قیام را به سختی تنبیه کرد و دستور داد آنها را به دهکدههایشان برگردانند و روی دست هر یک از آنها نام دهکدهشان را داغ کردند تا کسی نتواند از محل خود فرار کند. او دوباره مالیات اهل ذمه را بر آنها برقرار نمود.[۳۹۲]
در این قیام حجاج به قدری در تعقیب و تنبیه موالی افراط کرد که عبدالملک خلیفه هم صدایش درآمد و او را در افراط ملامت و توبیخ کرد. در این ماجرا یک تن از موالی به نام فیروز[۳۹۳] چنان شور و حرارتی بر ضد دستگاه حجاج نشان داده بود که حجاج ده هزار درهم جایزه برای سر او تعیین کرد[۳۹۴].
به هر حال موالی در بیشتر شورشهایی که بر ضد حکومت خونین حجاج طرح میشد مداخله میکردند حجاج هم که پیوسته نسبت به آنها سوءظن داشت دایم بهانههایی برای شکایت و نارضایی به دست آنها میداد. چنانکه سعید بن جُبیر از موالی و از مشاهیر تابعین کوفه، که مردی دانشمند و مفسر و زاهد بود، و از شاگردان عبدالله بن عبّاس (محدث و مفسر بزرگ صدر اسلام و شاگرد حضرت علی(ع)) در فتنهی ابن اشعث، بر ضد حجاج قیام کرد و با ابن اشعث همکاری و همگامی نمود؛ سرانجام با فجیعترین وصفی، به دستور حجاج کشته شد[۳۹۵]. معروف است که حجاج، پس از کشتن او زود بمرد و او، آخرین کشته شدگان حجاج بود[۳۹۶]. به هر حال این قیام نیز مانند حرکتهای دیگر ظاهراً سرکوب شد. اما عوامل و علل نارضایتیها به ویژه نارضایتی موالی از بین نرفت.
۲-۳-۴- قیام زید بن علی(ع)
خلفا و حکام اموی خلافت اسلامی را به وضعی درآوردند که جز حکومت عربی اسم دیگری بر آن نمی شد گذاشت و نتیجه آن که قیام یک دسته ناراضی تحت عنوان حمایت از خاندان پیغمبر(ص) برای ساقط کردن این حکومت عربی، کافی بود و ماجرای قیام زید بن علی و سپس خروج یحیی بن زید که هر دو از جانب حکام و عمال اموی به شدت منکوب شد؛ این ناراضیها را که اکثر تمایلات شیعی داشتند، برای تدارک اسباب یک قیام مجدد به فعالیت زیرزمینی واداشت.
زید بن علی از نوادگان امام حسین(ع) و از مخالفان شدید بنی امیه بود و وقتی خشونت و قساوت یوسف بن عمر ثقفی ادامه دهنده سیاست خشن و خونین حجاج در عراق او را در کوفه در راس جماعتی از شیعه وادار به قیام بر ضد امویها کرد باز هسته اصلی یارانش موالی بودند. اما به دلیل تردید و تزلزل خود زید و عدم تجانس یارانش موفق نشدند[۳۹۷]. از حرکتهای شیعی که موالی در آن حضور داشتند قیام زید بن علی(ع) در سال (۱۲۲هجری، ۷۳۷م) میباشد.
قیام زید بن علی در زمان حکمرانی یوسف بن عمر ثقفی، در کوفه صورت گرفت. ابن قتیبه زمان قیام را در دوره حکمرانی ابن هبیره میداند[۳۹۸]. امام صادق(ع) نیز درباره هدف زید از قیام میفرماید: خدا عمویم زید را رحمت کند، هرگاه پیروز میشد به قرار خود وفا میکرد. عمویم زید مردم را به رهبری شخصی برگزیده از «آل محمد» دعوت میکرد و آن شخص منم[۳۹۹].
بنابراین میتوان گفت که قیام زید در مقابل ظلم و ستم و برای امر به معروف و نهی از منکر بود، و روشش از فرقه زیدیه کاملاً جداست و خود زید بن علی(ع) هدفش را از این قیام، امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی از کشندگان امام حسین(ع) اعلام کرد[۴۰۰]. البته منظور او مبارزه با حکام ظالم اموی و روی کار آوردن یک حکومت به رهبری یکی از اهل بیت(ع) بود، چون قاتلین امام حسین(ع) سالها قبل توسط مختار کشته شده بودند. شیعیان در کوفه به دیدار زید میآیند آنها مدعی میشوند که صدهزار شمشیر زن از اهل کوفه و بصره و خراسان با او همراهند و همگی حاضرند با او بر ضد بنی امیه قیام کنند[۴۰۱].
مورخان نوشتهاند که به غیر از مردم کوفه، اهالی مدائن، بصره، واسط، موصل، خراسان، ری و گرگان نیز با او بیعت کردند. زید در کوفه فرستادگان خود را به شهرها میفرستاد تا از مردم برای او بیعت بگیرند[۴۰۲]. بسیاری از بزرگان کوفه به نزد زید رفتند و با او بیعت کردند. بین۱۵ تا ۴۰هزار تن با او بیعت کردند. شیعیان کوفه نزد او آمدند و به او گفتند که امید داریم که منصور(مهدی که در آخرالزمان) ظهور می کند تو باشی و این هنگام نابود شدن امویان است. [۴۰۳]
بنابر برخی گزارشها، قیام زید بن علی مورد تأیید امام جعفر صادق (ع) واقع شده است ایشان فرمودند: «با زیدبن علی بیعت کنید.» حتی بعد از کشته شدن زید، امام صادق(ع) از اموال خود هزار دینار میان خانوادههایی که عضوی از آنها در قیام کشته شده بودند تقسیم کردند.[۴۰۴]
در منابع به طور مستقیم از موالی اسمی به میان نیامده اما شواهد نشان میدهد که موالی در قیام حضور دارند و اتفاقا برخلاف اشراف شیعه که زید را رها می کنند موالی به زید وفادار بوده و پسر او را در پناه میگیرند. دلایلی که ثابت می کند موالی در این قیام حضور دارند چنین است:
۱-حاکم کوفه که از اقدامات زید آگاه شده بود برای اینکه مردم کوفه را غافلگیر کند آنها را به مسجد اعظم دعوت کرده و زندانی می کند.[۴۰۵] در اعلامیه تأکید روی موالی و عرب است، این نشان میدهد، که حاکم شهر اطلاع داشت که موالی در کار بیعت زید حضور داشته اند.
۲-وقتی زید بن علی(ع) با مردم بیعت کرد به آنها گفت: «ما شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و نبرد با ستمگران و دفاع از ضعیفان و عطای محرومان و تقسیم غنیمت میان صاحبانشان به مساوات و رد مظالم… میخوانیم»[۴۰۶] یقیناً یکی از مصادیق ضعیفان که در اینجا ذکر شده موالی میباشند و مسئله تقسیم مساوی نیز خود گویای خواسته های موالی بوده است.
۳-وقتی زید مجروح شد او را به خانه ابن کریمه که از موالی بود بردند، و پزشکی که برای معالجه او آوردند، نیز از موالی بود.[۴۰۷]
تحقیقات انجام شده درباره بررسی تأثیرگذاری های موالی بر تفسیر قرآن کریم- فایل ۷